انتقادی که شاید بر آقای هاشمی وارد باشد پوشیدن لباس روحانیت است. آیا ایشان با کت و شلوار و سیگار برگی آویخته بر لب، شباهت بیشتری به وینستون چرچیل نداشتند؟!
یعنی واقعا! بنده شخصا احترام خاصی برای آقای هاشمی رفسنجانی قائلم. بدون هیچ شوخی و طنزی هاشمی بهرمانی رفسنجانی چرچیل ایران است. این سردار سازندگی به گفته خود در لفافه و نزدیکان به نظام در لفافه کمتر یگانه دارنده پیچ آیت الله خمینی مقوای بزرگ و رهبر کاریزماتیک ایران بود. رگ خواب آیت الله به واقع نه در حوزه بود و نه در بیت ایشان. هیچ بیتی (مجموعه خانوادگی یا فامیلیا) در تاریخ روحانیت سیاسی اندازه بیت آیت الله خمینی مهجور از قدرت نبوده است. نیم نگاهی به ابیات علمای اسلام به خوبی نشان دهنده آن است که آیت الله یا خود نخواستند و یا دیگران نگذاشتند که بیت ایشان به گفتهای به بازی گرفته شوند، که البته تاریخ قضاوت خواهد کرد.
افشاگری اخیر آقای هاشمی در خناس خواندن ما جماعت آخوندزده در اصل ریختن آب پاکی و طهارتی (ته ش خیس) بود بر دستان ما که راه نجات از شر ملایان حاکم را در اختلاف درونی آنان میدانیم.
در این میان و در همه سالهای عمر انقلاب پربرکت اسلامی(از لحاظ عمر دستکم) بعد از آیت الله، هر جا که آقای هاشمی زیرک سخنرانی انتقاد آمیزی کرد، برخی ضمیر «او» در سخنانش را «مقام رهبری» تعبیر کردند! اینکه ما «وانگهی از خود خیالاتی کنیم» و خلاف گفته سلطان پسته، حرف دهان ایشان بگذاریم، اشکالی بزرگ از جانب ماست و نه از جانب آقای هاشمی بهرمانی رفسنجانی.
آقای هاشمی نه آنچنان که عطااللهخان مهاجرانی تعریف میکرد پاک است و نه به گفته آقای احمدینژاد و آیت الله جنتی لولو خورخوره است! آقای رفسنجانی جزیی از نظام، در مقطعی کل نظام، برای نظام و در جهت نظام و حالا هم رییس تشخیص مصلحت نظام جمهوری اسلامی است.
اگر به فرض این حدس و گمانی درست باشد که آقای خامنهای نیز رهبری خویش را مدیون سلطان پسته است، به واقع بخشی از نیروهای مخالف نظام جمهوری اسلامی بر سر قبری گریه کردند که مردهای درونش نبوده است. برای ملایانی که تجربه حکومت و آیین کشورداری و سیاست نمیدانستند هاشمی فرق میان مس و طلا بود.
اگر قرار باشد که نظام حاکم اسلامی فرسایشی جدی یابد و مردم ایران و یا قدرتی خارجی، جمهوری اسلامی را در گور تاریخ بگذارند، مطمئنا آقای هاشمی سنگ لحد و آخرین بخش مدفون شده از جمهوری اسلامی است.
هاشمی نه به نعل میکوبد و نه به میخ، آقای هاشمی فقط خر خود را میراند!
انتقادی که شاید بر آقای هاشمی وارد باشد پوشیدن لباس روحانیت است. آیا ایشان با کت و شلوار و سیگار برگی آویخته بر لب، شباهت بیشتری به وینستون چرچیل نداشتند؟!
افشاگری اخیر آقای هاشمی در خناس خواندن ما جماعت آخوندزده در اصل ریختن آب پاکی و طهارتی (ته ش خیس) بود بر دستان ما که راه نجات از شر ملایان حاکم را در اختلاف درونی آنان میدانیم.
در این میان و در همه سالهای عمر انقلاب پربرکت اسلامی(از لحاظ عمر دستکم) بعد از آیت الله، هر جا که آقای هاشمی زیرک سخنرانی انتقاد آمیزی کرد، برخی ضمیر «او» در سخنانش را «مقام رهبری» تعبیر کردند! اینکه ما «وانگهی از خود خیالاتی کنیم» و خلاف گفته سلطان پسته، حرف دهان ایشان بگذاریم، اشکالی بزرگ از جانب ماست و نه از جانب آقای هاشمی بهرمانی رفسنجانی.
آقای هاشمی نه آنچنان که عطااللهخان مهاجرانی تعریف میکرد پاک است و نه به گفته آقای احمدینژاد و آیت الله جنتی لولو خورخوره است! آقای رفسنجانی جزیی از نظام، در مقطعی کل نظام، برای نظام و در جهت نظام و حالا هم رییس تشخیص مصلحت نظام جمهوری اسلامی است.
اگر به فرض این حدس و گمانی درست باشد که آقای خامنهای نیز رهبری خویش را مدیون سلطان پسته است، به واقع بخشی از نیروهای مخالف نظام جمهوری اسلامی بر سر قبری گریه کردند که مردهای درونش نبوده است. برای ملایانی که تجربه حکومت و آیین کشورداری و سیاست نمیدانستند هاشمی فرق میان مس و طلا بود.
اگر قرار باشد که نظام حاکم اسلامی فرسایشی جدی یابد و مردم ایران و یا قدرتی خارجی، جمهوری اسلامی را در گور تاریخ بگذارند، مطمئنا آقای هاشمی سنگ لحد و آخرین بخش مدفون شده از جمهوری اسلامی است.
هاشمی نه به نعل میکوبد و نه به میخ، آقای هاشمی فقط خر خود را میراند!
انتقادی که شاید بر آقای هاشمی وارد باشد پوشیدن لباس روحانیت است. آیا ایشان با کت و شلوار و سیگار برگی آویخته بر لب، شباهت بیشتری به وینستون چرچیل نداشتند؟!