سیدحسین رونقی ملکی، وبلاگ نویس زندانی که از روز شنبه ۶ خرداد در اعتراض به ناروایی ها و شکایت از دخالت های سازمان اطلاعات سپاه و وزارت اطلاعات در امور قضایی و سلب استقلال این قوه و تلاش برای احیای قانون اساسی، آیین دادرسی، استقلال قضایی و احیای حقوق زندانیان سیاسی و خانواده هایشان … دست به اعتصاب غذا زده؛ در نامه ای خطاب به آرش صادقی فعال دانشجویی محبوس دربند ۲۰۹ زندان اوین نوشته است: ما در دورانی واقع شده ایم که ارزش های انسانی به کلی از بین رفته و به جای آن ارزش های غیر انسانی نشسته است. دورانی که ستمگران به آزادگان و ارزش هایشان هجوم آورده اند. ما باید با صبوری، استواری و ایستادگی ظلمات و سیاهی ها را کنار بزنیم و به جای آن نور بنشانیم، ظلم را بر چینیم و جایش عدالت بر پا کنیم. هر دو می دانیم بیش از این برادری، استواری و آزاده بودنت بر من عیان شده است.
به گزارش کلمه، آرش صادقی، فعال دانشجویی دربند، چند روز پیش در حمایت از حسین رونقی، زندانی سیاسی اعتصابی، دست به اعتصاب غذا زده است. این زندانی سیاسی که پس از نزدیک به چهارماه اجازه یافته بود در حضور ماموران با پدربزرگ خود ملاقات داشته باشد، گفته بود در طی این مدت در انفرادی بوده است و هر سه هفته یک بار او را برای بازجویی می برند.
آرش صادقی، از اعضای انجمن اسلامی دانشگاه علامه طباطبایی در جریان سرکوب های پس ازانتخابات ۸۸ اولین بار در تاریخ ١٨ تیر ٨٨ بازداشت و بعد از ۵٠ روز انفرادی، آزاد شد. او مجددا در پی حوادث عاشورای ٨٨ بازداشت و در ١۵ اسفند همان سال آزاد شد.
بر اساس این گزارش، آرش صادقی در شعبه های ٢٨ و ٢۶ دادگاه انقلاب تهران به ترتیب به ٣ و ۶ سال محکوم و در دادگاه تجدید نظر حکم ٣ سال به برائت و ۶ سال حبس تعزیری اش به ۴ سال تعلیقی و ١سال تعزیری کاهش یافت. این فعال دانشجویی در حالی بعد از تحمل ١٨ماه حبس از زندان آزاد شد که بر اساس حکم دادگاه تنها به یکسال حبس تعزیزی محکوم شده بود.
زمستان سال گذشته نیز وی در حالی که به همراه پدر بزرگ و مادر بزرگش بر مزار مادرش رفته بود، توسط ماموران بازداشت شد. مادر این فعال دانشجویی در اثر شوک ناشی از هجوم نیروهای امنیتی به منزلشان فوت کرد.
متن نامه ی حسین رونقی که در اختیار کلمه قرار گرفته، به شرح زیر است:
من ای صبا ره رفتن به کوی دوست ندارم
تو می روی به سلامت سلام ما برسان
تو می روی به سلامت سلام ما برسان
آرش عزیز!
لحظه ای که پدر و مادرم گفتند که در حمایت از دوست و همراهت اعتصاب غذا کرده ای هم احساس شادمانی کردم، هم احساس ناراحتی! شاد بودم از اینکه همچنان محکم و استوار تو را در کنار خود می بینم و ناراحت از اینکه با وضعیت بد جسمی خود دست به اعتصاب غذا زده ای. خوب می دانی استواری، صبوری، استعداد، صداقت و لطافت روحت چیزی نیست که من فراموش کنم.
برادر عزیزم
می دانم بعد از آنکه ۱۸ تیر ۸۸ توسط اطلاعات سپاه بازداشت و روانه عشرت آباد شدی، چه بر سرت آوردند و چه شکنجه هایی را تحمل کردی؛ می دانم بعد از عاشورای ۸۸ بازداشت شدی، چه یزیدانی تو را زجر دادند که تن رنجور و آسیب دیده ات و چشمان کبود تو گواه این واقعه کربلایی بوده است و می دانم امروز در سلول های انفرادی ظالمان با سربلندی ایستاده ای و همه شکنجه ها و سختی ها را تحمل می کنی اما تن به ذلت نمی دهی و در برابر استبداد سر خم نمی کنی تا همگان آزادگی و ایستادگی را از تو بیاموزند. نمی دانم رنج از دست دادن مادر به خاطر یورش دست نشانده های استبداد چیست، اما تو خوب می دانی و رنجش را می فهمی.
همرزم استوارم!
ما در دورانی واقع شده ایم که ارزش های انسانی به کلی از بین رفته و به جای آن ارزش های غیر انسانی نشسته است. دورانی که ستمگران به آزادگان و ارزش هایشان هجوم آورده اند. ما باید با صبوری، استواری و ایستادگی ظلمات و سیاهی ها را کنار بزنیم و به جای آن نور بنشانیم، ظلم را بر چینیم و جایش عدالت بر پا کنیم. هر دو می دانیم بیش از این برادری، استواری و آزاده بودنت بر من عیان شده است.
به همین دلیل از تو می خواهم که به اعتصاب غذایت پایان دهی. این خواسته همراه و همرزم توست. نهایتا امیدوارم به چنین نتیجه ای برسی برادر من. دعا می کنم این روشنی ستیزان بدانند که: «خانمان سوز بوده آتش آهی گاهی ناله ای می شکند پشت سپاهی گاهی»