یکشنبه، خرداد ۱۴، ۱۳۹۱

سید علی قافیه را باخته است!


خامنه ای که تاکنون مناسب مختلفی را شامل بر «عضو شورای انقلاب» ،« امامت جمعه تهران» ،« ریاست جمهوری» و« رهبری» کسب نموده است ، امروز در بدترین وضعیت سیاسی می باشد .
حاکم مستبد قدرت طلب ایران که با مکر و حیله از ابتدای انقلاب تاکنون مناسب مختلفی را شامل بر «عضو شورای انقلاب»، «امامت جمعه تهران»، « ریاست جمهوری» و« رهبری» کسب نموده است، امروز در بدترین وضعیت سیاسی می‌باشد.
سید علی جاه طلب در زمان ریاست جمهوری آنچنان قدرتی نداشت. بنده که در آن دوران نوجوان بودم، بارها وقتی می‌دیدم هاشمی رفسنجانی با خبرنگاران مختلف دنیا، جلسه مطبوعاتی دارد این حس در درونم (همان زمان) می‌جوشید که چرا علی خامنه‌ای که ظاهرا شخص دوم مملکت می‌باشد نمی‌تواند مسائل ایران را با خبرنگاران در میان بگذارد.

تردیدی نیست حسادت او در همان زمان نخست وزیری میرحسین موسوی در نگاه امروز او به موسوی نقش دارد. سید علی آنچنان در مقابل بنیان‌گذار انقلاب خوار و ضعیف بود که حتی امکان انتخاب نخست وزیر دل‌خواهش نیز برایش مهیا نبود.
نام‌برده هر از چندگاهی هم که مورد عتاب و خطاب آیت‌الله خمینی قرار می‌گرفت، به‌شدت طلب عفو و عذر خواهی می‌نمود. چنانکه وقتی در مورد سلمان رشدی نظری را در خطبه های نماز ابراز داشت و رهبر انقلاب بر او اعتراض کرد بلافاصله عذرخواهی کرد و سخن خویش را مبنی بر بخشش احتمالی رشدی پس گرفت.
شاید همین زبونی وی بود که هاشمی را برآن داشت تا با درگذشت رهبری انقلاب ایشان را ولی فقیه مناسب معرفی کند و اعضای مجلس خبرگان را با حیلت‌های ممکنه اقناع نماید تا او را به جانشینی سلف‌اش برگزینند. جاه طلبی خامنه‌ای آن چنان بود که وی متعرض نشد که چون مرجع تقلید نیست بموجب قانون اساسی وقت شرایط انتخاب شدن به‌جای آیت‌الله خمینی را دارا نیست.
اما هاشمی به اعتقاد من بر این باور بود که چون خامنه‌ای زبون می‌باشد اگر به ولایت فقیهی منصوب گردد، موی دماغ وی در زمان ریاست جمهوری‌اش نخواهد گردید. و البته این تدبیری صحیح بود. ایشان در زمان دولت هاشمی هیچگاه متعرض جدی هاشمی و دولتش نگردید و حتی انتقادی هم نکرد. خامنه‌ای البته به همان لباس رهبری دل خوش بود و شاید در خفا مشغول طرح و برنامه برای بعد بود. می‌توان اذعان نمود که خامنه‌ای با بودجه‌ای که برای دربار او تخصیص می‌یافت مشغول مهره چینی برای آتیه بود.
خامنه‌ای بسیار کوشید تا پس از هاشمی، ناطق نوری سکان دولت را در دست بگیرد و بشدت بیزار بود که خاتمی و جناح چپ قدرت را بدست آورند لذا در هنگام انداختن رای به صندوق انتخابات (دوم خرداد ۷۶) چون تقریبا برای وی مسجل گردیده بود که نامزد دلخواه‌اش انتخاب نخواهد شد (و البته هاشمی هم نقشه‌های او را مبنی بر تقلب در خطبه‌های نماز جمعه نقش بر آب کرده بود)، گفت: هیچ کس برای من هاشمی نخواهد شد.
در دو دوره دولت خاتمی، خامنه‌ای ماشین مخرب خویش را بکار انداخت تا دولت اصلاح‌طلب را فلج نماید. مهره چینی‌های او در زمان دولت اصلاحات، در سپاه و مراکز متعدد دیگر مانند گروه‌های فشار موسوم به «انصار حزب الله» شروع به توطئه نمودند. وزارت اطلاعات هم که در زمان هاشمی بدست او افتاده بود، نقش ویرانگر خویش را تداوم بخشید.
توطئه، بحران آفرینی و ترور ابزار کار افراد و عوامل خامنه‌ای بود. کاهش قیمت نفت به حداقل ممکن هم برای دولت اصلاح طلب خاتمی دردسر بزرگتری بود که خامنه‌ای خوب از آن بهره برداری می‌کرد. خامنه‌ای تقریبا اکثر روزها و هفته‌ها در تلویزیون و رادیو دم از مستضعفین و اقشار آسیب پذیر می‌زد و خواهان مهار گرانی و تورم بود!
به گفته خاتمی در آن هشت سال هر «نه روز» یک بحران برای دولت دامن زدند مانند ماجرای شهرداران تهران، بلوای روزنامه سلام و کوی دانشگاه، ماجرای کنکور وقت ظهور، ماجرای لقمانی نماینده همدان و. .... تا دولت را عملا از کار بیاندازد.
خامنه‌ای که هراس داشت پس از خاتمی، کرباسچی زمام دولت را در دست بگیرد، نقدی و محسنی اژه‌ای را مامور کرد تا یکی از بهترین مدیران کشور و مجموعه همراهانش را منهدم نماید. بلاشک انهدام مدیران شهرداری وقت تهران ضربه بزرگی به مدیریت کشور وارد نمود که جبران آن بزودی زود ممکن نمی‌باشد.
کرباسچی و تیم وی در دوران تصدی بر مدیریت شهر تهران تحولاتی ایجاد نمودند که تاثیرات آن هنوز هویدا می‌باشد: ایجاد فرهنگسراها، تاسیس روزنامه تمام رنگی همشهری و تاسیس و گسترش بوستان‌ها و توسعه بزرگراه‌ها (مانند پروژه نواب) از جمله اقدامات بزرگ شهرداری بود که گفته می‌شد بدون دریافت بودجه دولتی صورت می‌گیرد.
اما خامنه‌ای که تحمل محبوبیت دیگران در نزد مردم را نداشت بایستی هر طوری بود این وضعیت را فرو می‌ریخت و لذا دست یارانش را بازگذاشت تا تیم کرباسچی را از هم بپاشند.
خامنه‌ای با هر ترفندی بود توانست در سال ۸۴ احمدی‌نژاد را با یاری سپاه و ماموریت فرزندش آقا مجتبی به ریاست جمهوری برساند. خامنه‌ای در مورد احمدی‌نژاد همان تفکری را داشت که هاشمی در مورد خود وی :«احمدی‌نژاد هالویی است که لگام‌اش در دست من است و من او را مانند عروسک خیمه شب بازی به هر طرف خواستم می‌کشانم»!
احمدی‌نژاد دوره اول ریاست جمهوری خویش را با خم شدن مقابل خامنه‌ای و بوسه بر دستانش آغاز کرد و این بسیار مطلوب آقا بود. و چنین کسی را می‌خواست که ذوب در او و مطعیش باشد!
در دور اول همه دوستان سید علی دور احمدی‌نژاد بودند: محسنی اژه‌ای، صفار هرندی، پورمحمدی و ....
اما احمدی‌نژاد دیگر مطلوب مردم نبود. با آمدن موسوی در رقابت های انتخاباتی کار سخت می‌نمود. سید علی بشدت می‌کوشید بار دیگر نوکر حلقه بگوشش به ریاست دولت برسد. اما گوش مردم بدهکار نبود. حیف و میل میلیاردها دلار پول نفت و نالایقی دولت، مردم را بار دیگر به سمت اصلاح‌طلبان سوق داده بود. اما دستور این بود: « باید احمدی‌نژاد دوباره انتخاب شود». در خرداد ۱۳۸۸ با یک شبه کودتا و مهندسی انتخابات، احمدی‌نژاد با ۲۴ میلیون رای مجددا رییس جمهور اعلام شد.
اعتراضات مردمی به تقلب و سرکوب آن به دستور مستقیم خامنه‌ای اندک اعتبار او را نیز پایمال کرد. مردم توجهی به آن که خویش را «فصل الخطاب» می‌دانست و خواستار پایان بقول خودش «قشون کشی‌های خیابانی» بود نکردند و اعتراضات مردمی ادامه یافت. ذوب شدگان در ولایت مردم بی‌گناه را به خاک و خون کشیدند و ده‌ها نفر کشته شدند. بازداشت‌گاه‌های تحت امر سپاه و نیروی انتظامی صد‌ها نفر را در خود جای دادند و مورد شکنجه و آزار و ایذا و تجاوز قرار دادند. خامنه‌ای فکر می‌کرد که با سرکوب می‌تواند اعتراضات را خاموش کند، اما سال بعد در ۲۶ بهمن با دعوت سران جنبش سبز باز مردم به خیابان آمدند. اینک خامنه‌ای نزد مردم مشروعیت خویش را بکل از دست داده بود و نمایش خیابانی موسوم به «۹ دی » نیز نمی‌توانست مشکلی را برای حاکمیت حل نماید.
مزدوران حکومتی شروع به مشروعیت آفرینی برای ولایت نمودند. آنها فکر کردند با ماورایی کردن سید علی می‌توان او را بین مردم محبوب نمود. تعاریفی که در یکی دو سال اخیر از «آقا» در رسانه‌ها و منابر توسط ایادی او انجام گرفت مانند «گفتن یا علی» در هنگام تولد، نه تنها مشکل را حل نکرد بلکه باعث تمسخر ایشان در بین مردم و بویژه در دنیای مجازی گردید. پیامک‌ها و نقل‌ها در محیط های اجتماعی برای سخره گرفتن وی افزایش یافت و مسخره عام و خاص گردید.
خامنه‌ای در اوان اعتراضات مردمی خرداد ۸۸ احمدی‌نژاد را نزدیکتر از هاشمی به خویش عنوان نمود و باعث دلخوری هاشمی گردید و خود عنوان نمود که به هاشمی نزدیک نیست.
اما احمدی‌نژاد پس از انتخابات دور دوم دیگر احمدی‌نژاد دور اول نبود. او دیگر در مقابل خامنه‌ای کرنش دور نخست را نکرد بلکه صراحتا با خرده فرمایشات رهبر مخالفت کرد. اخراج وزرای مورد اعتماد رهبری مانند محسنی اژه‌ای، پورمحمدی و متکی و اصرار بر معاون اولی رحیم مشایی بین او و ولی فقیه فاصله انداخت و برکناری مصلحی از وزارت اطلاعات و قهر و خانه نشینی ۱۱ روزه رییس جمهوری اختلاف احمدی‌نژاد با رهبری را عیان نمود. حالا دیگر مشخص بود که احمدی‌نژاد هم رییس جمهور دل‌خواه و بله قربان گوی خامنه‌ای نیست.
اما اینک وضع بحرانی‌تر شده است. نمایندگان جدید نیز به نشانه های رهبری برای گماشتن «حداد عادل» به ریاست مجلس وقعی ننهادند و توجهی بدانچه سیگنال‌های «امام خامنه‌ای» خوانده شد ننمودند و لاریجانی را بر خلاف گفته‌های فرماندهان سپاه مبنی بر نارضایتی رهبری از او به ریاست مجلس انتخاب کردند.
به نظر می‌رسد خامنه‌ای پس از بیش از ۲۰ سال حکومت اینک در شرایط دشواری قرار گرفته است. تحریم‌ها شدت یافته است و لذا خزانه رهبری با کاهش محسوس بودجه روبرو شده است و دیگر بذل و بخشش‌ها نمی‌تواند تداوم یابد. شاید همین امر باعث شده که حزب الله لبنان و حماس هم علنا اعلام کنند در جنگ احتمالی همراه ایران نخواهند بود. رژیم سفاک حاکم بر سوریه هم که این روزها دارد نفس های آخر را می‌کشد و نشان می‌دهد که مورد بعدی ایران خواهد بود.
سرداران هم که فقط پول را می‌شناسند و هنگامی که پول نباشد دیگر خبری از «جانم فدای رهبر» نمی‌باشد و درست به همین دلیل است که خامنه‌ای خود به استقبال حذف این شعار رفته است چون چاره‌ای ندارد.
اینک گمان بر این است که خامنه‌ای در بدترین شرایط حکومتی قرار دارد. او قبلا مردم و اصلاح‌طلبان و منتقدان را از دست داده بود، هاشمی رفسنجانی و سایر روحانیون بلند پایه حکومتی مانند ناطق نوری را خود از کنار خویش (با حمایت از احمدی‌نژاد) رانده است و، دولت مستقر هم با یک دست شدن تقریبا التفاتی به وی ندارد و حرف خویش می‌زند. اینک دیگر حتی در مجلسی که با هزار ترفند گلچین نموده بنظر می‌رسد حرف شنوی نداشته باشد و بقول معروف «علی مانده و حوضش»!
مشکلات کشور هم با تشدید تحریم‌ها و نارضایتی گسترده مردم از فقر و گرانی و بیکاری و ناملایمات اجتماعی دو چندان شده است و فساد اقتصادی، اجتماعی در بیشترین حد ممکن بصورت گسترده در ارکان کشور ریشه دوانده است و لذا هر لحظه امکان انفجار اجتماعی گسترده وجود دارد.