یک شهر پر کرشمه و خوبان ز شش جهت...
سه شنبه 17 تا جمعه 20 آوریل
مطالعه کتابی که عرفان قانعیفر از سخنان مقام امنیتی سابق، پرویز ثابتی، تألیف کرده (همینجا بگویم که مؤلف هرچه دلش میخواسته و یا میخواستهاند در حاشیه سخنان ثابتی بهعنوان زیرنویس آورده که بعضا در تضاد با سخنان مصاحبه شونده و شماری نیز از مقولاتی است که چغندر روی سر سبز میکند. دشمنی مؤلف با زندهیادان دکتر محمد مصدق و شاپور بختیار که جایجای حواشی توی چشم و دل میزند، از این جمله است) مرا سخت به فکر فرو برده که 100 سال بعد، وقتی حکایت روزگار ما را میخوانند، آیا چه قضاوتی درباره زمانهای خواهند کرد که ما شاهدان عینی آن بودهایم و حالا جوانی که در آن روزها هنوز متولد نشده بوده آمده و شرح روز و حال عصر ما را این گونه به قلم کشیده است.
دیگر سخن اینکه امروز مورخان و حاشیهپردازان ولایت فقیه از نوع معمم، یقه گرد، فکلی، تودهای سابق و بعضاً لاحق، در کنار شاهدان روزگار پهلوی که هیچ یک همه حقیقت را اگر هم از راستگویان باشند، نمیگویند و بعضی چنان راحت قلب حقیقت میکنند که باور نمیکنی چگونه ایشان در حادثهای که تو هم شاهد آن بودهای حضور داشته که تو او را ندیدهای و حالا روایتگر آن روز و آن حادثه شده است. آقای قانعیفر مرا واداشت تا ضمن تماس با شماری از بازیگران عصر پهلوی دوم از آنها بخواهم تا دیر نشده دهان باز کنند و مشاهدات و تجربیات خود را بیکم و کاست باز گویند. در این سالها هرچه خواندهام برای تبرئه خود و متهم کردن دیگران بوده است. در کتاب قانعیفر همه یا نوکر انگلیس هستند، یا جاسوس آمریکا و شوروی، مصدق مبدع شکنجه است و دکتر بختیار به توصیه انگلیس وکیل مجلس شده است!! (بختیار هیچگاه فرصت آن نیافت که به وکالت مجلس رود، پس قضیه از اساس دروغ است) خواهر توأمان شاه کاری نداشته جز بلند کردن خوانندگان و هنرپیشهها و همسر اول مسعود کیمیائی، گیتی پاشائی میشود – آقای محقق فقط اگر زحمت میکشید یک تلفن به مسعود یا اسفندیار منفردزاده و یا... میزد به او میگفتند همسر کیمیائی و مادر دختر نازنین او مهشید بود که همه ما مدیون میهماننوازیهای او هستیم... در مورد عادیترین خطا و تحریف نوشتم که دیگر افاضات مؤلف خود یک کتاب تصحیح نامه با حاشیه و ایضاح میطلبد.وقتی کتابهای درسی مسخ و بزرگان دین تحقیر میشوند و فرومایگان مورد تقدیر قرار میگیرند، شیخ فضلالله نوری شیخالشهدا و سیدکاظم شریعتمداری لیبرال بهتعبیر سلبی آن و نماد اسلام آمریکائی میشود، مصدق به گوش اسلام سیلی میزند و فرزانهای چون دکتر غلامحسین صدیقی مسؤول شکنجه قاتلان مرحوم افشارطوس قلمداد میشود، علم که تنها روایت تأملبرانگیز عصر پهلوی دوم را به ما داده، مأمور انگلیس میشود و ارکان دولت پهلوی دوم، به مشتی پاانداز خانمبیار دزد فاسد تبدیل میشوند، آیا انتظار داریم که آیندگان در باره ما قضاوت درست و عادلانهای داشته باشند ؟
آقایان و خانمهائی که در آن عهد متنعم از برکات خدمت به شاه (و بعضا کشور و مردم) بودند و امروز هم دور از خانه پدری از برکات حواله داده شده به خارج اگر شاهانه زندگی نکنند حداقل محتاج کسی نیستند و برای خیلی از آنها آفتاب عمر به لب بام نزدیک میشود، چرا خفقان گرفتهاند و خوب و بد آن روزگار نزدیک را باز نمیگویند؟
آنهائی که در ایرانند معذورند، و شماری نیز در خارج کشور محتاج نان شب. ناصر یگانه با گلولهای در مغز خویش از فقر به قبر میرود و منوچهر پرتو با آستین نخنما شده به لطف خیریه یک کلیسا در مزار ابدی یا موقت جای میگیرد و کسی نیست تا بنویسد عبدالعظیم ولیان که مشهد را زیرو رو کرد با فقر و درد خاموش شد، چون دزد نبود. رژیم اما با تحریف اینهمه را که عاشقانه وطنشان را دوست داشتند یکسره با تصویری مسخ شده در صف دزدان و خائنان و نوکران بیگانه جای میدهد و مؤلف جوانش نیز به جان آبرومندان تاریخ صد ساله میافتد تا هنگام تقسیم جایزه تحریف تاریخ از عباس سلیمی نمین و داماد قربانعلی ماستبند دری نجف آبادی و ناصر پورپیرار عقب نماند. کتاب را که خواندم دلم گرفت. با آن تصاویری که در کتاب میبینیم آیا میشد مانع از تحقق فاجعهای شد که تا امروز سرنوشت سه نسل را زیر و رو کرده است؟
2 ـ خلیج همیشه فارس و جزایر سه گانه
سفر احمدینژاد به ابو موسی باردیگر آشکار ساخت که وقتی پای حاکمیت و تمامیت ارضی کشور پیش میآید گاهی ما بر همه سیئات رژیم چشم میبندیم و «ایران» به اسم رمز وحدت ما تبدیل میشود. میگویم گاهی، چون اگر روسها با گردن کلفتی نیمی از سهم مارا در دریای مازندران ببلعند زبان و قلممان را موش میخورد و ویروس قدیمی چپگرائی منفی (مثبتش خیلی هم ضروری است تا جامعهای یکباره به راست راست کامل نزند، سوسیال دمکراسی که دکتر بختیار به دنبال آن بود همین هدف را داشت که در جامعه، چپ ملی در قالب یک کیان سیاسی جان گیرد) مانع از این میشود که حق خود را بطلبیم و با توسل به اسناد و مقاوله نامههای رسمی این حق را فعلیت بخشیم.
احمدینژاد به درستی حساب کرده بود که با این سفر و واکنش امارات، او میتواند مانع از استیضاح شیخالاسلامی وزیر کارش شود (که شد)، میتواند احساسات ملی را تحریک کند و خطی را که بین خود و نایب امام زمان از نوروز پارسال و طرح برگذاری جشن نوروزی در پرسپولیس کشیده بود و سپس با بازگرداندن لوحه کوروش برای مدتی کوتاه به ایران و تجلیلش از کوروش و اظهارات اخیرش در باره حضرت فردوسی در تاجیکستان پررنگتر کرده بود، کاملا از خط رهبری و نوکرانش جدا سازد. سفر او به ابوموسی که گوشهای از خاک میهن ماست با هر تعبیر و ضابطهای، قانونی و از حقوق شهروندی هر ایرانی است چه رئیس جمهوری غیر مشروع بر شده سید علی آقا باشد و چه شهروندی عادی از اهالی ایران. واکنش رسانههای ایرانی بهویژه در خارج کشور، و نقشی که کانال یک و شهرام همایون در برانگیختن احساسات ملی در زمینه مالکیت ایران بر جزایر سهگانه ابوموسی و تنب بزرگ و کوچک داشت، تمام جناحهای رژیم و رسانههایش را به تکاپو انداخت تا از خارج کم نیاورند اما در این میان و برموج احساسات حرفهائی زده و نوشته شد که در شأن مردمانی با فرهنگ و تمدن درخشان و طبع و خصلتی ویژه در پیوند با فرهنگها و اقوام و ملیتهای دیگر، نیست. اینکه عربها در روزگاری سوسمار و شیر شتر میخوردند و یا بعضاً میخورند دلیلی بر تحقیر آنها و توهین به فرهنگ و تاریخشان نیست.
ما در وطنمان دو سه میلیون (سرشماری دقیقی در مورد تعداد آنها صورت نگرفته است) عرب ایرانی داریم. اینها عربزبان نیستند. بعضیشان عربی حرف نمیزنند و یا بسیار بد حرف میزنند چون مجالی برای آموختن زبان مادری خود مثل کردها و ترکها و بلوچها و دیگر اقوام ایرانی نداشتهاند. اینها از تیرههائی چون بنی کعب و بنی طرف و بو مطرق و... هستند که در کشورهای عرب همسایه ما نیز حضور دارند. با اینهمه طی قرنها مرزبانان غیرتمند و وفادار به ایران بودهاند. همانها با دادن هزاران کشته و مجروح و ویرانی ده و شهر و خانه و مدرسه و کارخانه و بیمارستان و... خود رؤیای قادسیه دوم خالدبن ولید بعثی را به کابوس بدل کردند و دست در دست دیگر هموطنانشان از کرد و ترک و آذری و بلوچ و تالش و ترکمن و بختیاری و قشقائی و بویراحمدی و سنی و شیعه و اسماعیلی و زردشتی و مسیحی و یهودی و بهائی و بیدین، از نیاخاک خود دفاع و پاسداری کردند.
انصاف نیست بهخاطر ادعای امارات ما با عربها دشمنی کنیم. کما اینکه جرائم طالبان در حق شماری از هموطنانمان را ما به حساب مردم افغانستان ننوشتیم. آن روز که حضرت فردوسی به عربها حمله کرد، میهن و فرهنگ و تمدن ما در معرض خطر بود و دو قرن همه گونه ظلمی به نام دینی که میگفت هیچ تفاوتی بین سیاه حبشی و سید قریشی نیست بر ما اعمال شده بود. مگر اسکندر هستی مارا به باد نداد و تخت جمشیدمان را آتش نزد؟ آیا امروز ما دشمن یونانیها و مقدونیهایها هستیم . مغولها و تاتارها کم جنایت در سرزمین ما مرتکب شدند؟ آیا امروز اعتراض میکنیم که چرا در اولان باتور مجسمه چنگیز را برافراشتهاند ودر تاشکند چرا تندیس امیر تیمور نماد ملی و افتخار اوزبکهاست؟ مگر عثمانیها در چالدران و پیش و پس آن در دهها جنگ هزاران ایرانی را به قتل نرساندند؟ آیا امروز ما با ترکها دشمنیم چون چهار قرن پیش به ما حمله کردند؟ زمینههای تسامح و تساهل که خوی مردمان ما در طول تاریخ بوده تا آنجا گسترده است که هنوز کسانی نام فرزندان خود را اسکندر و چنگیز و هلاکو میگذارند چنانکه اسامی عربی و عبری و آرامی از علی و حسین و هادی و مهدی و فاطمه و زهرا و عمر و ابوبکر و عثمان و خالد و... ـ بین اهل سنت ـ و موسی و مسیح و عیسی و ابراهیم و یوسف و... که جنبه مذهبی دارد تا امین و منصور و هارون و خالد و جلیل و مریم و هاجر و سارا و... دهها بار بیش از اسامی اصیل ایرانی در سرزمین ما رواج دارد.
شما وقتی به هند میروید و در گفتگوها در مییابید که نگاه هندیها به نادر شاه افشار با چه نفرتی آمیخته است ولی همزمان چقدر ایرانی را دوست دارند و به او مهر میورزند، راز انسجام و همدلی نزدیک به یک میلیارد هندی را که به دهها قوم و طایفه و مذهب تعلق دارند و به صدها زبان و گویش تکلم میکنند، در مییابید. متأسفانه ما نفرت از رژیم را به رنگ نفرت از عربها که دین رایج ما از سرزمینشان برخاسته، در آوردهایم در حالیکه همسایگان عرب ما در گناه و جنایات مهاجمان به ایران و خیلی از کشورهائی که امروز عرب خوانده میشوند و در گذشته قبطی و فنیقی و بربر و آشوری و مندانی و طوارق و مورو... بودهاند سهمی ندارند و بعضاً با ما در نفرت از اسلام انقلابی ناب محمدی ولایت فقیهی شریکند.
سرزمین ما لحاف زیبای چهلتکهای است که هر تکهاش با فرهنگ و زبان و سنتها و غذا ها و لباسهای خود بر زیبائیهای سرزمین ما افزوده است. کرد و بلوچ و ترکمن و آذری ـ ترک و عرب و قشقائی و تالش و... در کنار دیگر اقوام و تیرههای ساکن در سرزمینمان سهمی بزرگ در پایداری ایران، حفظ مرزهای امروزین، استقلال، حاکمیت و ویژگیهای فرهنگ و تمدن ما داشته و دارند. دور از خرد است که اختلافهای سیاسی با همسایگانمان که منشا و مبدا آن وجود رژیمی ضد ایرانی و بیخرد و بیغیرت ملی برمسند قدرت است به دشمنی با ملتها و نژادهای دیگر در آید. طی 33 سال رژیم با توطئهگری، تحریک اقلیتهای شیعه در منطقه، صدور آشوب و تروریست، همسایگان ما را که نگران از مداخلات رژیم در امور کشورشان هستند به واکنشهای گاه نابخردانه واداشته که یکی از آنها اصرار بر استفاده از نام مجعول و عبدالناصر ساخته خلیج عربی به جای نام جاودانه خلیج فارس و مسأله جزایر است (همینجا بگویم اگر پس از من هیچ چیزی از من نماند، خلیج همیشه فارس خواهد ماند که در آغاز انقلاب و دوران اقتدار صادق خلخالی وقتی او برسفره شیخ وقت دبی، شیخ راشد که دوست ایران و دارای روابط بسیار نزدیک با شاه بود، خلیج فارس را به اسلام بخشید و اسلامیاش خواند در سرمقالهام در مجله امید ایران نوشتم خلیج همیشه فارسی است حتی اگر خلخالی نخواهد و همین راتیتر کردم. بعد هم شعری سرودم که در نوار امید ایران با عنوان خلیج همیشه پارسی من با صدای خودم پخش شد. البته برای همین نوار مرا دستگیر کردند که سخت به حضرات تاخته بودم). ما با امارت شارجه که امروز یکی از امارات فدراسیون امارات متحده عربی است قراردادی داریم که اجرای درست آن میتواند به ادعاهای امارات خاتمه دهد. فرماندار ابوموسی که پاسداری نادان بود در پی جنگ رهائی کویت از اشغال عراق، شماری از ساکنان عرب بخش زیر پرچم امارات در ابوموسی را اخراج کرد و از همان زمان بهانه به اماراتیها داد که ایران عهد و پیمان شکسته و جزیره مال ما است. من همیشه در کنفرانسها و نشستهای علمی و بحث و فحص به آنها گفتهام شما با دامنزدن به ادعاهایتان و عربی خواندن خلیج فارس، مردم ایران را آزرده میکنید و بهانه به دست رژیم ضد ملی آخوندی میدهید که ژست ملی بگیرد و با شعار بکوشد بیهمتیها و خیانتهای خود را در از دست دادن بخش بزرگی از دریای مازندران، پنهان کند.
شنبه 21 تا دوشنبه 23 آوریل
جنگ علی لاریجانی و غلامعلی حداد عادل بر سر ریاست مجلس در دوره جدید مغلوبه شده است و جالب اینکه در این جنگ دار و دسته احمدینژاد جانب حداد را گرفته و به او قول مساعدت دادهاند. جالب اینکه سید علی آقا به هردو خادم گوش بفرمان خود وعده ریاست بر مجلس و ریاست جمهوری را داده است. کسان دیگری نیز از او وعده ریاست جمهوری را گرفتهاند که محمد فروزنده رئیس بنیاد مستضعفان و جانبازان و کمال خرازی وزیر امور خارجه خاتمی و دکتر عارف معاون او از جمله آنها به شمار میروند در حالیکه سردار قالیباف با وعدههای آقا مجتبی خوش است. حقا که خوبان از شش جهت محاصرهمان کردهاند. مطمئن باشید اگر لازم دیدند هر شش را به پای ولی فقیه قربانی میکنند.
نویسنده: علیرضا نوری زاده
منبع:کیهان لندن
پنج شنبه 14 اردیبهشت 1391