رهبر جمهوری اسلامیدچار مشکل «خود مائو بینی» است و چنین میپندارد که کلید سرنوشت جهان را بهدست او سپردهاند تا «نظام سلطه» را براندازد، آمریکا را بهزانو درآورد، بساط سرمایهداری و سرمایهداران را برچیند و حکومت مستضعفان را جانشین آن سازد. با چنین توهّمی، مثل «صدر مائو»، هرکس را منکر چنان اقتداری باشد بهچشم دشمن مینگرد ولو آن که برکشیدۀ خودش بوده باشد.
متقابلا، هرکس بخواهد جای طردشدگان را بگیرد لاجرم باید فکر و ذکری نداشته باشد جز مدیحهگویی و تکرار کلمات رهبرفرموده بهعنوان آیۀ آسمانی.
چنین است که این روزها، همزمان با اعلام اسامیاحراز صلاحیتشدگان در انتخابات ریاست جمهوری، از زبان امام جمعه جدید تهران میشنویم «بر اساس فرمایشات رهبری، کسانی که مسؤولیت میپذیرند، چه رئیس جمهور، چه وزرا و مدیران کل و همۀ کسانی که در رأس هستند، اول باید مطیع رهبر باشند و این از هرچیزی مهمتر است. مردم نیز سعی کنند در معیارهایی که در نظر میگیرند به کسی توجه کنند که نمرهاش در ولایتپذیری بیشتر است»!
و طبعاً مردکی که بهنظر میرسد او را بهعنوان «کاندیدای اصلح» برای جلوس بر کرسی ریاست جمهوری گزین کرده باشند برنامهای برگرفته از افاضات و الهامات «رهبر» ارائه میدهد با کلمات و عباراتی که پنداری از کتاب سرخ مائو ترجمه شده است.
جناب ایشان در نخستین همایش انتخاباتی خود اعلام کرد که درصدد گسترش نفوذ اسلام در جهان است و هرگاه این سخن بهمعنای تشکیل یک امپراتوری بزرگ قلمداد شود باکی از آن ندارد.
در توضیح چنین هدفی، این برکشیدۀ جدید «مقام معظم رهبری» که درحال حاضر نیز ریاست تیم مذاکرهکننده با پنج بهاضافۀ یک را برعهده دارد میگوید «دلیلی ندارد که مسلمانان جهان را به پیروی از اصول تصاحب قدرت در جهان دعوت نکنیم. ما درصدد خشکاندن ریشههای رژیم صهیونیستی، نظام سرمایهداری و نظام کمونیستی هستیم و میخواهیم نظام اسلامیرا ترویج کنیم»! مقارن همین ایام، رئیس شکمگندۀ نیروهای مسلح در مراسم افتتاح نخستین خبرگزاری دفاع مقدس، مژدۀ جنگ میدهد و رفتن بهسوی قدس از راه کربلا را، که امام وعده کرده بود، یادآور میشود: «روز بعد از فتح خرمشهر، نخستوزیر وقت رژیم اشغالگر قدس اعلام کرد اگر ایرانیان از دجله عبور کنند ما هم وارد جنگ میشویم و این نشان از ترس آنها دارد. آنها فکر میکردند ما فردا عازم قدس هستیم. البته عازم قدس هم هستیم و امام فرمود که راه قدس از کربلا میگذرد. بالاخره نوبتی است. فعلا عملیات لو نمیرود. آنها میترسند و ما هم اعلام آمادگی میکنیم. بالاخره کسی که آمده قفل در خانۀ فلسطینی را شکسته و او را اسیر کرده یا کشته یا تبعید کرده باید از بین برود. اسرائیل باید از صحنه محو و نابود شود. انقلاب اسلامیادامه دارد، گفتمان انقلاب اسلامیگفتمان حضرت امام و رهبر کبیر ماست و واژگانش در جنگ تدوین شد»!
حرفها، تکرار طوطیوار سخنان «رهبر» و فضا، تقلید فضای چین در دوران «انقلاب فرهنگی» است که آندره فونتن در کتاب «یک بستر برای دو رؤیا» توصیف میکند: «در اینجا ما نمیخواهیم جزئیات و مراحل وقایع انقلاب فرهنگی را که غالباً مبهم و تاریک بوده و باعث ایجاد یک موج دیوانگی در چین شده است بازگو کنیم. در سال ۱۹۵۷ برای انتخاب کارمندان دولت شعار «هم متعهد و هم متخصص» داده شده بود ولی اکنون تعهد بر تخصص غلبه مییافت. بدین جهت تقریباً همه جا کارمندان صلاحیتدار و با کفایت از کار برکنار شدند و جای خود را به افرادی دادند که که تخصصشان بسیار کمتر از شور ا نقلابی و تعهدشان نسبت به رهبری بود. درنتیجه، تولیدات کشور ناگهان بهمیزان وحشتناکی کاهش یافت و کشور فقیر، فقیرتر شد. چینیها جواب میدادند «اهمیتی ندارد زیرا عقبماندگی سوسیالیستی از پیشرفت کاپیتالیستی بهتر است». چند دانشگاه معدودی که هنوز بسته نشده بودند صحنۀ گفتگو و مشاجرات بیپایان بین هواداران نظرات مختلف شده بود. گاردهای سرخ یعنی گروه ضربت انقلاب فرهنگی (بسیجیان) به نابود کردن آثار با ارزش تاریخی اکتفا نکردند و از طریق روزنامههای بزرگ دیواری زشتترین اتهامات و اهانتها را به بعضی از رهبران کشور که عمرشان را وقف مبارزه با کومینتانک (حزب ناسیونالیست بهرهبری سونیاتسن) و ژاپنیها کرده بودند، وارد ساختند.
بیشترین حملات به لیوشائوچی، رئیس جمهوری، وارد میآمد که شخصی شوخ و بذلهگو بود و همیشه خود را با اوضاع روز تطبیق میداد. لیو مقصر تمام ناکامیها و کمبودها قلمداد شده بود و زن جوانی را که مجبور شده بود مدت کوتاهی به همسری او درآید وادار کردند کثیفترین اتهامات را به وی وارد سازد. لیوشائوچی مجبور شد دو بار از خودش انتقاد کند ولی بههرحال از صحنۀ سیاست برکنار شد و بهعلت رفتار نامناسبی که با او شده بود چندی بعد درگذشت.
بخت با دنگشیائوپین بیشتر یار بود زیرا به او هم نسبت میدادند که راجع به مائو گفته است «از پیرمرد دیگر کاری ساخته نیست. وقتی کسی دچار یبوست میشود بیجهت نباید مستراح را اشغال کند. او را باید از تخت بهزیر کشید». دنگ را پس از وارد کردن اتهامات زشت و رفتار ناهنجار، مدت هفت سال بهعنوان کارگر ساده به یک کارخانه فرستادند. بهمحض درگذشت مائو، ساعت انتقام او فرا رسید و در ۷۴سالگی بهمعاونت نخستوزیر منصوب و مأمور ترمیم خرابیها و ضایعات گروه چهارنفری (ژیانکینگ همسر مائو و لینپیائو فرمانده ارتش و دو تن دیگر از گردانندگان انقلاب فرهنگی) گردید. در ماه مارس ۱۹۸۰ وی ریاست برنامه و مراسم اعادۀ حیثیت از لیوشائوچی را که با آن افتضاح در ۱۲سال پیش، از حزب اخراج شده بود برعهده داشت.
چندی پس از آغاز انقلاب فرهنگی، دیگر معلوم نبود چه کسی با چه کسی و برای چه هدفی مبارزه میکند. شعار این بود که «دشمنان» (اصحاب فتنه) سعی دارند برای فرار از مجازات و بازگشت به قدرت به هر حیلهای متوسل شوند که بهترین آن توسل به پرچم سرخ برای مبارزه با پرچم سرخ است»! در حال حاضر عملا ممکن نیست صدماتی را که این انقلاب بهاصطلاح فرهنگی به چین زده و خونهایی را که بیهوده ریخته است بتوان برآورد کرد…»
و سرانجام: «در بهار ۱۹۶۷ بهنظر میرسید که مائو و طرفداران انقلاب فرهنگی در گرداب حوادث غرق شدهاند. در ۲۶ آوریل روزنامۀ مردم (ارگان حزب کمونیست) نوشت هرج و مرج باعث از بین رفتن هدفهای مبارزه و انحراف مسیر آن گردیده است»!
مار است حرص دنیا، دنبال آن مرو
دانی که چیست عاقبتِ حرص مارگیر
چون روزگار کس ندهد پند آدمی
خواهی که پند گیری، از روزگار گیر