یکشنبه، دی ۲۴، ۱۳۹۱

پشت پرده انقلاب اسلامی: «ایران، گذرگاه اشغال‌گران جبار»- قسمت اول


این مقاله در شماره ۱۰۰ «رهاورد» منتشر شده است.
چگونه یک ملای حیله‌گر شیعه، مشروطیت ایران را تعطیل کرد، سلسله پهلوی را منقرض ساخت، ملت ایران را به اسارت درآورد و کشور را دستخوش کشتار، ویرانی و غارت بی‌سابقه کرد؟

جامعه فاسد ز خیانت شده                 مسخره عنوان دیانت شده
خانه ما کرده خیانت خراب          نیست جز این باعث این انقلاب
تا که چنین است، چنین است حال      بِه شدِن حالت ما، دان محال
‫                                                                        صغیر اصفهانی‬
 هدف


هدف نویسنده از تقدیم این‌ مقالهِ تحقیقی به خوانندگان ارجمند فصلنامه وزین ''ره آورد''، این است که خوانندگان به‌خصوص نسل جوان ایران به پدیده بی سابقه انقلاب اسلامی با چشمی باز نگاه کنند و با شناخت واقعیات حادثه، برای خروج از بن‌بستی که در آن گرفتار شده اند، آگاهانه تر اندیشیده ، چاره‌جویی کنند. همچنین تصویری کلی در اختیار پژوهش‌گران قرار گیرد تا تحقیقات خود را بر واقعیات مربوط به انقلاب سیاه خمینی متمرکز سازند و به رهایی ملت ایران از این ورطه‌ی بسیار خطرناک کمک کنند.
انقلاب
در ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷ شمسی، برابر با ۱۱ فوریه ۱۹۷۹ میلادی و ۱۳ ربیع الاول ۱۳۹۹ قمری، یک انقلاب پیش‌ساخته مارکسیستی – مذهبی در ایران پیاده شد و به ثمر رسید که آن را انقلاب اسلامی نام گذاشتند. حاصل آن انقراض پادشاهی و تاسیس یک جمهوری موهوم و بدعتی به نام جمهوری اسلامی بود که به اسب معروف تروا (Trojan Horse ) شباهت بسیار داشت؛ زیرا پس از حضور در ایران، دیری نپایید که از درون پیکر ظاهر‌فریب و خوش تصویر شده‌ی آن صدها پل پوت، کارلوس و ابونضال معمم و مکلّا بیرون ریختند و هزاران بلا و مصیبت و نکبت و بدبختی بر سر ملت ایران باریدن گرفت. هنوز هم پس از گذشت ۳۳ سال از عمر این انقلاب خونین و مخرب، مشقات و تلخکامی‌های عمومی ایرانیان همچنان ادامه دارد و رو به افزایش است.

رهبری آشکار انقلاب اسلامی را که زیان های مادی و معنوی بی انتهایی برای ایران و ایرانیان به همراه آورد، یک ملای لجوج و کینه‌توز شیعه به نام حاج روح الله خمینی، متولد ۱۲۷۹ شمسی برابر با ۱۹۰۰ میلادی بر عهده داشت که برخی از منابع خارجی، اصل او را روح الله هندی نیز نامیده‌اند.

بعضی از محققان ایرانی هم یادآور شده‌اند که رهبر کینه‌توز، پر ابهت و پیروز انقلاب اسلامی، آن‌گونه که رسم تعدادی دیگر از ملاهای شیعه بوده، نام‌های متعددی داشته است. حتی در کتاب «گفته نشده‌ها دربارهی روح الله خمینی» تألیف تحقیقی مهدی شمشیری، آمده است که وی دارای چهار شناسنامه بوده که یکی از آن‌ها با نام خانوادگی هندی در سال ۱۳۰۴ شمسی در خمین صادر شده است. شناسنامه ای در قم با نام خانوادگی موسوی خمینی داشته و یک شناسنامه دیگر با نام خانوادگی مصطفوی از گلپایگان برایش صادر شده است. شناسنامه دیگری نیز پس از انقلاب به همان نام خانوادگی مصطفوی از خمین برای او تدوین و ارایه شده است. متملقان فراوان و منحرف جمهوری اسلامی که یکی از کارهای زشت عدیدهی آن‌ها تحریف و جعل تاریخ و فرهنگ ایران است، با آن که قانون سجل احوال در ۱۴ خرداد ۱۳۰۴ شمسی (۲۵ سال بعد از مرگ پدر خمینی) به تصویب مجلس رسید، نه تنها کشته شدن پدر خمینی را که در سن ۵ ماهگی پسرش به دست اشرار منطقه صورت گرفت، ''شهادت'' یعنی مرگ در راه خدا نامیده اند، بلکه برای پدر و پدربزرگ خمینی نیز نام خانوادگی جعل کرده، علاوه بر آن، به آن‌ها مناصب و مقامات مذهبی و علمی هم اعطا کرده اند. این چاپلوسان ابن الوقت پدر خمینی را «آیت الله سید مصطفی موسوی» و پدر بزرگ او را «علامه جلیل القدر مرحوم سید احمد موسوی» نام گذاری کرده‌اند.
تعبیرات و نظرات نادرست درباره علل انقلاب

با آن که بیش از ۳۳ سال از وقوع انقلاب اسلامی و برقراری رژیم موسوم به ولایت فقیه در ایران می‌گذرد و تا کنون هزاران کتاب و ده‌ها هزار گزارش و مقاله و رساله در این باره به زبان‌های مختلف انتشار یافته است، اما هنوز تصویر و توضیح واقعی و درستی از این پدیده نوظهور ارایه نشده است. اکثر صاحب‌نظران، حتی آن‌هایی که مدارج و مقامات بالای سیاسی را در ایران و جهان داشته اند، تعبیرات و تفسیرهای نادرستی درباره علل و جهات و ریشه‌های این انقلاب زیان‌بار ارایه داده اند. بد نیست به نمونه‌هایی از چنین توجیهات غیر‌واقع و نادرست اشاره شود.

در کتاب «چهره‌هایی در تاریخ ایران»، نوشته امیر نجات، چاپ ۱۳۶۰، صفحه ۴۰۶ آمده است که عده‌ای معتقدند قطع کمک ۴۰۰ میلیون دلاری سالانه دولت به ملاهای شیعه که در زمان دولت جمشید آموزگار صورت گرفت، موجب شد که روحانیون ایران برای شورش متشکل گردند. حتی محمدرضا پهلوی، آخرین پادشاه ایران نیز در کتاب پاسخ به تاریخ در این باره نوشته است:

«مدت‌ها بود که دولت ما به ملاها کمک‌های اساسی و قابل توجهی می‌نمود. در سال ۱۹۷۷ (۱۳۵۶ شمسی) به علت وضع اقتصادی، آموزگار نخست وزیر ناچار این کمک‌ها را قطع کرد. به موجب فرضیه بعضی از مسوولان غرب، این عمل موجب شد که روحانیون ایران برای شورش متشکل گردند. با توجه به سابقه امر از اقدام آموزگار در این زمینه متاسف هستم».    

محمود طلوعی در صفحات ۱۰۷ و ۱۰۸ کتاب خود به نام «صد روز آخر»، شرح دیدار شاه را با غلامحسین صدیقی، از سران جبهه ملی و علی امینی، نخست وزیر اسبق شرح می‌دهد. در این دیدارِ مشترک، شاه می‌گوید: «ما اطلاع داریم که توطئه‌ای عظیم علیه استقلال ایران در شرف تکوین است؛ توطئه‌ای بین‌المللی که متأسفانه توسط بعضی از مخالفان به اجرا درآمده است.»

غلامحسین صدیقی در جواب شاه می‌گوید: «آن مقاله لعنتی چه بود (منظور مقاله رشیدی مطلق علیه خمینی در روزنامه اطلاعات است). من هم جای آقای خمینی بودم همان کار را می‌کردم که ایشان می‌کند.»|

سپس اظهار نظر می‌کند: «اگر اصول قانون اساسی مو به مو اجرا شود، اگر به روحانیت توهین نشود، اگر انتخابات کاملاً آزاد باشد، اگر ساواک منحل شود و هزار اگر دیگر … آقای خمینی هم مخالفتی نخواهد کرد چراکه او مرد میهن‌ دوستی است و حاضر نیست ایران به آتش کشیده شود.»

پادشاه، چه قبل و چه بعد، از آن‌چه می‌گذشت، تصور درستی نداشت و به همین علت تصمیم مناسبی نمی‌توانست بگیرد و قدرت رهبری را به کلی از دست داده بود. وی در نهم دی‌ماه ۱۳۵۹ در ملاقات با هیات رئیسه دو مجلس در کاخ گلستان گفت: «از همه اوضاع باخبرم. من شاپور بختیار را به نخست وزیری منصوب کردم. من به مسافرت خواهم رفت و این ناآرامی‌ها برطرف خواهد شد.»  شاه حتی در مصاحبه‌ای که در سال ۱۹۸۰ در قاهره با خانم کاترین گراهام (Katharine GRAHAM ) ناشر وقت روزنامه واشنگتن پست و جیم هاگ‌لند (Jim HOAGLAND) یکی از سردبیران سیاسی این روزنامه به عمل آورد، در پاسخ این سؤال که گفته‌اند یکی از دلایل سقوط رژیم شما پیشرفت بسیار زیاد بود نه پیشرفت بسیار کم، اظهار داشته بود که: «ما تند تر از آن رفتیم که برخی افراد بتوانند هضم کنند، در همه زمینه ها، دمکراتیزه کردن، آزادسازی، عدم  تمرکز و افزایش فوق‌العاده درآمد مردم. آن‌ها تقریباً از عهده خرید هر چیزی برمی‌آمدند. در دوران من درآمد سرانه از ۶۰ دلار به ۲۵۴۰ دلار رسید و اینک (۱۹۸۰) بایستی حداقل ۴۰۰۰ دلار می‌بود.»

محمدرضا شاه در همین مصاحبه از این که در برابر مخالفان خود «سیاست تسلیم» را در پیش گرفت، اظهار تأسف کرد و گفت اشتباه محاسبه شخصی او همراه با پیام‌های ضد‌ و نقیض توسط دولتهای آمریکا و بریتانیا به شکست او منجر شد. وی اضافه کرد متقاعد شده است که غرب خواستار جمهوری اسلامی بود و شاید فکر می‌کرد با اسلام می‌تواند کمونیسم را مهار  کند. او به‌خصوص دولت‌های بریتانیا و آمریکا و رسانه‌های غربی را برای پیشبرد سقوط خود مورد ملامت قرار داد. 

شاه فرضیه خویش را در مورد علت سقوط کشور و پیروزی خمینی و انقلاب اسلامی، حتی در مصاحبه تاریخی خود با دیوید فراست (David FROST) مصاحبه کننده معروف انگلیسی هم تکرار کرد. وی در این مصاحبه علت سقوط رژیم پادشاهی را توطئه‌های شرکت‌های بزرگ نفتی و دخالت‌های کشورهای بیگانه، به‌خصوص آمریکا و بریتانیا در امور داخلی ایران اعلام کرد مجله تایم در شماره مورخ ۵ فوریه ۱۹۷۹ خود نوشت شاه بر این باور است که «خیانت حکومت کارتر» موجب شکست و خروج اجباری وی از کشور شده است.  یکی از استادان ممتاز دانشگاه در شماره ۹۴ – ۹۳ فصلنامه «'ره آورد»، زمستان ۱۳۸۹، در صفحه ۳۲۲ ضمن تجلیل از محمد مصدق، یادآور می‌شود: «پس از کودتا (منظور ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ است)، ۲۵ سال طول کشید تا خشم مردم چنان متراکم شد که به انفجار انجامید و به انقلاب ۵۷ تبدیل شد».

برخی از ایرانیان چپ‌گرا، انقلاب اسلامی را قیام مردم علیه امپریالیسم جهانی و نظام بین‌المللی سرمایه داری و تبعیضهای آن علیه طبقات فرودست تصویر می‌کنند که بعداً خمینی و یارانش این انقلاب را دزدیدند و به تاراج بردند. عده‌ای دیگر آن را نتیجه لجاجت و کینه ورزی روشنفکران زمان می‌دانند که هر کدام به علتی زیر پرچم خمینی رفتند که برنامه برقراری حکومت اسلامی را در سر داشت. (روزنامه ایرانیان واشنگتن، شماره ۵۱۶، ۲۲ بهمن ۱۳۸۹، ۱۱ فوریه ۲۰۱۱)

جمعی نیز انقلاب اسلامی را به اقدام شرکت‌های نفتی نسبت می‌دهند که شاه آن‌ها را تحت فشار قرار داده بود و با او دشمنی پیدا کرده بودند. عده‌ای آن را حاصل تصمیمات کنفرانس عالی گوادلوپ (Guadeloupe ) می‌دانند که در روزهای ۱۴ تا ۱۶ دی‌ماه ۱۳۵۷، برابر با چهارم تا ششم ژانویه ۱۹۷۹ با شرکت جیمی کارتر (Jimmy Carter) رئیس جمهوری امریکا، ژیسکاردستن (Giscard d'Estaing) رئیس جمهوری فرانسه، جیمز کالاهان (James Callahan) نخست وزیر بریتانیا و هلموت اشمیت (Helmut Schmidt ) صدر اعظم آلمان برگزار شد.
بعضی از مفسران ایرانی معتقدند که نفوذ زیاد آمریکا در عرصه سیاست و اقتصاد ایران و حمایت دراز مدت آمریکا از یک رژیم سرکوبگر، فاسد و ضد ‌مردمی، مردم ایران را عمیقاً خشمگین ساخت و یکی از مهم‌ترین عوامل زمینه‌ساز انقلاب شد. گروهی نیز ادعا می‌کنند که وجود یهودی‌ها و بهایی‌ها در مراکز قدرت یا سیاستِ حقوق بشر کارتر موجب انقلاب شد.

پرویز عدل، یکی از سفرای پیشین ایران، در کتاب خود به نام «من سید اولاد پیغمبر» در صفحه ۱۶۸ اظهار عقیده می‌کند که: «به نظر من اگر تیمسار سپهبد زاهدی شاه فراری را برنگردانده بود، تاریخ ایران طور دیگری ورق می‌خورد و ای بسا که دچار انقلاب اسلامی نمی‌شدیم».
ادامه دارد