... به جای این که من می کوشیدم تا به مردم ایران بگویم که شما می توانید به کمک شخصیت خود،... قدرت خود، و منابع ملی خویش، یک ملت درجه اول در جهان باشید، امروز، به این مردم تلقین می شود که: شما ملتی فقیر و صغیر و مستعضف هستید و حق چنین بلند پروازی هایی را ندارید. برای تحقق این مطلب، تمامی نیروگاهها را بستند، کارخانه ها را از کار انداختند، برنامه های عمرانی را متوقف کردند. زیرا اینها می خواهند ایران کشوری فقیر باشد تا آسانتر بتوان بر آن حکومت کرد. کشوری که، مردم سرزمین اش، در عین ثروتمندی، از گرسنگی بمیرند....
( فرازی از مصاحبه محمد رضا شاه با مجله "اکتبر" در مصر در سال 1980)
***
آقای شهرام همایون مدیر تلویزیون ماهواره ای کانال یک، هرعیب و ایرادی که داشته باشد، که علی الظاهر ندارد، این حُسن بزرگ را دارد که تکلیفش با خودش و بینندگان تلویزیونش روشن است. این مرد استثنایی تاریخ تلویزیون های ایرانی ی ماهواره یی با انجام یک عمل انقلابی بسیار ساده، پرچم سه رنگ شیر و خورشید فروشی، که در بدو امر بسیار بی آزار و حتی حقیر نیز به نظر می رسید، به مرور زمان کاری کرده است کارستان و پرچم شیرو خورشید نشان را بدل نموده به یک شمشیر داموکلس بر بالای سر جمهوری اسلامی ایران. تا جایی که ماشین تبلیغاتی به راستی عظیم و به غایت ثروتمند جمهوری اسلامی را به این صرافت انداخت که تاکنون در امر تبلیغات پیرامون پرچم جمهوری اسلامی با آن طرح مضحک خرچنگِ دزیده شده از نشان سیک های هندی، غافل بوده است! لذا مقامات آن حکومت با مناسبت و بی مناسبت در هر نشست، برنامه، فیلم و سریال تلویزیونی این پرچم را به نمایش می گذارند! و این بیانگر آن است که انتفاضه پرچم بد جای آنها را سوزانده و خطر همگانی شدن عشق و علاقه مردم درون ایران به پرچم شیر و خورشید و انزجار آنها از پرچم خرچنگ نشان فعلی را به خوبی احساس کرده و به فکر مقابله با آن و دفع خطر بیخِ گوششان افتاده اند.
شخص آقای شهرام همایون سخنران قابلی است. او توانایی تحت تأثیر قرار دادن بینندگان خود را داشته و با درایت کامل از این حُسن خدادادی استفاده بهینه می نماید. به عبارت دیگر ایشان به همان اسلحه ای مجهز است که نقطه قوت روحانیتی می باشد که بر توسن حکمرانی بر کشور ثروتمندی که بسیار مفت هم به چنگ آورده، سوار است، یعنی قدرت بیانی که اگر چه استفاده از آن رایگان می باشد لاکن بسیار برّنده است و تأثیر گذار به ویژه بر توده مردم. همین مسئله حکومت ملاها را واداشته است که به جیره خواران امنیتی خود مأموریت بدهند که از طریق تماس های تلفنی خود با برنامه "آخرین لحظه" که آقای شهرام همایون شخصاَ مجری آن می باشد، سنگ در راه اعجاز کلام او بیندازند. ولی در مقابل، ایشان با متانت و آرامش و ادب تمام این حربه ناجوانمردانه آنها را به یک نقطه قوت برای مبارزه خود با نظام حاکم بر ایران تبدیل نموده است.
علاوه بر آن اگر خمینی فریبکار از گفتن اینکه "میزان رأی مردم است" قصد فریب ملت ایران را داشت، آقای همایون اما به درستی و با صداقت، هم همان شعار خمینی را با نیّتی راستین تکرار می کند و هم پرچم شیر و خورشید نشان را به منزله خط قرمزی میان صدق و کذب، فریب و راستی در مبارزه برای آزادی وطن از دست رژیم جمهوری اسلامی کشیده است. تا اینجای کار، تجربه نشان داده است که این خط قرمز کارایی لازم را داشته و نقاب نیرنگ و دو دستماله رقصیدن آن افرادِ به ظاهر اپوزیسیونِ خارج از کشور از جمله طایفه فریبکار اصلاح طلبانی که با مأموریت ویژه به خارج اعزام شده اند را رسوا نموده است. به عبارت دیگر پرچم شیر و خورشید نشان حُکم یک "پل صراطِ ملی" را بازی می کند که در دنیای مبارزات سیاسی بر علیه حکومت جمهوری اسلامی، صره را از ناصره جدا نموده و فریبکاران را به اعماق درۀ رسوایی سرنگون می سازد و راست قامتان میدانِ یا مرگ یا رهایی از دست حکومت مُلاها را به وادی امن قلوب مهربان مردم ایران هدایت می نماید.
در این میان هستند افراد سرشناسی که روزگاری به مدد امدادهای غیبی ی موجود در دفتر رئیس جمهوری اسبق سید محمد خاتمی، برای خود شهرتی به سزا در افشاگری پشت پرده های ماوقع حکومت جمهوری اسلامی به دست آوردند، لاکن امروزه روز همانها نیز نتوانسته اند از روی "پل صراطِ شیرخورشید نشان" به سلامت عبور نمایند. اینکه آنها ادعا می نمایند که مهم محتوای برنامه است و نه وجود پرچم شیر و خورشید نشان در برنامه های تلویزیونیشان، حُکم بیرون آوردن کفش از پا را دارد و تکاندن آن جهت نشان دادن اینکه ریگی در کفش ندارند در حالیکه آن ریگ کذایی در جوراب حضرات پنهان است!
نگارنده یک عذرخواهی به آقای شهرام همایون بدهکار است بابت توصیه اشتباه به وی در مقاله " انتفاضه پرچم و رهبران جنبش سبز"، که طی آن از ایشان خواسته بودم که با جنبش اصلاحات ابراز همبستگی نماید. البته به دلایل گوناگون این اعتقاد من همچنان پا برجاست که حکومت جمهوری اسلامی را باید به بهانه اصلاح سازی از درون، به صورت خزنده و استحاله وار برانداخت و نه اقدام برای به یکباره از ریشه برکندن آن و لاجرم پرداخت بهایی چندان گزاف که ممکن است به ایرانستان شدن ایران نیز بینجامد. اما مردان میدان این کارزار حیاتی آن گروه دوزیستیانِ موسوم به اصلاح طلبان نیستند که لیدر پیشین آنها سید محمدرضا خاتمی نایب رییس مجلس ششم و برادر محمد خاتمی رئیس جمهور اسبق در گفتوگویی با روزنامه اعتماد آدرس همان لجنزاری را داده است که خود و جنبش به موسوم اصلاحات از ابتدا در آن می لولیده اند: « من اعلام میکنم که در هیچ زمانی اصلاحطلبان برای براندازی این نظام هیچگونه اقدامی نخواهند کرد و مخالف جدی آن هستند. اصلاحطلبان تمام تلاششان را میکنند که این نظام را اصلاح کنند، اما اگر نظام اصلاحپذیر نبود و اصلاح نشد، وارد فاز دیگری نخواهند شد و ممکن است گوشهگیری و سکوت پیشه کنند یا به دنبال کار و زندگی خود بروند. اصلاحطلبان در عرصه سیاسی که ارتباط با حاکمیت پیدا میکند، هیچوقت، تاکید میکنم هیچوقت وارد فاز براندازانه نخواهند شد. ما پرچم براندازی را برای همیشه در جبهه اصلاحطلبان پایین کشیدهایم.»
آیا این اظهار نظر، دشنامی مؤدبانه خطاب به میلیونها جوان ایرانی نیست که عاشقانه دل به وعده ها، عشوه های دمکراتیک و لبخند فریبنده آخوند محمد خاتمی سپردند و او را از انزوا و گمنامی در کتابخانه ملی بیرون کشیده و بر کرسی ریاست جمهوری ایران نشاندند؟ آیا کسی در آن زمان نیندیشید که ارباب بزرگ و زعیم این آخوند یعنی خمینی یک ملت را با وعده های دروغین خود از عرش به فرش نشاند؟ آیا نباید به دانش سیاسی مردم ایران شک کرد که برای بار سوم فریب یک شیاد عمامه به سر دیگر که همین آخوند حسن روحانی باشد را خورده اند؟ آیا این دور تسلسل فریفته شدن ملت ایران به وسیله ترفند های آخوندی-روسی-چینی تا کجا ادامه خواهد داشت؟
هر آن گاهی که باشد مرد هشیار ز سوراخی دوبارش کی گزد مار
همانطوری که هم اینک بر همه مردم ایران و جهان روشن گردیده است، نظام جمهوری اسلامی، حکومت ظواهر است و تظاهر. در اصل این گونه حکمرانی کردن ریشه در مَفَرهایی از قبیل تقیه و توریه دارد که مذهب شیعه اثنی عشری در پیش پای طایفه دستاربندان مربوطه گذاشته است که شخص خمینی از آن به بهترین وجه ممکنه بهره برداری نمود و به مقصود خود نیز رسید.
به گمان من آنچه که خمینی در خفیه به نزدیکان سوار بر توسن قدرتِ مفت به چنگ آورده شده گفته است شباهتی تام داشته با گفتۀ ابوسفیان خطاب به طایفه خود، امویان:
«گویند در آن جلسه نخست که خلافت به عثمان رسیده بود و جمع امویان به خانه وی بودند، ابوسفیان که مدتها بود دیده ظاهرش نیز چون باطن کور بود[چشم او در جنگ یرموک دچار صدمه گردیده و تقریبا بینایی خود را از دست داده بود ولی جناب ابوالقاسم پاینده در کمال بی شرمی او را به دلیلی که برای دار و دسته بزرگان شیعه افتخار آمیز قلمداد می گردد، سرزنش و تحقیر نیز نموده] گفت:«بیگانهای در میان شما نیست؟ گفتند:« نه» گفت:« ای پسران عبد مناف! این قدرت را چون گوی دست به دست برید که به خدا نه وحیی آمد و نه جبرییلی بود!»(1)
به عبارت دیگر خمینی پس از پیروزی فتنۀ بهمن 57 در خفیه خطاب به طایفه ملاها گفته است: ای ملاهای روضه خوانِ هر منبر پنج تومان! « این قدرت را چون گوی دست به دست برید که به خدا» دعوا فقط بر سر تصاحب قدرت بود و غارت دلارهای فروش نفت ایران توسط شما و اسلام بهانه آن. وگرنه ما همه می دانیم که شاه، حکمران قابلی برای ایران به شمار می رفت. او حتی بیش از شما مسلمان بود و به کشور ومردمش عشق می ورزید و به اسلام پایبندی داشت! لطفاً برای من چاخان نکنید! بانگ اسلام اسلام هم بلند مکنید و شعارهای توخالی ی صد من یک غاز هم ندهید که من همگی شما را بزرگ کرده ام!»
مقامات ریز و درشت نظام، شبانه روز در پی رنگ آمیزی و نقش و نگار کشیدن بر ایوان خانه ای هستند که از پای بست ویران است. بوی تعفن فحشاء و رسوایی های اخلاقی سرتاسر ایران به ویژه دو شهر به شدت مذهبی قم و مشهد را فراگرفته تا جایی که :« مرکز تحقیقات ایدز برای شناسایی وضعیت کودکان کار، بر روی هزار کودک 10 تا 18 ساله آزمایش انجام داده که آمار به دست آمده، بسیار وحشتناک بود. پس از انجام آزمایش ایدز و بیماریهای عفونی روی این هزار کودکِ کار که در شهر تهران ساکن هستند، مشخص شد که 5 درصد آنها به ایدز مبتلا بوده و اغلب آنها نیز بیماری هپاتیت داشتهاند. دکتر مینو محرز رئیس مرکز تحقیقات ایدز ایران با اشاره به اینکه حداکثر سن این کودکان 18 سال بوده است، خاطر نشان میکند: متاسفانه مشخص شد که برخی از آنها اعتیاد هم داشتهاند. ... این نکته را نباید فراموش کرد که آزمایش انجام شده مربوط به 5 سال پیش است و دوباره باید تحقیق جدیدی انجام شود و مسلما آمار ابتلای این کودکان بسیار فراتر رفته است.»، لاکن حکومت در بند آشکار نشدن چند تار موی زنان است و سگهای هار گشت ارشاد را در خیابانها و معابر عمومی و حتی اماکن خصوصی به جان دختران و بانوان ایرانی می اندازد و در سوی دیگر دست به جداسازی جنسیتی دانشجویان دانشگاهها می زند!
طبق گزارش خبرگزاری رویترز: « درحالیکه همه مرزهای ایران و بویژه مرزهای غربی ایران در کنترل سپاه پاسداران است، قاچاق مشروبات الکلی که به راحتی از زیر نگاه مرزبانان و ماموران گمرک رد می شود هر سال بالغ بر ۱۲ میلیارد دلار درآمد دارد. ... علاوه بر مصرف تفریحی مشروب در ایران، این کشور اکنون با صدها هزار معتاد به الکل روبروست و به همین دلیل سال گذشته در تهران اولین کلینیک ترک اعتیار الکل در کنار مراکز ترک اعتیاد به مواد مخدر سبز شده است.»، اما تولید، فروش و صرف مشروبات الکلی در ایران ممنوع است!؟
ایران اسلامی یکی از فاسد ترین سیستم های اداری- سیاسی در جهان را دارا می باشد و گسترش اعتیاد، فحشاء، دروغ و ریا، رشوه خواری و رانت خواری، غارت و اختلاس و دزدی در کل پیکره نظام، که در تمامی آنها انگشت اتهام به سوی سپاه پاسداران و روحانیونی که در دوران خامنه ای زمامدار شده اند دراز است. و بوی گند فاضلابی به نام قوه قضائیه فضای سرتاسر ایران و جهان را آلوده کرده و موجب سربلندی و رو سفیدی ابوعبدالله احمد حنفی، قاضی القضات بلند آوازه دیوان بلخ گردیده است، اما مقامات بالای نظام دم از حکومت عدل علی می زنند. هست و نیست روحانیون حکومتی آنچنان با ثروت و قدرت و دروغ در هم آمیخته شده است که آنها را بدل به نماد شهوتِ کسب مال و مقام کرده است، لاکن همانها دم به دم از اخلاقیات و درست کرداری و راستگویی برای مردم موعظه می کنند و قس علیهذا.
این مقدمه را از آن جهت آوردم که بگویم آقای شهرام همایون در برنامه تلویزیونی خود، تیر ترکش هایش را درست بر همین نقاط ظاهری که رژیم نسبت به آنها حساسیت دارد و آنها را سمبل حکومت اسلامی خود می داند رها می کند و همین، رژیم را می سوزاند! چرا؟ چون مردم کوچه و بازار در ایران آنچه را که آقای همایون با بیانِ شفاف و گیرا و پر احساسِ خود برایشان کالبد شکافی می کند به خوبی درک می کنند. اکثریت مردمی که بیش از 9 میلیون نفر از آنها بی سواد مطلق هستند(2) به هیچ وجه توان مطالعه و درک درست از مقالات پیچیده و تجزیه تحلیل های سیاسی ی از ما بهترانی ی روشنفکران امروزی و فعالان سیاسی را ندارند، لاکن آنچه را که آقای همایون در کمال سادگی با کلامی شیرین برایشان بیان می کند به راحتی درک نموده و جذب می کنند. هر چند این مطلب مغایرتی با دانش بالای سیاسی و توانایی انکار ناشدنی ی این روزنامه نگار کهنه کار در امر نویسندگی ندارد. اما به زبانِ "مردم فهم" سخن گفتن از هنرهای برجسته او محسوب می گردد.
وقتی او می گوید نامهای ایرانی بر فرزندان خودتان بگذارید و در پی آن بی آنکه اهانتی به ریشه اسامی عربی نموده باشد، دلایلی عامه پسند برای این توصیه خود ارائه می دهد،(3) زمانی که ایشان انگشت روی اقدامات ضد ایران و ایرانیت توسط زمامداران جمهوری اسلامی می گذارد، آنگاه که او سخن از جو سنگین و ملال آورد عزاداری و سوگواری های مدام مذهبی در ایران اسلامی به میان می آورد، هنگامی که او با یک تحلیل اقتصادی ساده خدعه دولت احمدی نژاد در فروش سکه طلا به مردم را افشاء می نماید، وقتی که او باصداقت تمام خدمات پادشاهان پهلوی را در کنار نقاط ضعف آنها در معرض دید و قضاوت مخاطبان خود قرار می دهد، مردم کوچه و بازار که این روزها به مدد خفقان خبری در ایران اسلامی اکثریت آنها تلویزیون های ماهواره ای تماشا می کنند، به خوبی و به آسانی درک می کنند که موضوع از چه قرار است. وقتی آقای همایون از نیرنگهای رژیم از جمله استفاده ابزاری از وفات فاطمه زهرا (س) برای منغص کردن شور و نشاط مردم در ایام نوروز و گلگشت سیزده بدر سخن می گوید، همگان آن را درک می کنند و دست کم بخش وسیعی از مخاطبین او علیرغم نهی از منکر رهبر معظم در این مورد، به سیزده بدر می روند. خلاصه کلام اینکه او در همان یکی دو ساعتِ محدودِ برنامه "آخرین لحظه" با انگشت نهادن بر نکاتی که حکومت جمهوری اسلامی نسبت به آنها بسیار حساس است، خواب خوش را بر جماعت روحانیون آشفته نموده است.
همانطوری که می دانید تلویزیون کانال یک، یکی از معدود تلویزیونهای ماهواره ای است که بخشی از هزینه هایش از طریق حمایت مالی ی آن دسته از ایرانیان خارج از کشور تأمین می گردد که بعضاً با حداقل درآمد اما با حداکثر غیرت و حس وطنپرستی در ولایت غربت روزگار می گذرانند. در این تردیدی وجود ندارد که وقت و انرزی و اعصاب بسیاری از آقای همایون در راه تأمین هزینه های ماهیانه مورد نیاز جهت برپا نگه داشتن تلویزیون کانال یک به هدر می رود. این درحالی است که هزینه مجموع سفره های حضرت عباسی که جماعت ثروتمند ساکن آمریکا و کانادا اکثراً نه از سر ایمان بلکه به جهت تظاهر و چشم هم چشمی در طول یک سال می گسترانند می تواند بخش عمده ای از هزینه های ماهیانه تلویزیون کانال یک را تأمین نماید.
خوشبختانه تعداد ایرانیان ثروتمند و متمول در آمریکا، کانادا و اروپا بسیار زیاد است. ولی چه سود که شوربخنانه جملکی آنها همه چیز دارند الا درد وطن! همانگونه که خود آقای شهرام همایون بارها در برنامه هایش متذکر گردیده است، پول های هنگفتی که تجار بازار تهران به حساب آقای خمینی می ریخته اند، سوخت حیاتی موتور ماشین مبارزاتی او را تأمین می کرده وگرنه او با دست خالی حتی توانایی پرداخت هزینه سفر خود از نجف به پاریس را نیز نمی داشته است چه برسد به هزینه کمرشکن تدارک مبارزه ای به آن وسعت بر علیه نظام پیشین.
و اینک نگاهی می اندازیم به لیست ثروتمندان ایرانی ساکن خارج از کشور و میزان دارایی های آنها و افسوس خوران می اندیشیم که ای کاش ذره ای از تعصب و مِهر به وطنی که در هموطنانی که در عین ساده زیستی در دیار غربت در یاری رسانی به تلویزیون کانال یک گشاده دستی به خرج می دهند، در ذات آنها وجود می داشت:
1- سام نظریان (12.2 بیلیون دلار) 2- پیر مراد امیدیار (6.7 بیلیون دلار)3- خانواده قرمزیان ( 4 میلیارد دلار) 4- مانی مشعوف (3.1 بیلیون دلار) 5- پل تورجی (2.7 میلیارد دلار) 6- خانواده نظریان (2 میلیارد دلار) 7- ناصر داوود خلیلی (۱ بیلیون دلار) 8- امید کردستانی (900 میلیون دلار) 9- اسحاق لاریان (۷۲۳ میلیون دلار) 10- پل مریج (۶۰۰ میلیون دلار) 11- علی خسروشاهی (۵۹۲میلیون دلار) 12- آرش فردوسی (400 میلیون دلار).
و این هم اسامی ثروتمندانِ نشسته بر روی نیمکت ذخیره ها که تا چنانچه همچون مسابقات فوتبال وقوع اتفاق غیر منتظره ای یکی از اعضای لیست 12 نفره اصلی که هر کدام می توانند بدون جار و جنجال تبلیغاتی، پرداخت هزینه کامل یک ماهِ تلویزیون کانال یک را تقبل نمایند را موقتاً از دور یاری رسانی خارج نماید، این افراد جانشینانی آماده به خدمت باشند: 13- اردوان فرهاد مشیری 14 - محمود خیامی 15- فرزاد ناظم 16- خانواده میراژ 17- دیود آلیاس- بارون آلیاس -18 و سرانجام به این جمع از مردان ثروتمند باید خانم انوشه انصاری و 19- خانم حوریه پراما را نیز اضافه نمود.
آیا عِرق ملی، همیّت، عشق به میهن و حس وطنپرستی با میزان ثروت انسان نسبت عکس دارد؟ برابر با گزارش هفته نامه ابزرور آقای محمود خیامی بنیانگذار شرکت خوردسازی ایران ناسیونال، سازنده ماشین های پیکان: «با هدف حمایت مالی از حزب کار به ریاست تونی بلر، مبلغ یک میلیون پوند به آن اهدا کرد.» و سرکار خانم انوشه انصاری: «در صبح روز دوشنبه ۱۸ سپتامبر سال ۲۰۰۶ با هزینه 20 میلیون دلار به فضا رفت و نخستین گردشگر فضایی ایرانی لقب گرفت.»
آنوقت آقای شهرام همایون برای تهیه هزینه های ماهیانه اداره تلویزیون خود ناچار به جمع آوری کمک های مردمی از 5 دلار به بالا است. هر چند که گذشته از زحمتش، لذتی و افتخاری در دریافت این 5 دلار ها نهفته است که مپرس!
و در خاتمه سختی با جمع به راستی ثروتمند ذکر شده بالا:
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند آیا بود که گوشه چشمی به "او" کنند
اگر چه باید گفت که امکان کمک مالی ی مستمر طایفه از "مابهترانِ پولی" نامبرده شده در بالا به تلویزیون کانال یک بسیار ناچیز و امری در حد آن "هیچ" مشهور خمینی در هواپیمای عازم ایران است. لاکن:
روایت می کنند که مردی در کنار دریا ایستاده بود و ماست در آبِ شور دریا می ریخت و به هم می زد. از او پرسیدند که چه می کنی؟ گفت: دوغ می سازم! گفتند: اینگونه که دوغ درست نمی شود. گفت: اما اگر بشود، چه دوغی می شود!
م. گئوماتمق
پانوشت:
1- ابواقاسم پاینده، نهج الفصاحه. نشر دنیای دانش. چاپ چهارم. مقدمه چاپ. ص 81.
2- آقای علی باقرزاده معاون وزیر آموزش و پرورش و رییس سازمان نهضت سواد آموزی کشورشان اخیراً در مصاحبه با خبرگزاری مهر فاش ساخته است که: «تعداد 9 میلیون و 719 هزار نفر بر اساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال 1390 در گروه سنی شش سال به بالا در کشور بی سواد مطلق شناخته شده است.»
3- از جمله اینکه برای همه گیر کردن نام های مذهبی-عربی: معاون امور اسناد هویتی سازمان ثبت احوال کشور گفت: هر کدام از بانوان که تمایل دارند نام خود را به فاطمه یا زهرا تغییر دهند از امروز تا ۱۳ رجب این تغییر نام بدون هیچگونه تشریفات قانونی انجام خواهد شد.درحال حاضر در استانهای قم، خراسان جنوبی و خراسان رضوی به ترتیب بیشترین خانواده ها نام فاطمه را برای فرزندان خود انتخاب کردهاند./
ماهستیم...