مانند اهالي يك خانه ايم كه توسط يك ناپدري مست و چاقوكش به گروگان گرفته شده ايم. اين ناپدري تا به حال چندين گروگان بيگناه از ما را كشته و حالا تيغ بر گلوي گروگانها گذاشته و مي گويد:"مهمانان محترمي دارم! نفس تان در نيايد تا آبروداري كنم!!" در ميان مهمانان ناپدري، آدمهاي مهمي مي آيند كه شايد اگر بدانند در زيرزمين همين خانه، گروگانها را سلاخي مي كنند، كاري بكنند. آيا اين فرصت طلايي، بهترين زمان براي فريادكشيدن و دادخواهي گروگانها و نجات از دست اين زنگي مست نيست؟! در زمان برگزاري اجلاس، فرصت فرياد و دادخواهي فراهم است. ترديد نكنيد بعد از مهماني، ناپدري با تيغ تيزتري به سراغ گروگانهاي بي پناه خواهد آمد. و شايد قرباني بعدي من و تو باشيم! [بابك داد]