هنگامی که ریگان به ریاست جمهوری آمریکا رسید, آقای خمینی سنبه را بسیار پر زور دید و حدود ۵۰ دیپلمات آمریکائی را که ۴۴۴ روز در گروگان غرور کاذب خود نگاه داشته بود طی قرار دادی خفت بار و ذلیلانه زیر نام قرار داد الجزایر آزاد کرد تا همچون قهرمانان ملی در آمریکا مورد استقبال قرار گیرند. اندر نامحرم بودن ملت ایران همین بس که مفاد قرار داد الجزایر که طی آن، چنان توافقی ذلیلانه را آقای خمینی تایید کرد هنوز بر ملت ایران مکشوف نیست. هنوز به ملت ایران گفته نشده طی آن قرار داد خفت بار چه میزان ازّ اعتبار ملتی کهن سال و چه میزان از سر مایههای مادی ایران خرج غرور کاذب و نخوت ابلهانه آن «آقا» گردید. اکنون سنبه آنچنان پر زور است که همچون آقای خمینی در قضیه گروگان گیری دیپلماتها به دنبال راه فرار از این مخمصه میگردند. به هوش باشیم که قراردادی ذلیلانه تر و خفت بار تر از قرارداد الجزایر در راه است.
کمتر کسی میتواند ادعا کند بالا رفتن از دیوار ساختمان سفارت کوچکترین همنوایی با آنچه منافع ملی خوانده میشود برای کشور میزبان به هم راه داشته باشد. در عرف دیپلماتیک حتی در سختترین دوران تیره گی مناسبات [جنگ تمام عیار] با آن که سطح روابط به کمترین پایه میرسد و چه بسا به تعطیلی سفارت خانهها منجر میشود ولی حرمت آن مکان حفظ میگردد چرا که تعرض به خانه آن سفارت چیزی نیست جز بربریت محض. در طول تمامی دوران جنگ هشت ساله با عراق هر رهگذری که از خیابان موسوم به ولی عصر عبور میکرد حد اکثر تعرض به سفارت خانه آن کشور را در قالب کوبیده شدن سنگی بر تابلوی نشسته بر دیوار سفارت [سفارة جمهوریة العراق] میدید و نه بیشتر.
آقای خمینی در میانه هیاهویی که از هر سو فریاد «روح منی خمینی بت شکنی خمینی» بر میخاست، در قد و قواره انسانی کوچک قامت و تهی از آموزههای جهان مدرن که چون گلولهای از اعماق تاریکیهای قرون وسطا به ایران اواخر قرن بیستم پرتاب شده بود در حالیکه در اوج غرور و نخوت کاذب حتی خدا را بنده نبود در جملهای بسیار نا بخردانه گفت «آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند.» او بدین وسیله مهر تأییدی نهاد بر بربریتی که انقلاب دومش خواند. امروزه بیتردید حتی کوته بینترین افراد درون دستگاه ولایت فقیه از عمق وجود میدانند آن عمل بربر گونه چه هزینه گزافی بر دوش ملت ایران نهاد. چه بینّهای مبیّنتر از آنکه در مراسم سیزده آبان امسال هیچ یک از به اصطلاح دولت مردان رژیم حاضر نشدند میکروفون آقای خمینی را در مقابل سفارت آمریکا به دست گیرند و همانند آن روزهای خون و جنون تکرار کنند «آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند.» این وظیفه به عهده بیخردترین عنصر رژیم [سر دار نقدی] نهاده شد که در کلامی بس ابلهانه و مضحک گفت «من ۱۰ کیلو طلا میدهم به کسانی که ثابت کنند حکومتی جنایت کار تر از آمریکا در جهان وجود دارد.» اثبات جنایت کار بودن یا نبودن حکومت آمریکا دست مایه این گفتار نیست چه آنکه هر کسی که کمترین آموزه از جوهر سیاست و دانش مناسبات بین ملل در گنجینه خرد داشته باشد بر این امر آگاه هست هر حکومت بر آمده از اراده ملی تنها منافع ملی ملت خود میجوید و بس. اگر منافع ملی آمریکا در مرداد ۱۳۳۲ ایجاب کرد دولت مصدق سر نگون شود بی هیچ تردیدی در آن مسیر گام بر داشت و اگر همان حکومت در دوران خاتمی در راستای تامین منافع ملی، صلاح را در آن دید تا بابت آن عمل از ملت ایران پوزش به طلبد بی هیچ معطلی پوزش طلبید. حکومت آل سعود در نقض حقوق بشر یکی از بد نامترین رژیمها در سطح جهان است. آمریکا جنایتکار خوانده شود یا نه، منافع ملی بیش از ۳۰۰ میلیون مردم آن کشور قطب نمای جهتگیری سیاست خارجی آن دولت میباشد و به همین خاطر با بد نامترین کشور ناقض حقوق بشر مناسباتی بس نزدیک دارد.
در این میان حکومتهای زور گو، سرکوب گر، مستبد و غیر پاسخگو هستند که بی توجه به منافع ملی تنها قطب نما در تعیین جهت گیری سیاست خارجی آنها فقط و فقط حفظ قدرتی است که به نا حق از چنگ مردم ربودهاند. به همین دلیل در تعامل با جهان بیرون وقتی قافیه تنگ میآید ذلیلانهترین قرار دادها را دور از چشم ملت امضا میکنند. هنگامی که ریگان به ریاست جمهوری آمریکا رسید آقای خمینی سنبه را بسیار پر زور دید و حدود ۵۰ دیپلمات آمریکائی را که ۴۴۴ روز در گروگان غرور کاذب خود نگاه داشته بود طی قرار دادی خفت بار و ذلیلانه زیر نام قرار داد الجزایر آزاد کرد تا همچون قهرمانان ملی در آمریکا مورد استقبال قرار گیرند. اندر نا محرم بودن ملت ایران همین بس که مفاد قرار داد الجزایر که طی آن، چنان توافقی ذلیلانه را آقای خمینی تایید کرد هنوز بر ملت ایران مکشوف نیست. هنوز به ملت ایران گفته نشده طی آن قرار داد خفت بار چه میزان ازّ اعتبار ملتی کهن سال و چه میزان از سر مایههای مادی ایران خرج غرور کاذب و نخوت ابلهانه آن «آقا» گردید.
چه کسی میتواند انکار کند که بالا رفتن از دیوار سفارت و به گروگان گرفتن دیپلماتها چنان چهره ضّد مدنیّت و بر بر منشانهای از ایران در ویترین جهانی به نمایش گذاشت که کمتر کشوری حاضر بود تجاوز صدام به خاک ایران را محکوم کند. آقای خمینی بر روی زیلوی مسجد گونه مینشست و رژیم پیشین را طاغوتی میخواند که در کاخهای «آن چنانی» سکنا گزیده بودند. ای کاش بجای نشستن بر روی زیلو در کاخ «مر مر» سکنا میگزید، هر شب ران قرقاول تناول میفرمود ولی جان ۲۵۰ هزار جوان و ۵۰۰ هزار معلول نشسته بر چرخهای ویلچر را فدای خاموش کردن آتش شهوت قدرت خود نمی کرد. امروزه بر سر هر کوی و برزنی تابلویی نشسته زیر عنوان «کوچه شهید...». اعطای چنین عنوانی [شهید] نه پدری برای آن طفل یتیم شد، نه فرزندی برای آن مادر داغ دار و نه شوهری برای آن بیوه جوان. همه و همه فدای قرابت آقای خمینی با عروس قدرت گردید.
این روزها زمزمههای زیادی از لزوم گشایش باب گفتگو با آمریکا به گوش میرسد. ولی فقیه دوم شرم دارد رو در رو با ملت ایران سخن گوید و از هزینه سنگینی که در راه عظمت طلبی بمب اتم بر دوش ملت نهاده پوزش بطلبد، چه آنکه پوزش خواهی در قاموس دیکتاتورها معادل مرگ آنها است. آقای خمینی آن پوزش را در قالب نوشیدن جام زهر بجای آورد، همان جام زهری که در کمتر از یک سال به عمر او پایان داد. اکنون ابهت «مقام معظم رهبری» اجازه نمی دهد از پیشگاه ملتی بزرگ عذر تقصیر به طلبد چه آنکه از نظر گاه دیکتاتورها ملت مورچگانی بیش نیستند که برای قوت لا یموت در هم میلولند. به همین دلیل نوچه گانی در قواره ریز قامتانی مثل محمد جواد لاریجانی و علی اکبر صالحی ندای آن رهبر عظما را زمزمه میکنند که «در صورت لزوم برای حفظ نظام در قعر جهنم هم با شیطان مذاکره میکنیم.» تمامی این اظهار لحیهها در آینهای شفاف ترجمانی ندارد جز آنکه به قدرتهای جهانی و در راس آنها آمریکا میگویند «شکر خوردیم»، بیایید مذاکره کنیم تا همانند قرار داد الجزایر در خفا و بدور از چشم ملت ایران به عقدی به رسیم که چند صباحی به عمر حکومت ما بیا فزاید. دریغا دریغ که نه خامنهای خمینی است و نه مساله اشغال سفارت آمریکا مساله تلاش در راه دست یابی به بمب اتم.
این کوته قامتان به تنگ آمده از فشارهای جهانی که با نا بخردی هر چه تمام ایران را به چنین پرت گاهی کشانده اند تصور میکنند مردمی که بر دومین ذخیره گاز جهان نشسته اند از ترفند آنها در راه تولید بمب آتم آگاه نیستند، بمب اتمی که نه در راه تامین امنیت ملی بلکه در راه تداوم عمر رژیم مورد توجه بوده است. کدام عقل سلیم ادعای آنها را در راه بهره برداری صلح آمیز از انرژی اتمی باور میکند؟ کدام عقل سلیم میتواند بر این مراحل چهار گانه برای کشوری که با بر خورداری از ذخیره گاز میتواند به آسانی تولید برق کند صحه بگذارد:
اول- اتم را بشکافیم
دوم- تا تولید انرژی کند
سوم- تا آن انرژی آب را بخار کند
چهارم- تا آن بخار توربین را بچرخاند و تولید برق کند
اکنون سنبه آنچنان پر زور است که همچون آقای خمینی در قضیه گروگان گیری دیپلماتها به دنبال راه فرار از این مخمصه میگردند. به هوش باشیم که قراردادی ذلیلانه تر و خفت بارتر از قرارداد الجزایر در راه است. بیهیچ تردیدی میتوان گفت عصر خمینی به سر آمده است. دیگر حتی امضای چنان قرارداد ضّد منافع ملی و خفت بار نیز نخواهد توانست رژیم خامنهای را از توفانهای پیش رو حفظ کند. آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت.
درویش رنجبر- دیپلمات پیشین ایران