انتشار مجموعه «حیواناتی که بر ما حکومت کردهاند» در قالب کتاب

فهرست مطالب تفصیلی جلد هفتم کتاب
بخش اول: گزیدهای از سرودههای سیاسی - اجتماعی
گزیدهای از سرودههای سیاسی - اجتماعی علیاکبر سعیدی سیرجانی
گزیدهای از سرودههای سیاسی - اجتماعی سایر شاعران ایران
بخش دوم: گزیدهای از متون ادبی سیاسی - اجتماعی
«شیخ صنعان»؛ نوشتاری ادبی- اجتماعی از علیاکبر سعیدی سیرجانی
«سیمای دو زن»؛ نوشتاری ادبی- اجتماعی از علیاکبر سعیدی سیرجانی
بخش سوم: «حیواناتی که بر ما حکومت کردهاند!»
مجموعه نوشتارهای «حیواناتی که بر ما حکومت کردهاند»؛ «کاتب جنگل»
چرا «حیواناتی که بر ما حکومت کردهاند» را در «خودنویس» منتشر میکنیم؛ نیکآهنگ کوثر، ۳۰ دی ۱۳۹۱
حیواناتی که بر ما حکومت کردهاند(۱): لاشخور خمین (روحالله خمینی)
حیواناتی که بر ما حکومت کردهاند(۲): اختاپوس معظم رهبری (علی خامنهای)
حیواناتی که بر ما حکومت کردهاند(۳): خوک رفسنجان (اکبر هاشمی رفسنجانی) - قسمت اول
حیواناتی که بر ما حکومت کردهاند(۳): خوک رفسنجان (اکبر هاشمی رفسنجانی) - قسمت دوم
حیواناتی که بر ما حکومت کردهاند(۴): شترگاوپلنگ آرادان (محمود احمدینژاد)
حیواناتی که بر ما حکومت کردهاند(۵): موش تدارکاتچی اردکان (محمد خاتمی)
حیواناتی که بر ما حکومت کردهاند(۶): سگ زرد مازندرانی (علی لاریجانی)
حیواناتی که بر ما حکومت کردهاند(۷): خرس اشغالگر لانه جاسوسی (محمد موسوی خوئینیها)
حیواناتی که بر ما حکومت کردهاند(۸): جنتیزوروس لادان (احمد جنتی)
حیواناتی که بر ما حکومت کردهاند(۹): استاد تمساح یزدی (محمدتقی مصباح یزدی)
حیواناتی که بر ما حکومت کردهاند(۱۰): مار «بهاری» مازندران (اسفندیار رحیممشایی)
حیواناتی که بر ما حکومت کردهاند(۱۱): خروس مهاجران (عطاءالله مهاجرانی)
حیواناتی که بر ما حکومت کردهاند(۱۲): آفتابپرستاولادی بازار (حبیبالله عسگراولادی مسلمان)
حیواناتی که بر ما حکومت کردهاند(۱۳): لکلک میرزا، طبیب اختیاریه (علیاکبر ولایتی)
حیواناتی که بر ما حکومت کردهاند(۱۴): گراز سمنانی (حسن روحانی)
حیواناتی که بر ما حکومت کردهاند(۱۵): کفتار نجفآباد (علی فلاحیان)
حیواناتی که بر ما حکومت کردهاند(۱۶): سگ خراسان (محمدباقر قالیباف)
نگاه «فارین پالیسی» به «حیوانات» حاکم بر ایران، ۱۷ بهمن ۱۳۹۱
متن انگلیسی (English Text)
ترجمه فارسی
شعری از بخش نخست کتاب خطاب به رهبران جمهوری اسلامی
«نمیفهمی، ولی گویم! دلم پیمانه درد است
نمیفهمی از این ظلمت، رخ هفت آسمان زرد است
نمیفهمی، ولی گویم! دلم بسیار غم دارد
دگر بیداد هم شِکوِه، از این ظلم و ستم دارد
نمیفهمی به زیر جلد تو، ابلیس در بند است
گمان داری که ریش تو به عرش کبریا بند است
نمیفهمی و پرپر میکنی گلهای میهن را
گمان داری گلستانم گل نشکفته کم دارد؟!
نمیفهمی که من دارم صبوری میکنم، هرگز نمیفهمی!
چنان غرقی تو در نخوت، که تا آخر نمیفهمی
نمیفهمی ثناگویان تو، بند زر و سیمند!
اگر زر را ستانیشان، همه روی تو شمشیرند!
نمیفهمی بلاجویان تو، پیمانه زهرند!
ورق گردد اگر روزی، به کام تو سرازیرند!
نمیفهمی و میفهمم، که دیگر هیچ راهی نیست!
اگر عهدی میان ماست، شکستش را گناهی نیست
نمیفهمی که پای ظلم هم، روزی زمینگیر است
و میفهمی، ولی وقتی دگر، دیر است!» (شاعر گمنام)