فشار و اختناق، انسانها را نسبت به هم حسّاس و بدبین میکند. حتماً دیدهاید و شنیدهاید که رئیس کسی در محل کارش به او زور گفته و او دق دلاش را در خانه سرِ زن و بچه خالی کرده است. وضعیت امروز ما نیز چنین است. عدهای زورگو به عنوان ادارهکنندگان کشور هر چه میتوانند بر سرِ ما میآورند و ما که جز تحمل و صبر و ترصد کاری از دستمان بر نمیآید به محض برخورد با همردیفان خود، شروع به پرخاشگری و عیبجویی میکنیم و آنچه را که بر سر حکومت نمیتوانیم بیاوریم بر سر خودمان میآوریم.
یکی از این موارد، به جان هم افتادن داخلنشینان و خارجنشینان و عیب و ایرادگیری یکی از دیگریست. این که داخلنشینان، به خارجنشینان سرکوفت میزنند که شما از وضعیت داخل اطلاع ندارید، یا به محض این که خارجنشینی نظری مخالف نظر ما ابراز میدارد او را دعوت به بازگشت به ایران و دیدن واقعیتها از نزدیک میکنیم یا بر عکس خارجنشینان به داخلنشینان سرکوفت سازش با حکومت و بیعملی میزنند و آنها را جماعتی فرصتطلب مینامند همگی ناشی از فشاریست که حکومت به هر دو طرف وارد میآوَرَد و آنها که توانایی مقابله با حکومت را ندارند، به مقابله با یکدیگر بر میخیزند.
کارشناسان امنیتی حکومت نیز که با این واکنش طبیعی آشنا هستند، با دخالتهای زیرکانه سعی در بر افروختنآتش اختلاف میان داخل نشینان و خارجنشینان و دامن زدن به آن میکنند و سود آن را به حساب خود میریزند. براینیفتادن در این دام، نکتهی اوّل، آگاهی و جهت دادن احساساتِ به غلیان آمده به سمت عامل اصلی، یعنی حکومتاست.یکی از این موارد، به جان هم افتادن داخلنشینان و خارجنشینان و عیب و ایرادگیری یکی از دیگریست. این که داخلنشینان، به خارجنشینان سرکوفت میزنند که شما از وضعیت داخل اطلاع ندارید، یا به محض این که خارجنشینی نظری مخالف نظر ما ابراز میدارد او را دعوت به بازگشت به ایران و دیدن واقعیتها از نزدیک میکنیم یا بر عکس خارجنشینان به داخلنشینان سرکوفت سازش با حکومت و بیعملی میزنند و آنها را جماعتی فرصتطلب مینامند همگی ناشی از فشاریست که حکومت به هر دو طرف وارد میآوَرَد و آنها که توانایی مقابله با حکومت را ندارند، به مقابله با یکدیگر بر میخیزند.
نکتهی دوّم، دقت به نقش تکمیلی داخلنشینان و خارجنشینان است. باید توجه داشت که یکی بی دیگری، بهاجتماعی ابتر و نابارور تبدیل خواهد شد. مثلاً صدای داخلنشینان، امروز به کمک خارجنشینان در سطح جهانانعکاس مییابد. یا حرکتهای اجتماعی داخلنشینان است که به نظریات و تلاشهای خارجنشینان معنا میبخشد.ممکن است آنچه در داخل میگذرد، با آنچه در خارج مورد بحث و گفتوگوست اختلاف ظاهری یا ماهوی داشتهباشد اما تأثیر این دو بر یکدیگر واقعیتیست که نمیتوان آن را انکار کرد.
نکتهی سوّم، تشخیص جایگاه درست، توسط داخلنشینان و خارجنشینان است. بیشترْ خارجنشینان و کمترْداخلنشینان موقعیّت خود را درست تشخیص نمیدهند و گمان میبَرَند که در جایِ، دیگری نشستهاند. اینهم البتهگناهی نیست و فرد خارجنشین گاه از روی عشق و علاقهای که به ایران و مردماش دارد، چنان میگوید و چنانمینویسد که انگار در قلب ایران نشسته است. بسیاری از خارجنشینان، با وجود اینکه جسمشان در کشورهایخارجیست، روحشان تمام و کمال در ایران و در میان مردم ایران است و همین امر باعث میشود که این تیپ افراد،در موارد افراطی، اصلاً احساس نکنند که در خارج زندگی میکنند و باید زبان و فرهنگ آنجا را جذب و دریافت کنند وچنان زندگی میکنند که گویی در ایران هستند. رایانه و اینترنت و سایتهای خبری و فیسبوک و تلویزیونهایماهواره ای نیز به آنها کمک میکند تا خود را در قلب ایران بپندارند، حال آنکه چنین نیست. داخلنشینان نیز، گاه درذهن خود به خواستههایی دامن میزنند که گویی در قلب پاریس و لندن نشستهاند و چون امکان پیاده کردن آنها رانمییابند دچار یأس و افسردگی میشوند.
داخلنشینان و خارجنشینان باید به این درک مشترک برسند که اولاً همهی ما در هر جای دنیا که باشیم و به هرشکل و سَبْکی که زندگی کنیم ایرانی هستیم و این حق ماست که در بارهی کشورمان و آنچه در آن میگذرد اظهارنظر کنیم، و اگر میتوانیم، متناسب با آن عمل کنیم. هیچکس نمیتواند این حق را از ما سلب کند. ثانیاً در شرایطاختناق، هر یک از ما میتوانیم کاری را انجام دهیم که دیگری نمیتواند. میتوانیم کار یکدیگر را برای رهایی ازچنگال استبداد تکمیل کنیم و با همدلی به سمت هدف مشترک گام برداریم.
ف.م.سخن