یکشنبه، خرداد ۱۴، ۱۳۹۱

مقایسه مهاجران یک هزار سال پیش به زنگبار و ایرانیان مهاجر

  دکتر حسین حقیقی
از اتحاد هزار سال پیش شیرازی های زنگباری تا تشتت امروز
مهاجران ایرانی           ینگه دنیایی
چرا این مجموعه عظیم مهاجران از جهنم استبداد مذهبی گریخته اند تا قادر به تشکیل یک شورای در حد یک روستا هم نیستند؟
 حرکت اتحاد سکولار دموکرات را تأیید کنیم و برای انحلال جمهوری اسلامی همکاری کنیم

دکتر حسین حقیقی
 ایرانیان شیرازی در زنگبار بیاموزیمAFRO SHIRAZI  از حزب «آفرو شیرازی»
زنگی ها و زنگبار
اکثر ما ایرانی ها با کلمه «زنگی» یا «زنگبار» آشنا هستیم «زنگی به برده های سیاهپوست» گفته می شد و «زنگبار» جزیره ای است در جنوب شرقی آفریقا در اقیانوس هند که برای مدت 500 ـ 400 سال «مرکز برده فروشی» جهان بود و در این مدت بین 5 ـ 4 میلیون برده به زنجیر کشیده این جزیره به فروش رسیده و یا به خارج صادر شده اند. برای فروش«برده» علاوه بر هیکل درشت ،عضلات قوی، دندان های سالم، مرسوم بود که برده را در مکانی نگه می داشتند و با چوب های شلاق گونه، او را به شدت کتک می زدند و هر چقدر «تحمل» برده بیشتر بود همانقدر به قیمت بالاتری فروخته می شد و رضایت فروشنده را فراهم می ساخت.
شیرازی های مهاجر
هفته پیش گزارش تلویزیونی مستندی از یک جوان ایرانی به نام بهزاد بلور در شبکه بی بی سی فارسی دیدم. طبق این گزارش مستند ، در حدود نهصد الی یک هزار سال پیش 15 ـ 14 دریانورد شیرازی از «سیراف» یکی از بنادر قدیمی خلیج فارس با کشتی های متداول آن زمان برای تجارت، به جزیره زنگبار می روند که در شرق قاره آفریقا و نزدیک به عمان و ایران است. هوای جزیره و امکانات تجارتی آن را که در آن زمان به لحاظ مرکزیت برده فروشی اش، پررونق بود برای سکونت و تجارت انتخاب می کنند و با همان نام «شیرازی» زاد  و ولد و زندگی می کنند چندین مسجد و حمام می سازند و اشعار فارسی و گاهی آیات عربی را بر در و دیوار این بناها می نویسند.
این مهاجرین هرگز ایرانی و شیرازی بودن خود را فراموش نمی کنند تا که در سال 1963 به علت ضعف امپراتوری انگلستان که این جزیره را تحت الحمایه خود داشت و یک حاکم از کشور عمان نیز آنجا را اداره می کرد، انقلاب می شود و با اتحاد همین شیرازی ها، حاکم عمانی را فراری دادند و تحت الحمایگی انگلستان نیز لغو گردید.
 ترتیب می دهند و هر چندAFRO SHIRAZI  ایرانیان شیرازی حزبی به نام «حزب آفرو شیرازی» 
که تعدادشان به کل سکنه جزیره (که بالغ بر یک میلیون می شود) چشمگیر نبوده است ولی اراده و یکپارچگی اشان باعث می شود که از سال 1964 تا 1973 این جزیره را اداره کنند(جزیره زنگبار به تانگانیا می پیوندد و حوزه جغرافیایی این اتحاد «تانزانیا» خوانده می شود) و هنوز هم با همان نام «شیرازی» در بخشی از جزیره زنگبار ساکن هستند.
مهاجر داریم تا مهاجر؟
آنچه که توجه مرا جلب کرد مقایسه وضع ما ایرانی ها به عنوان مهاجرین جدید با مهاجران یک هزار سال پیش است. مهاجرت آنان به زنگبار ، کوچ ما به آمریکا، آنان عده ای بازرگان و مردم عادی بودند در حالی که اکثر ایرانیان مقیم آمریکا تحصیلکرده و کارشناسان  و از جمله خبرگان هستند. ما ایرانی ها طبق آماری که چند سال پیش منتشر شد از لحاظ دانش آموختگی و سواد بین بیش از یکصد قوم مهاجر به آمریکا در ردیف سوم قرار داشتیم. از لحاظ دارایی و اندوخته مالی، جمع ثروت ایرانی ها را در آمریکا به هشتاد میلیارد تخمین می زنند.
یک سوم ساکن خانه های گران ترین شهر کالیفرنیا یعنی بورلی هیلز ، ایرانی ها هستند. در گوگل، اِی بی، و دیگر مؤسسات و شرکت های مولتی میلیاردی ، ایرانیان سهام بالایی دارند.
بیش از پانصد پزشک ایرانی فقط در کالیفرنیا هستند . شش هزار استاد ایرانی در آمریکا و کانادا تدریس می کنند سی هزار مهندس و کارشناس ارشد بین مهاجرین ایرانی در آمریکاست . این آمار مربوط به چند سال پیش است و قطعاً در سال های اخیر این تعداد به طور تصاعدی افزایش یافته است.
عدم توانایی ها
با این حال در این کشور یک سالن بزرگ و یک خانه بزرگ و یک «خانه ایران» نداریم چرا این مجموعه بزرگ انسانی ما در حد یک شورای روستا هم، در کنار یکدیگر نیستند. دو سال پیش قبل از خرداد 88 و «خیزش افتخار آمیز جوانان و مردم ایران در داخل، به دعوت دکتر رهنوردی از فعالین و مبارزان سیاسی، جلسه ای برگزار شد و سردبیر «فردوسی امروز» نیز خود در آن جلسه حضور داشت . ما در آن روز تمام تلاشمان این بود که به نوعی توجه رسانه ها و جهانیان را به نقض حقوق بشر در ایران جلب کنیم و حتی صحبت این بود که با جمع آوری مبلغی از کسانی که امکانات مالی بیشتری دارند بتوانیم یک اعلامیه و آگهی در روزنامه های مهم از قبیل «نیویورک تایمز» یا «واشنگتن پست» یا «لس آنجلس تایمز» بدهیم و توجه دنیا و رؤسای کشورها را به نقض حقوق بشر در ایران جلب کنیم. اهورامزدای بزرگ خدای ایران یا طبیعت زمان ـ که پیش از این خواری ایران و ایرانی را نخواست ـ توی سر آیت الله علی خامنه ای زد و پس از انتخابات کذایی او به وسیله عواملش دست به آن همه تقلب مفتضحانه زد و سپس با وقاحت آشکاری آن انتخابات قلابی را تأیید کرد و خشم و خروش و طغیان و عصیان ملت را بدانجا رساند که دنیا دیگر به ما با همان نگاهی که دو سال پیش داشتند نمی نگرد و جهانیان مردم آزادیخواه ایران را تأیید می کنند و رژیم را فاقد مشروعیت می دانند و مهم این که با «اپوزیسیون» خارج همصدا هستند.
فرصت امروز!
زمانی بود که اپوزیسیون و فعالین منتظر حرکت از درون بودند! زمانی بود که به انتظار چراغ سبز ابرقدرت ها و جوامع بین المللی نشسته بودند ولی امروز دوران تمام این آرزوها و فرضیات گذشته و دنیا به حقانیت و مظلومیت ملت تحت ستم ایران واقف است حکومت جمهوری اسلامی نه در بین کشورهای اسلامی و عربی ، بلکه اکثر کشورهای دنیا اعتباری ندارد.
میلیون ها ایرانی در طول دو سال گذشته به خیابان ها آمدند و خواست خود را با شعارهای بی بدیل شان بیان داشته اند امروز واقعاً اوپوزیسیون و مدعیان رهبری و فعالان سیاسی دگر چه دارند که بگویند.
همه می گوییم ایرانی ها در میدان آزادی باید چون میدان التحریر قاهره  «متحصن» شوند و یا باید چنین و چنان کنند، ولی فعالین اپوزیسیون در این «فضای آماده و مناسب» چه کرده اند؟!
همه می دانیم تداوم تظاهرات، سازمان می خواهد، تشکیلات می خواهد، رسانه یک دل و یک زبان می خواهد!
مردم را نمی توان ملعبه دست کرد و به بازی گرفت در حالی که هر یک از ده ها تلویزیون برون مرزی هر کدام ساز متفاوت خودشان را می زنند و مردم را سرگردان کرده اند.
اگر امروز اپوزیسیون ایرانی نجنبد، و نتواند انبوه مردم درون مرز را چون ملت های دیگر آزادی خواه منطقه به خیابان ها بیاورد. هیهات که زمانه فرصت مناسب دیگری به اپوزیسیون و مردم آزادی خواه ایران نخواهد داد. امروز باید فعالین اپوزیسیون از خودمداری و خودخواهی سی سال گذشته دست بکشند و این فرصت طلایی را که تاریخ بدانها داده است از دست ندهند.
اعتقاد به چهار اصل
امروز باید تمام کسانی که به چهار اصل بنیادی زیر اعتقاد دارند دور هم جمع بشوند ـ توجه فرمایید نمی گوییم که (این به آن) یا (آن به این) ملحق شود ـ بلکه می گوییم همه باید (دور هم جمع بشوند) کسی مدعی «محوریت» نباشد ـ این اصول چهارگانه به شرح زیر است:
1ـ یکپارچگی و استقلال ایران
2 ـ سکولاریسم و جدایی دین و دولت
3ـ میثاق حقوق بشر
4ـ رفراندوم و انتخابات آزاد برای تعیین نوع حکومت یا گزینش مجلس مؤسسان در داخل کشور.
همانطوری که دکتر اسماعیل نوری علاء یا سایر فعالین سکولار می گویند نخست یک کمیته تدارکچی برای گرد هم آیی فعالین قدم پیش بگذارد و پس از تشکیل جلسه ای چون «لوی جرگه»  افغان ها که هم انتخابی و هم ریش سفیدی و مصلحتی است کمیته تدارکات چی انحلال خود را اعلام دارد و این جلسه مردمی به عنوان تنها سخنگوی ایرانیان برون مرزی سکولار دموکرات و مخالف استبداد مذهبی رژیم جمهوری اسلامی با ایرانیان درون مرز طرف گفتگو، اعلامیه و همگامی باشد فرصتی که امروز تاریخ به اپوزیسیون خارج از کشور داده یک فرصت استثنایی است نباید با خیره سری و خود مداری آن را از دست داد.
خودمحوری مخالفان رژیم!
ما مخالفین جمهوری اسلامی یا اپوزیسیونی ، بی بضاعت و ضمناً از نظر رهبران، توانگریم و دست پُری داریم ـ در حالی که کشورمان در دست عده ای مهاجم تازی و تازی زاده است و خودمان فعلاً دور از وطن و دور از پرچم سه رنگ شیر و خورشید خود هستیم یک رئیس جمهور هاله نور داریم ـ یک رییس جمهور تبعیدی به نام ابوالحسن بنی صدر در پاریس داریم یک رهبر نایب امام زمان در جمکران داریم ، یک رهبر «خود انتخابی» در فرانسه یا اردن به نام مسعود رجوی و یک بانوی رییس جمهور در تبعید به نام خانم مریم ابریشمچی یا مریم رجوی (درپاریس مقیم است) و بالاخره یک شاهزاده و وارث «تاج و تخت» در واشنگتن و هم چنین ده ها منتظر ریاست جمهوری و یا رهبری مملکت به سبک عمو نانوا و دایی خمینی در کوچه پس کوچه های غربت!؟
آیا رهبر و رییس و مرشد بیش ازاین را کی سراغ دارد والله که ندارد با این همه مدعیان رهبری جور واجور گام و قدم و تفاهم و همایش در راستای حقوق فراموش شده مردم ایران، نداریم همه در ظاهر یک چیز می خواهیم : آزادی و دموکراسی! ولی در باطن برده «خود محوری» و «خودمداری» خویش هستیم.
کافی است کمی فعالین سیاسی به خود آیند به یک همایش ملی برون مرزی بپیوندند و کار بیگانگان مسلط بر ایران را با همراهی ده ها میلیون ایرانی داخل کشور یکسره سازند.
حزب «آفرو شیرازی» در زنگبار وقتی موفق شد که تمام «شیرازی های زنگبار» یک صدا با هم و دست در دست هم در استقلال زنگبار کوشیدند و برنده شدند و در مقابل صدها هزار زنگباری صاحب رأی و حکومت شدند.
ما اگر از اقدام شیرازی های زنگبار بی خبر بوده ایم از احوال خمینی و «وحدت کلمه » این آخوند بیسواد که بی خبر نیستیم . آدمی به دیکتاتوری و کله شقی او، برای پیروزی همیشه «وحدت کلمه» ورد زبانش بود.
می دانیم که اپوزیسیون فعلی ایران این کلمه را با صداقت به کار می برد و نه برای مکر و نیرنگ چون خمینی خدعه گر!
همگامی  کنیم نه کارشکنی!
... و اما در شماره پیشین مجله فردوسی امروز مقاله آقای دکتر رضاییان را خواندم. او یک پزشک عالیقدر در رشته خویش است و یک وطن پرست خستگی ناپذیر.
حداقل در بیست جلسه من با او در ارتباط با تشکیل خانه ایران شرکت کرده ام. او همواره تلاش می کند که فعالین سیاسی را دور هم جمع کند. آخرین اقدام مورد ستایش او دعوتش از مدیران رسانه ها و فعالین سیاسی در دیدار دسته جمعی نوروزی بود و چقدر هم مفید و سازنده می توانست باشد.
وقتی مقاله ایشان را با عنوان «مدعیان بی خبر» خواندم و دیدم که متأسفانه دکتر اسماعیل نوری علا را نیز جزو این «مدعیان بی خبر» و یا «مداحان اولیه حکومت جمهوری اسلامی» نام برده است . دلم به درد آمد . من دو کتاب و ده ها مقاله از آقای نوری علا را خوانده ام از احوال ایشان در شروع انقلاب اسلامی خبر ندارم او را نیز حضوری ملاقات نکرده ام ولی کسی که آن دو کتاب تحقیقی را نوشته و انحلال رژیم را سرلوحه تلاش خود قرار داده و حکومت سکولار را نصب العین سخن خود کرده است و اختلاف بنیادی با آخوند و ملا و ضدیت عقلانی با خرافات دینی دارد. چگونه می توان او را «مداح» یا «مدعی بی خبر» خواند؟
من امیدوارم دکتر رضاییان و دیگر دوستان پیش کسوت و فعال اگر می بینند کسی با حسن نیت گام پیش گذاشته و طرحی را که امکان اجرای آن با بعضی اصلاحات وجود دارد. دست یاری به او بدهند. نه این که با مقالاتی و اشاراتی او را دلسرد کنند و در واقع پایش را بکشند و یا پوست خربزه زیر کفش او بیندازند.
با شناختی که از آقای دکتر رضاییان و کوشش های 25 ساله ایشان در کالیفرنیا دارم امیدوارم که در حدود طرح و پیشنهاد همایش سکولار که آقای نوری علا در میان گذاشته (خوشبختانه در مجله فردوسی چاپ و آرشیو شده است) بیشتر بررسی بکنند قطعاً در مقاله پیشین خود تجدید نظر خواهند کرد.