دوشنبه، آذر ۰۶، ۱۳۹۱

سازنده فیلم «اعترافات اجباری»: بازجوی من یک قربانی است؛ قربانی‌تر از بقیه


imageکاریکاتور بهاری و بازجوی‌اش: بی‌بی‌سی فارسی
مازیار بهاری در گفتگو با خودنویس ضمن اشاره به فشار روانی‌ای که از سوی بازجویان بر زندانیان وارد می‌شود، می‌گوید که بازجویان اعتراف‌گیر، که نان‌شان را از تحقیر و مجبور کردن افراد به دروغ گفتن می‌خورند، محکوم به ماندن در سلولی تاریک هستند.

 مازیار بهاری که دوره ۱۱۸ روزه بازداشتش هیچگاه از خاطره‌ها نخواهد رفت، فیلمی در باره بازجویی و «اعترافات اجباری» ساخته که هفته پیش از شبکه بی‌بی‌سی فارسی پخش شد.
 این فیلم همچنین بر روی شبکه یوتیوب قرار گرفته تا در دسترس همگان باشد. نسخه انگلیسی این فیلم مستند نیز به زودی پخش خواهد شد.
بهاری، خبرنگار سابق مجله نیوزویک در تهران، که برای شبکه‌های مختلفی هم فیلم می‌ساخت، چند روز بعد از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸ بازداشت شد. بهاری در مدت بازداشت خود تحت فشار مجبور به اعتراف شد و مقابل دوربین حرف‌هایی زد که برخلاف خواسته‌اش بود. این مستندساز، اینک پس از گفتگو با زندانیان دیگری که مجبور به اعتراف شده بودند گفتگو کرده، و در موردی هم به سراغ افراد خانواده یکی از زندانیان در گذشته رفته است.
پس از پخش این فیلم، دیدگاه‌های متفاوتی در باره ساخته بهاری منتشر شده است. برخی نیز معتقدند که با تمرکز روی درصد کمی از زندانیان که تحت فشار اعتراف کرده بوده‌اند، حق کسانی که اسیر فشار بازجویان نشده‌اند، ادا نشده است.
برای درک بهتر شرایط ساخت فیلم و همچنین طرح سوال‌هایی از سوی بعضی از کسانی که فیلم «اعتراف اجباری» را دیده بودند، با مازیار بهاری گفتگو کردم: 
 با توجه به فشار روحی ناشی از اعتراف اجباری، آیا در زمان ساخت فیلم، خودت تحت فشار روحی مجددی هم قرار گرفتی؟ آیا کار تولید را برایت سخت می‌کرد؟
بله، بعضی از مواقع تحت فشار قرار می‌گرفتم. ولی به هر حال با یک رضایت خاطر هم همراه بود، به خاطر اینکه وقتی آدم در باره [چنین] مطلبی صحبت می‌کند، مثل این است که پیش روان‌شناس رفته باشد. کار روان‌شناس‌ها هم کلا همین است که حرف‌های تو را بشنوند و به تو بگویند که چه می‌توانی بکنی تا مشکلت را حل کنی. بنابرین وقتی پیش روان‌شناس می‌روی، ممکن است تحت فشار هم باشی؛ وقتی حرف می‌زنی، ممکن است گریه کنی، عصبی بشوی و این ساختن فیلم هم به همین شکل بود. مثل این بود که رفته بودم پیش روان‌شناس و وقتی با آدم‌های مختلفی که اعتراف کرده بودند صحبت می‌کردم، توی روحیه من هم اثر می‌گذاشت، روحیه‌ام را تقویت می‌کرد و البته بعضی وقت‌ها ناراحت می‌شدم. مییتوانم بگویم احساسات مختلفی داشتم.
 خوب شد که به بحث روان‌شناسی پرداختی؛ آیا فکر می‌کنی همین حرف زدن در باره تجربه‌های اعتراف اجباری معادل کار روان‌شناسی است که کار تشخیصی هم انجام می‌دهد؟ 
معادلش که ٪۱۰۰ نمی‌تواند باشد، ولی حالت درمان‌گرایانه دارد و می‌تواند مفید باشد. به هر حال همیشه صحبت کردن در باره یک مساله بهتر از کتمان آن است، چون مثل یک عقده در دل آدم می‌ماند. من به خوبی دیده‌ام که کسانی که نه فقط در باره اعتراف، که در باره مسائل دیگر هم صحبت نکرده‌اند، این برای‌شان عقده شده. با آدم‌های دیگری هم حرف زده‌ام که اعترافات‌شان در روزنامه‌ها چاپ شده، اما می‌گویند که اعتراف نکرده‌اند. به نظر من این تبعات روانی بدی برای‌شان دارد.
 آیا کسانی که تحت اعتراف اجباری قرار گرفته بودند و با آنها صحبت کرده بودی، نزد روان‌شناس هم رفته بودند؟
راستش نمی‌دانم. اما این سوال را شاید طرح کرده بودم. خیلی خصوصی بود و جلوی دوربین طرح نکردم.
 تو در کتابت و هم در گزارش نیوزویک وضعیت را در زندان شرح داده بودی،  آنچه بر تو رفته بودآیا هنوز چیزی مانده که خودت نگفته باشی و با گفتنش راحت‌تر بشوی؟ یا چیزهایی هست که هنوز به شکل کابوس سراغت می‌آیند؟
 من وقتی به زندان رفتم، به سطح معلوماتت اضافه نشد، اما به عمق معلوماتم اضافه شد. من می‌بینم که خیلی چیزها را در خلوت ۱۸۸ روز با توجه به حرف‌ها و انتقادها و پشتیبانی‌هایی که شده، حس می‌کنم به عمق معلوماتم اضافه شده. به طور مثال من در مورد سپاه پاسداران، اطلاعاتی کلی داشتم که مثلا سپاه چگونه است و اطلاعات سپاه چگونه رفتار می‌کند. اما هیچگاه متوجه ترس اینها از اصلاح‌طلب‌ها، ترس‌شان از اسرائیل، حسادت‌شان به روشن‌فکرها درک نکرده بودم. مهم است که عمق مساله را درک کنی. کسانی که به زندان می‌روند و این بازجویی‌ها را تحمل می‌کنند، به عمق معلومات‌شان افزوده می‌شود.
 بسیاری از افرادی که در زندان تحت فشار بوده‌اند، بعد از آزادی و برداشته شدن فشار، دچار اختلال روانی تنش زای پس از رویداد یا PTSD می‌شوند. آیا هیچ اثری از این عارضه را در افرادی که تحت گفتگو بودند، مشاهده کردی؟
صد در صد، افرادی که من با آنها گفتگو کردم دچار این مشکل شده بودند و حتی فرج سرکوهی که معتقد است که تجربه اعتراف اجباری مثل یک تجاوز روحی می‌ماند؛ که تو احساس می‌کنی که به روحت تجاوز شده و یک نفر  تو را وادار به انجام کاری کرده که نمی‌خواسته‌ای انجام بدهی. تو را به طور موقت تسلیم خود کرده باشد. در مورد افراد مختلف این میزان فرق می‌کند. برخی بیشتر، برخی کمتر، اما احساس تجاوزی که با اعتراف کننده می‌ماند، دائمی است. به ویژه اینکه الان در روزگار اینترنت و ارتباطات و تلویزیون ماهواره‌ای، وقتی اسمت را گوگل می‌کنی، همراهش هم اعترافاتت بالا می‌آید و نمی‌توانی فراموشش کنی.
 تو بر خلاف بسیاری از کسانی که سعی کرده‌اند نقض حقوق بشر در ایران را به سال‌های اخیر محدود کنند، در فیلمت به سال‌های ۶۰ اشاره  می‌کنی. ممکن است با توابان هم روبرو شده باشی، اما آیا با کسانی که به خاطر اعتراف نکردن، تحت فشار بیشتری هم قرار گرفته باشند گفتگو کرده‌ای؟
فیلم در حقیقت در باره کسانی هست که اعتراف اجباری کرده‌اند، در زمان آقای خامنه‌ای. در باره دهه ۶۰ یکی دیگر باید بیاید کار کند و تواب‌سازی… فیلم من در باره اعتراف از کسانی است که سیاسی نیستند و مجبور به اعتراف اجباری در دوره خامنه‌ای شده‌اند. من با افراد زیادی که در دهه ۶۰ اعتراف کرده بودند یا نکرده بودند حرف زده‌ام، اما آخر سر تصمیم گرفتم که فیلم را روی دوران آقای خامنه‌ای متمرکز کنم و با افراد غیر سیاسی و کسانی که اعتراف کرده بودند گفتگو کنم. از نظر دراماتیک باید روی نقطه‌ای متمرکز باشید که تمرکز من روی این دوران بود، وگرنه حوصله تماشاچی سر می‌رفت. می‌خواستم بار احساسی هر چه بیشتر از طرف تماشاچی لمس بشود. اگر تفاوت این گفتگو شونده‌ها زیاد می‌شد، شاید تماشاچی نمی‌توانست احساس همدردی بکند. افرادی که من برای فیلم انتخاب کردم، تقریبا تجربه‌های مشابهی داشتند. راحت با من صحبت می‌کردند و می‌توانستند تجربه‌شان را بگویند. اگر فیلم نقطه قوتی دارد، به خاطر تمرکزش و بار احساسی‌ای است که دارد. خیلی‌ها به من می‌گویند که چرا مثلا با فلانی و فلانی گفتگو نکردی، اما می‌توانم قول بدهم که اگر با دو نفر دیگر هم حرف زده بودم، حوصله‌شان سر می‌رفت و به من می‌گفتند فیلم چقدر خسته کننده است.
 یکی از زندانیان که بعد از انقلاب(نام محفوظ)، می‌گوید که بهانه اعتراف‌گیری از افراد معمولا پرونده‌های «اخلاقی»، «مالی» و «جاسوسی» است که برای این افراد درست می‌کنند و این احتمال وجود دارد که به واسطه همین بهانه‌ها و پرونده‌سازی‌ها برای روز مبادا، به افرادی در سالیان اخیر فشار بیشتری برای اعتراف اجباری آورده باشند که منتهی به جواب سریع‌تر هم شده باشد. آیا تو با توجه به تجربه‌ات، فکر می‌کنی که این حرف می‌تواند درست باشد؟
نه، فکر نمی‌کنم درست باشد، و اگر این طرف به حرف خودش ایمان داشت، خیلی راحت با ذکر نام حرف خودش را عنوان می‌کرد.
 اما به طور مثال، اکبر گنجی می‌نویسد که سال‌ها قبل در وزارت ارشاد به مسوولان در مورد فردی که ممکن بود برایش پرونده‌سازی شده باشد تذکر داده بود: «یک روحانی مسئول را می شناختیم که در این زمینه فعال بود. در اوائل دهه ی ۱۳۷۰ به دوستان گفتم وقتی کارمندان اداره از این امر اطلاع دارند، قطعاً سپاه، وزارت اطلاعات و آیت الله خامنه‌ای بیشتر و دقیق تر از ما از اقدامات او آگاهند. اینها را برای روز مبادا جمع می کنند، حتماً به آقای وزیر- که شخصیتی روحانی بود- بگوئید که با وی برخورد کند. ۱۸ سال بعد پیش بینی من در یک پرونده‌ی مهم محقق شد.» در این باره نظری داری؟
- نمی‌دانم، شاید.شاید این‌جوری باشد.
 بعد از پخش فیلم، نظرهای مثبت و منفی‌ای گرفته‌ای. چه احساسی داری؟
من فکر کنم که کارم را به عنوان انسان و به عنوان یک ایرانی و هم به عنوان یک مستندساز انجام داده‌ام. کار من این بوده که اطلاعات را بگیرم و ارائه بکنم. من خودم احساس خوبی دارم و با توجه به اینکه اکثریت کسانی که فیلم را دیده‌اند، برخورد مثبتی داشته‌اند، احساس خوبی دارم.
 نهایتا در مورد خودت! با توجه به اینکه همیشه مخالف خشونت و انتقام‌گیری بوده‌ای، چه نگاهی به بازجوی‌ات داری؟
خشونت بخشی از فرهنگ ماست، بازجوی من هم یک قربانی‌است مثل افراد دیگر. و به نظر من از بقیه ما و زندانی‌ها، قربانی‌تر است. یک زندانی بر می‌گردد به سلولش، اما یک بازجو محکوم به کار در یک سلول تاریک است و نانش را تحقیر و مجبور کردن افراد به دروغ گفتن در می‌آورد.