پنجشنبه، دی ۲۶، ۱۳۹۲

اسم علی نیست به هیچ عرعری

وقتی حجت‌الاسلام مسؤول رسیدگی به امور خصوصی خانواده‌ها می‌شود

تشکیل مراکز مشاوره خانوادگی و اجتماعی، رسیدگی به امور محلی، رفع مشکلات زناشوئی، مشورت‌های امور جنسی، راهنمائی دختران و زنان، رسیدگی به حقوق بانوان، روان‌شناسی مراجعان، رفع اختلافات همسایگان و اطرافیان، در مساجد تهران و شهرستان‌ها!
توصیه می‌شود هم‌وطنان مقیم اروپا و آمریکا هم اگر نیازمند چنین تسهیلاتی هستند هرچه زودتر به ایران رفته، نزدیک‌ترین مسجد به فرودگاه را انتخاب کرده فی‌المجلس خود را معرفی کنند.

حجت‌الاسلام پدرسوخته
بهر زنان کیسه‌ی نو دوخته

حجت‌الاسلام مشاورشده
کَنسِلِرِ حاذق  و ماهر شده 

زاویه‌ی مسجد زیر گذر
حجت‌الاسلام شده مستقر

گوشه‌ی دنج است اتاق طرف
قفل ز داخل بکند بی‌شرف

مشورتش مذهبی و شرعی است
لیک در آن منفعت فرعی است!

گفته: «زن و مرد بیایند پیش
از نظر مشکل مخصوص خویش

سفره‌ی دل باز کنند این وسط
یاد بگیرند ز من خط به خط

تا پس ازین مشکل‌شان حل شود
رفع گرفتاری و معضل شود

یا اگر از اهل محل، اهل ده
خورده به آسایش آنها گره

بازگشایم گره از کارشان
رفع کنم مشکل بسیارشان.»

بعد هم این کَنسِلِرِ خوش نهاد
گفته که «گردیده مُراجع زیاد

 پس نبود فرصت آن واقعاً
تا بپذیرم  همه را مرد و زن

لیک در اسلام زنان ارجحند
در شب تاریک چراغ رهند!

 شوهر اگر آمده با همسرش
قال گذاریم به پشت درش

تا زنش آزاد بگوید سخن
خوب رعایت بشود حق زن

گفته پیمبر که مقدم، زن است
گفته او راهنمای من است!»

حجت‌الاسلام شریعت پناه
بر عملش هست پیمبر گواه

یکسره با شرع نبی ساخته
کار زنان را جلو انداخته

هرچه زن خوش بر و رو آمده
نوبت او اول دفتر زده:

« بعله ، بفرما، بنشین خواهرم!
من سگ درگاه علی اکبرم

نوکر بیت حسن ابن علی
خواهر من، روی همین صندلی

خدمت‌تان حاضر و آماده‌ام
نوبت اول به شما داده‌ام.»

حجت‌الاسلام صفا می‌کند
دست خودش زیر عبا می‌کند

خم شده تا سینه‌ی خود روی میز
هجمه‌کنان، هیزتر از هرچه هیز

باز شده همچو دهن چشم او
راست شده بر بدنش پشم او!

حارص و بی طاقت و کم حوصله
می‌کند آغاز بلافاصله:

« خواهر من مشکل اصلیت چیست؟
آن‌که ترا زار و پکر کرده کیست؟

خواهر من، محرم رازت منم
پاسخ هرگونه نیازت منم

حجت‌الاسلامم و مذهب شعار
بر سر ایمان خودم استوار

کَنسِلِرَم بنده به لفظ فرنگ
پس تو بگو درد دلت بی‌درنگ

هیچ خجالت نکش، آغاز کن
چادر خود را کَمَکی باز کن

بعله بگو هر چه که خواهی بگو
تکیه بر الطاف الهی بگو

وضع زناشوئیِ تان خوب هست؟
رابطه‌تان کامل و مطلوب هست؟

خواهر من! از نظر حس و حال
کیف تو کوک است؟ برای مثال:

لذت از این رابطه هم می‌بری؟
یا که فقط مُتعه‌ای و همسری؟!

خوب بگو، شوهر تو گرم هست؟
دست نوازشگر او نرم هست؟

یا مثلاَ، خواهر من! نصف شب
خوب بغل می‌کندت از عقب؟

یک کمی از میل خودت هم بگو
عشوه‌گری هم بکنی بهر او؟

پیرهن خواب تو از توری است؟
ناف‌نما یا که همین‌جوری است؟

خواهر من! سرخیِ نور اتاق
سکس شما را بکند داغ داغ

آه چه عطری بزنی بر تنت؟
تا بکند بیشتر از این زنت

زن نه به عنوان ضعیفه عزیز!
بلکه به معنای قوی، تند و تیز!

زن که وسیله نبود خواهرم!  
هست حقوقش همه جا محترم

گر به سفر یا که به بستر بود
در همه جا نیمه‌ی دیگر بود

نیمه‌ی دیگر که شدی بهر مرد
با تو شریک است به شادی و درد

حق تو در مذهب اسلام ما
لازم ما بوده و الزام ما!

فاطمه خورده‌ست علیهاسلام
غصه زن‌های جوان را مدام!

حضرت زهرا شده اشکش روان
بابت آزار زنان جوان!

گفت چنین حضرت زینب شبی
هیچ زنی نیست کم از زینبی

گفته پیمبر به حسین و حسن
پا مگذارید سر حق زن

حضرت عباس به همسر چه گفت
گفت که محکم شو و گردن کلفت

گفت ابولفضل به اُم‌البنین
جمع زنانند همه نازنین 

نیز علی گفته به گوش عمر
هست مزایای زنان بی‌شمر

پس تو نظر کرده‌ی با عزتی
لایق خوش خوابگی و لذتی

عیش و طرب هرچه که در بستر است
مشترکا مال زن و شوهر است

حق تو باشد که به زیر لحاف
سهم مساوی ببری هاف هاف!

حق تو باشد که به روی تشک
لذت سکسی ببری خوش خوشک

حق تو باشد که به لای پتو
شوهر خود را بکنی زیر و رو

شوهر تو گر که نباشد قوی
خواهر نازم، تو هدر می‌روی!

حیف بود گر ندهد کام تو
تا که فتد لرزه بر اندام تو

هست روایت ز امام شهید
حق زنان را به تمامی دهید!

زن اگر ارضا بشود بهتر است
این سخنم گفته پیغمبر است

شوی تو گر قافیه را باخته
کاری اگر هست ز من ساخته،

خواهر من، هیچ خجالت نکش
جان جوان را به بطالت نکش

بنده بطوریکه به یادم میاد
شخص خودم تجربه دارم زیاد ….»

آن زن درمانده‌ی امت سرشت
 لال شده زین‌همه الفاظ زشت

اولش افتاده به تته پته
تا بزند حرف در این رابطه

زل زده آن حجت‌الاسلام را
ترسد اگر باز کند کام را

جا زده انگار که دیده‌ست جن
گشته شوکه، صحبت او مِن و مِن

چادر خود کیپ کند بیشتر
روسری خود بکشد پیشتر

اندکی آید به خودش بینوا
زیر لبی: «مردکه‌ی بی‌حیا»

کم کمک آن شوک بشود بر طرف
رشته گفتار بگیرد به کف:

«آه ببخشید، ندارم سؤال
هیچ نه شکوائیه نه عرضِ حال

آمده بودم که حکایت کنم
از خر همسایه شکایت کنم

مشکل ما مشدی رحیم و خرش
گوش‌خراش است بسی عرعرش

عرعر خر هیچ ندارد تمام
مانع آسایش ما صبح و شام

هرچه به همسایه‌ي خود گفته‌ایم
گوش نداده‌ست به ما مش رحیم

شوهر من چون‌که گرفتار بود
آمدن من پی این کار بود

تا که بپرسم چه بود این میان
قدرت قانونی اطرافیان؟

یا چه بگوئید شما با رحیم؟
تا ز صدای خر او وارهیم

لیک ندارم پس از این من یکی
شکوه‌ای از دست خرک، طفلکی!

می‌روم و شک نکنم بعد از این 
هست مرا عرعر او دلنشین

آن خر نر آینه است عرعرش
نیست پدرسوختگی در سرش

خر پی ارضای فلان‌چیز خویش
نام کسان هیچ نیارد به پیش

هیچ خری نیست که از بهر زن
مایه گذارد ز حسین و حسن

اسم علی نیست به هیچ عرعری
فاطمه را خرج نکرده خری 

آن‌همه عرعر که کند توی باغ
اسم ابولفضل نیارد الاغ

هیچ خری در پی تحمیق جفت
جمله‌ای از حضرت زینب نگفت

گرچه کشیده‌ست عذوبت بسی
راست نکرده‌ست به اسم کسی!

هیچ خری، مثل تو عرعر نکرد
بند به ناموس پیمبر نکرد

جلق که با نام امام و نبی‌ست
آخر بی‌دینی و لامذهبی‌ست

های بیا جان خرک عر بزن!
خانه همسایه خود سر بزن

گوش‌نوازست صدایت مرا
بیش بکن جان خرک عرعرا

من به فدای سخن صاف تو
گوش من و عرعر شفاف تو….»

حجت‌الاسلام چو این بشنود
هیچ مپندار ز رو می‌رود

طرح نوین آمده اندر سرش
می‌رود اکنون به فلک عرعرش!

هادی خرسندی