پنجشنبه، اسفند ۱۵، ۱۳۹۲

و اگر فردا خامنه‌ای بمیرد« چرا اگر؟ خامنه ای حتما خواهد مرد! »

بررسی تبعات مرگ احتمالی رهبری-۱

روی‌داد مرگ سید علی خامنه‌ای تحول بزرگ سیاسی است که دامنه تاثیرات آن بر کشور و عرصه سیاسی اگر بیشترین نباشد قطعا یکی از ژرف‌ترین آن‌ها است. این رویداد بالقوه می‌تواند یک سونامی سیاسی باشد.

وضعیت آینده نهاد ولایت فقیه بعد از مرگ احتمالی خامنه‌ای یکی از معماهای مهم سیاسی ایران است. اما رفتار اکثر بازیگران سیاسی ایران اعم از داخل حکومت و یا اپوزیسون به گونه‌ای است که گویی مرگ خامنه‌ای اتفاقی دور است که در افق سیاسی پیش دیدنی و قابل محاسبه امکان مشاهده آن ممکن نیست.
این تصور با واقعیت بیگانه نیست. خامنه‌ای اکنون ۷۴ سال دارد. علی رغم شایعات متعدد و گسترده‌ای که پیرامون بیماری وی وجود دارد، اما ظاهر و رفتار وی نشان می‌دهد از سلامت متعارف یک فرد سال‌خورده برخوردار است. اگر وی بخواهد چون سلفش آیت الله خمینی عمر کند باید حداقل به ایستگاه ۸۷ سالگی برسد. احتمال این اتفاق کم نیست. خامنه‌ای از وضعیت سلامت بهتری در مقایسه با ۷۴ سالگی آیت الله خمینی برخوردار است. 
بررسی سن روحانیون حکومتی روشن می‌سازد گذشتن فاقله عمر از دهه هشتم زندگی امر رایجی در بین آنان است. آیت الله مهدوی کنی در حال حاضر ۸۲ سال دارد و هنوز از عهده اداره مجلس خبرگان بر می‌آید. شیخ محمد یزدی نیز ۸۲ سال دارد. اکبر هاشمی رفسنجانی ۷۹ سال دارد و در آستانه ۸۰ سالگی است. سن احمد جنتی، ابوالقاسم خزعلی، محمد علی موحدی کرمانی و محمد امامی کاشانی به ترتیب ۸۷،۸۲، ۸۸ و ۷۹ سال است. بنابراین احتمال این‌که خامنه‌ای نیمه دوم دهه هشتاد زندگی را تجربه کند کم نیست. به‌خصوص که او از امکانات پزشکی درجه اول و کم نظیری برخوردار است. هم‌چنین اهل ورزش و رعایت اصول بهداشت غذایی نیز است. اگر خامنه‌ای به اندازه آیت الله خمینی عمر کند آن‌گاه مدت زمان حکومت فردی وی ۳۷ سال خواهد شد. این رکورد معادل سلطنت محمد رضا شاه پهلوی است که پس از شاه طهماسب صفوی، ناصرالدین شاه قاجار و شاه عباس اول به ترتیب با ۵۴، ۵۰ و ۴۲ سال سلطنت، چهارمین مقام به لحاظ طول دوره حکم‌رانی در تاریخ ۴ قرن اخیر ایران است. 
تاکنون طرح و برنامه مشخصی برای جانشینی وی مشاهده نشده است. البته چنین طرحی علی‌القاعده باید محرمانه باشد و عدم فاش شدن علنی آن لزوما به معنای نبود طرح نیست. در مجلس خبرگان کمیسیونی وظیفه بررسی افرادی را دارد که بالقوه صلاحیت ولی فقیه شدن را دارند. اما هیچ‌گونه نشانه و قرینه‌ای از فعالیت کمیسیون فوق و توافق بر سر مصداق خاصی تاکنون دیده نشده است. 
 در حال حاضر گزینه‌ای که در افکار عمومی بیشتر شایع بوده و مورد توجه است، بحث انتقال موروثی رهبری به مجتبی خامنه‌ای است. این گزینه اگرچه قابل تامل است و برگزاری کلاس‌های درس خارج فقه از سوی وی نیز فرضیه فوق را برجسته‌تر کرده است اما اغراق و بزرگ‌نمایی چشم‌گیری پیرامون این موضوع وجود دارد که سنجش عیار واقعی آن را دشوار می‌سازد. جا افتادن فردی به عنوان رهبر آینده محتاج حضور پر رنگ در فعالیت‌های حکومتی و رسانه‌ها است اما مجتبی خامنه‌ای بیشتر اهل فعالیت‌های پشت پرده است و تمایلی برای فعالیت علنی و سیاسی چون سید احمد خمینی نشان نداده است.  
از آن‌جایی‌ که خامنه‌ای فردی اهل برنامه‌ریزی و نگاه دراز مدت است دشوار بتوان تصور کرد که وی برای جانشینی خود طرح و برنامه‌ای ندارد. وجود طرح در گمانه زنی پیرامون وضعیت جمهوری اسلامی پسا خامنه‌ای نقش بنیادین دارد. اگر طرحی تدوین شده باشد آن‌گاه خامنه‌ای با استفاده از جای‌گاه کنونی خود می‌تواند بحران جانشینی را به حداقل برساند و نیروهای حافظ نظم موجود و به‌خصوص سپاه و ائمه جمعه فرد مورد نظر را طبق سناریو و نقشه راه جا خواهند انداخت. البته این‌که طرح فوق با ناکامی مواجه شود نامحتمل نیست اما در صورت وجود طرح و جاشنین مشخص، جریان مسلط بر قدرت کنونی با دشواری کمتری می‌تواند بلوک قدرت را از تغییر و تحول مصون بدارد و سیطره‌اش بر ارکان جامعه و نهاد‌های عمومی را تداوم بخشد. 
اما اگر طرحی وجود نداشته باشد و بمانند آن‌چه در صحنه علنی و روی پرده قدرت دیده می‌شود، ولی فقیه بعدی در هاله ابهام بوده و انتخاب آن به بعد از مرگ طبیعی خامنه‌ای موکول شده باشد، آن‌گاه بحران جانشینی منبعی مهم در بی‌ثبات‌سازی جامعه و یا ایجاد تغییر کلان در بلوک قدرت و عرصه سیاسی خواهد بود.  
در شرایطی که رقابت‌ها و منازعه‌ها وضعیت شکننده و تاحدودی غیرقابل پیش‌بینی به توازن قوا در درون حلقه اصلی قدرت بخشیده است، مرگ ناگهانی ستون فقرات و عمود خیمه حکومت خلائی جدی به‌وجود می‌آورد و آینده حکومت را در معرض تحولات ناخواسته و پیش‌بینی ناپذیر قرار می‌‌دهد. از آن‌جایی‌که بین جناح‌های سیاسی داخل حکومت الفت و چسبندگی مشابه زمان مرگ آیت الله خمینی در سال ۱۳۶۸ وجود ندارد، لذا احتمال این‌که جنگ قدرت بر سر تعیین جانشین به بحرانی جدی در حکومت تبدیل شود، قابل اعتنا است. 
وجود عواملی باعث می‌شود فرضیه این‌که خامنه‌ای انتخاب رهبر بعدی را به بعد از مرگش بسپارد، تقویت می‌نماید. نخست سنت حوزه‌های علمیه است. هیچ مرجع تقلیدی مرجع تقلید بعد از خودش را انتخاب نمی‌کند ودر این مساله دخالت نمی‌نماید. اما سیره آیت‌الله خمینی نیز چنین بود. خاطرات مقام‌های درجه اول کشور در زمان حیات وی روشن می‌سازد که او دل‌خوشی از انتخاب قائم مقام رهبری نداشت.
این حساسیت در ابتدا ناظر به منصب جای‌گاه حقوقی بود و ارتباط با شخص آیت‌الله منتظری نداشت. کما این‌که بعد از عزل وی درصدد تعیین گزینه بعدی برای قائم مقامی بر نیامد.
 با وجود این‌که از نوروز ۶۸ معلوم بود که وضعیت مزاجی و جسمانی وی مساعد نیست و هر لحظه امکان فوت وی وجود دارد. اما با این وجود و با همه اهمیت بقای نظام در نظر او شخصا نه دستور به مجلس خبرگان برای انتخاب جانشین داد و نه‌ اشاره‌ای صریح و یا تلویحی به فردی خاص کرد. همه آن‌چه بعد از مرگ وی در مجلس خبرگان گفته شد صرفا روایت‌های افرادی خاص است که هیچ‌کدام سندیت و وثاقت تاریخی ندارد. هم‌چنین مطابق خود وصیت‌نامه وی که قبل از انتخاب رهبری در مجلس خبرگان قرائت شد، استناد به سخنان او در حالی که در جراید رسمی کشور منتشر نشده و یا صدا وسیما قرائت نگشته بود جایز نبوده و فاقد ارزش است.  
عدم تمایل وی آن‌قدر شدید بود که هیچ‌ یک از مقامات نظام و جریان‌های سیاسی با نفوذ نیز حتی در آخرین روز‌های عمر وی نیز جرات نکردند بحث انتخاب رهبری آینده را طرح نمایند. 
رهبر شدن خامنه‌ای امری بود که هیچ کس تا قبل از تشکیل مجلس خبرگان و طرح ناگهانی وی از آن اطلاع نداشت و حتی در مخیله‌اش هم نمی‌گنجید. او به شکل کاملا تصادفی به رهبری برگزیده شد. 
خامنه‌ای نیز بر اساس برخی روایت‌ها در ابتدای دوره رهبری‌اش وقتی پیشنهاد تعیین قائم مقام رهبری را به وی می‌دهند، نقل به مضمون سخت مخالفت می‌کند و می‌گوید ما خاطره خوبی از جریان قائم مقامی ولی فقیه نداریم و من تا جایی که سلامت وعمرم کفاف می‌دهد در خدمت آقایان خواهم بود و بعد مجلس خبرگان تصمیم بگیرد. 
می‌توان حدس زد خامنه‌ای با توجه به شیفتگی به استبداد رای و دخالت مطلق‌العنان در مسائل خرد و کلان کشور تعین جانشین را به صورت بالقوه تهدید برای اعمال قدرت نامحدود و به نوعی باعث متزلزل شدن اقتدار رهبری خود می‌داند از این‌رو با تعیین ولی فقیه بعدی در زمان رهبری خودش موافق نیست. از این‌رو او نیز مانند آیت‌الله خمینی افرادی که می‌توانند بالقوه رهبر شوند و دیدگاه تجدید نظر طلبانه نسبت به سیاست‌های کلان حاکم را دارند، ر ا حاشیه نشین می‌کند تا عملا از دل بافت موجود قدرت کس دیگری نتواند قد علم کند.

شاید هم خامنه‌ای عمر خود را دراز دانسته و مساله انتخاب رهبر آینده را مساله‌ای مربوط به آینده دور می‌داند که در حال حاضر زمان پرداختن به آن نرسیده است.

البته احتمال این‌که رهبری خامنه‌ای قبل از مرگ وی به پایان برسد نیز وجود دارد.  شکل گیری جنبش اعتراضی قوی که به حکم‌رانی استبدادی وی پایان دهد و یا  تغییر توازن قوا در بلوک قدرت می‌تواند رویای وی در افزودن بر شمار سال‌های رهبری و اعمال ولایت را پریشان سازد.

ولی هم‌چنان‌که که پیشتر گفته شد، نبود طرح و موکول کردن انتخاب رهبر بعدی به آینده نامعلوم یک احتمال است. گزینه دیگر می‌تواند وجود برنامه‌ای پیچیده برای برجسته ساختن عیر مترقبه سومین ولی فقیه باشد تا مخالفان فرصت واکنش پیدا نکنند. در این خصوص اطلاعات لازم برای داوری قطعی وجود ندارد. در مطالب بعدی پیامد‌های انتخاب رهبری بعد از مرگ احتمالی و ناگهانی خامنه‌ای، نقش سپاه و گزینه‌های ممکن برای رهبری آینده مورد بحث و بررسی قرار خواهند گرفت.