جمعه، مرداد ۲۷، ۱۳۹۱

تهاجم فرهنگی جمهوری اسلامی پایان ندارد

من به عمد اصطلاح خودِ زمامداران جمهوری اسلامی را به کار می‌برم تا نشان دهم که اتفاقا آنچه آنها مدعی هستند، تهاجم نیست بلکه آنچه عمل می‌کنند، تهاجم است.
 تمایل است نه تهاجم!
اینکه افراد و گروه‌هایی از جامعه به ویژه زنان و جوانان به اختیار و بنا بر علایق خود به پدیده‌های فرهنگی از هر سوی جهان، غرب یا شرق یا تاریخ باستانِ خود ایران و حتا پدیده‌های مذهبی از جمله اسلامی، زرتشتی، بهایی یا مسیحی و هم چنین غیرمذهبی و ضددینی کشش داشته باشند، مطلقا «تهاجم» به شمار نمی‌رود بلکه «تمایل» است! در این تمایل و کشش هیچ اجباری وجود ندارد و هیچ ابزار حقوقی و یا نظامی در پس این تمایل فرهنگی قرار نگرفته تا آنها را وادار به آنچه کند که به آن مایل نیستند، پس تهاجمی نیز در کار نیست. این خودِ افراد و یا گروه‌های اجتماعی هستند که از یک «فرهنگ» فاصله گرفته و به «فرهنگ» دیگری نزدیک می‌شوند و در مورد ایران، اتفاقا یکی از دلایل مهم‌اش سیاست‌های خود جمهوری اسلامی است.
«تهاجم» اما اتفاقا آنجاست که یک حکومت و یک ساختار سیاسی با تمامی ابزار حقوقی و سرکوب تلاش می‌کند شهروندان را از تمایلات خود دور کرده و به اطاعت و پیروی از آن «فرهنگی» وا دارد که خود می‌پسندد.
این شیوه و تهاجم فرهنگی را همه رژیم‌های ایدئولوژیک و توتالیتر از چپ تا راست، پیاده و تجربه کرده و همگی نیز نهایتا نه تنها شکست خوردند، بلکه پس از نابودی آنها، هیچ نشانی از «فرهنگ تهاجمی» آنها باقی نماند مگر گروه‌های نوستالژیک پراکنده که از مواهب آن حکومت‌ها برخوردار می‌شدند
و هم‌چنین پیامدهای روانی و ناهنجاری‌های جامعه‌ای که حقوق انسانی‌ و تمایلات فردی و طبیعی‌اش سال‌ها و دهه‌ها مورد تهاجم، تجاوز و سرکوب همه جانبه، از جمله فرهنگی، قرار می‌گرفت.
آنچه زیر «تهاجم فرهنگی غرب» از سوی جمهوری اسلامی تبلیغ می‌شود، و رژیم با تمام توان و سرمایه‌گذاری‌های عظیم مالی و انسانی به مبارزه با آن می‌پردازد، در واقع همین تمایل جامعه به آن فرهنگی است که در آن آزادی‌های فردی و حق انتخاب آنها برای نوع زندگی شخصی مورد احترام است. این فرهنگ اما با ساختار سیاسی و حقوقی و ایدئولوژیک رژیم ایران به شدت در تناقض قرار دارد. برای مهار تمایل جامعه به این فرهنگ، لازم است نخست آن را زیر عنوان «دشمن» و «تهاجم» طبقه‌بندی کرد و آنگاه با حربه قانون و ابزار سرکوب به مبارزه با این تمایل طبیعی و بدیهی در جامعه پرداخت.
جمهوری اسلامی اگر در عرصه سیاسی و اقتصادی ‌توانست با موازی‌سازی‌های مفهومی مانند «روشنفکر دینی» و «دموکراسی دینی» و «اقتصاد اسلامی» از افکار چپ استالینی تقلب کند، و نهایتا نیز آن را با سیاست فاشیستی و اقتصاد مافیایی گره بزند، اما در زمینه فرهنگی از ساختن هر نوع موازی سازی عاجز است زیرا چنین چیزی امکان ندارد. رژیم چه بدیلی برای آزادی پوشش دارد جز حجاب اجباری؟! چه بدیلی برای تفکر دمکراسی و لیبرالیسم در علوم سیاسی و جامعه شناسی دارد جز حذف آنها؟! چه بدیلی برای آزادی رابطه زن و مرد دارد جز روسپیگری شرعی زیر عنوان صیغه و هرزه‌نگاری (پورنوگرافی) خانوادگی زیر عنوان تعدد ازدواج؟! چه بدیلی برای برابری حقوقی زن و مرد دارد جز تلاش برای حذف خزنده زنان؟! اینکه رژیم در تحقق این بدیل‌ها نهایتا و بدون تردید شکست خواهد خورد، موضوعی دیگر است. مسئله این است که تهاجم فرهنگی جمهوری اسلامی علیه منزلت و کرامت انسانی شهروندان ایرانی و حق انتخاب آزادِ آنها بیش از سه دهه است جریان دارد و به دلیل مقاومتی که به طور طبیعی در برابرش صورت می‌گیرد، آن را هرگز پایانی نیست.
تهاجم است نه تمایل!
حکومت دینی همواره تلاش کرده تهاجم فرهنگی خود را به عنوان تمایل «جامعه اسلامی» ایران جا بزند. اما این تقلب و تحمیل فرهنگی حق اقلیت‌های مذهبی و هم چنین شهروندان غیرمذهبی و بی‌دین را نادیده می‌گیرد، بر پیشینه فرهنگی و تاریخی ایران پیش از حمله اعراب قلم بطلان می‌کشد و تاریخ معاصر کشور را نیز در مورد حقوق فرهنگی و اجتماعی جامعه به ویژه در دوران پهلوی‌ها به شدت تحریف می‌کند.
زنان و کودکان مهم‌ترین هدف جمهوری اسلامی در این تهاجم فرهنگی پی در پی هستند. زن در تفکر اسلامیست‌ها نقش محوری بازی می‌کند. نه تنها در جامعه بلکه در هر خانواده‌ای که تفکر اسلامی بر آن حاکم است، زن و حقوق وی، نه به عنوان خواهر، مادر یا همسر، بلکه به مثابه زن، بزرگترین چالش آن خانواده و آن جامعه به شمار می‌رود. هر چقدر بهشت ممکن است زیر پای «مادر» اسلام‌گرایان گسترده باشد، به همان اندازه جهنم برای همان مادر به عنوان «زن» دهان باز کرده است! به تبلیغات مضحک جمهوری اسلامی نگاه کنید که چگونه تلاش می‌کند زنان را با تأکید بر نقش مادرانه و همسرانه و خواهرانه از هویت زنانگی خود تهی کرده و آنها را وا دارد تا هویت زنانه خویش را با تهاجم فرهنگی رژیم تاخت بزنند و در واقع روح زنانه خویش را به ابلیس مذکر جمهوری اسلامی بفروشند!
دومین گروه مورد تهاجم فرهنگی جمهوری اسلامی، کودکان هستند که آینده ایران را می‌سازند. در ماه‌های گذشته خبرهای متعددی منتشر شد که رژیم این تهاجم را حتا به مهد کودک‌ها نیز گسترش داده است. در اردیبهشت امسال اعلام شد که آموزش و اجرای رقص و آواز در مهدکودک‌ها ممنوع است. بعد مژده دادند که مجوز تأسیس و اداره مهد کودک به 400 مسجد داده می‌شود. آنگاه تصمیم گرفتند که طلبه‌ها و هیأت‌های مذهبی در تأسیس مهد کودک اولویت دارند.
تردیدی نباید داشت که جمهوری اسلامی نیز به همان شکستی دچار خواهد شد که نازی‌ها و فاشیست‌ها و کشورهای موسوم به سوسیالیستی در تهاجم فرهنگی خود تجربه کردند، اما آنچه مهم است، از یک سو هزینه عظیمی است که صرف این تهاجم فرهنگی می‌شود و از سوی دیگر پیامدهای روانی آموزش‌های گاه بیمارگونه مذهبی است که به کودکان تحمیل می‌شود. کودکان، موجوداتی بی‌پناه هستند که نمی‌توانند مانند زنان و جوانان به دفاع از خود و هویتی بپردازند که هنوز شکل نگرفته است. کودکانی که تنها این نظام را دیده‌اند و اکنون جوانانی هستند که شخصیت آنها در تناقض بین «اندرونی» و «بیرونی» شکل گرفته، به خوبی می‌توانند پیامدهای این تهاجم فرهنگی را علیه هویت فردی و اجتماعی خویش درک کنند. نیروی عظیم و سرمایه فکری و آموزشی لازم است تا بتوان هویت انسانی و مستقل خویش را در برابر تهاجم فرهنگی رژیم‌های ایدئولوژیک حفظ کرد.
پاکسازی‌ و اخراج‌های سیاسی و عقیدتی، حذف رشته‌های علوم انسانی، محروم کردن دختران از بسیاری رشته‌های علمی و فنی، محروم کردن پسران از رشته‌هایی که به نظر جمهوری اسلامی فقط برای دختران مناسب است، تفکیک جنسیتی در مدارس، دانشگاه‌ها، بیمارستان‌ها، ادارات و حتا پارک‌ها و سینماها، همه و همه تهاجمی فراگیر و مداوم است که یکی از مهم‌ترین اهداف آن، حذف و خانه‌نشین کردن زنان است که جمهوری اسلامی فکر می‌کند می‌تواند به تدریج و به طور خزنده آن را تحقق بخشد.
رژیم ایران، به ویژه در دورانی که راه ارتباطات را با هیچ ترفندی از جمله «اینترنت ملی» نمی‌توان بست، با تشدید تهاجم فرهنگی از جمله علیه کودکان، مخالفانی را پرورش می‌دهد که بار کینه و نفرت‌شان از دست‌اندازی رژیم به فضای روانی و حقوقی آنها به مراتب بیش از نسل پیشین و نسل جوان کنونی است.
تشدید این تهاجم فرهنگی با تغییرات حقوقی و تبلیغات ابلهانه‌ای که بر سر افزایش جمعیت به راه افتاده بی ارتباط نیست. جمهوری اسلامی که گویی قرار است مانند قرون وسطا به جنگ تن به تن برود و 72 تن (یا هفتاد و دو میلیون!) کم است، در این فکر است که بر «لشکر صاحب‌الزمان» بیفزاید! آن هم در حالی که با و یا بدون افزایش جمعیت، هر نوزادی که به دنیا می‌آید به دلیل همان تمایل طبیعی به آزادی و حق انتخاب، پیشاپیش یک مخالف بالقوه است حتا اگر در «بیت رهبری» چشم به جهان بگشاید!
درست به همین دلیل، تهاجم فرهنگی جمهوری اسلامی را هرگز پایانی نیست، و درست به همین دلیل افزایش مخالفانش را نیز پایانی نیست و باز درست به همین دلیل، هر چه می‌گذرد توازن قوا آنقدر به سود مخالفان رژیم تغییر می‌کند تا سرانجام به فعل در آید. این است نتیجه نهایی تهاجم فرهنگی همه رژیم‌های ایدئولوژیک، چه آنها که مانند جمهوری اسلامی سالها در قدرت بوده‌اند و چه آنها که مانند «بهار عربی» تازه به قدرت می‌رسند. نگذارید تهاجم فرهنگی اسلام‌گرایانِ «بهار عربی» که با پوشش زنان در نهادهای دولتی و عمومی آغاز شده، و در نظام حقوقی آن کشورها پایه‌های قانونی خود را محکم خواهد کرد، زیر تبلیغات «دموکراسی»های نیم‌بند و ظاهری از نظرها دور بماند!
الاهه بقراط
9 اوت 2012
در فیس بوک به اشتراک بگذارید