شنبه، شهریور ۱۱، ۱۳۹۱

بزودی تمدن بزرگ تبدیل به وحشت بزرگ می شود!

همه چیز به همه ریخته، هیچ چیز در جای خود نیست، همه در جنب و جوش هستند، اما جنب و جوشی غیر معمول و ناآشنا، چه خبر است ؟ چه شده؟ انگار دارد اتفاقی بزرگ رخ می دهد!اینجا کجاست و این اتفاق چیست؟!
اینجا ایران است مهد تمدن،کشور کوروش و داریوش،کشور فردوسی،زادگاه حقوق بشر و...
زمان وقوع انقلاب 57 است، اگر بشود اسم اتفاقی که رخ داد را انقلاب گذاشت.
خمینی با استفاده از بلند گوی بی بی سی در حال دادن وعده های آنچنانی به مردم است که" مسکن مجانی، اتوبوس مجانی، آخرت خوب، زندگی مرفه، آزادی مطلق به همه، آقای خود بودن "و...
و مردم تحت تاثیر عوام فریبی ها و دروغهای خمینی شارلاتان خوشحال و شادند! مردم دچار اعتماد بنفس کاذب شده اند و مصمم به پیروزی! « باید از ایشان پرسیده می شد بَر که؟ و بَر چه ؟ »
در چنینن اوضاع بَل بشویی محمد رضا شاه مطلبی را بیان میکند: « یکی دیگر از پیش بینی های مهم ایشان »

ایشان گفت: " بزودی تمدن بزرگ تبدیل به  وحشت بزرگ می شود."

پس از خروج شاه از ایران شاهد شادمانی مردم هستیم، که خود را پیروز میدان می دانند!

همه جا جشن و سرور است، همه مشغول پخش شربت و شیرینی و گل هستند!
رقص و پایکوبی در همه جا مشاهده می شود انگار که 1400 سال زمان به عقب بازگشته و ایرانیان در جنگ قادسیه بر اعراب تازی پیروز گشته اند! ( آه ای کاش چنین بود)
پس چرا محمد رضا شاه گفت : تمدن بزرگ تبدیل به وحشت بزرگ می شود؟
بله وحشت بزرگ از روز دوم یا سوم پس از پیروزی انقلاب خودش را نشان داد.
اولین زمانی که چهار تن از افسران ارتش ایران را بدون محاکمه در پشت بام مدرسه رفاه اعدام کردند و دسته دسته دستگیریها شروع شد. اول وابستگان به رژیم گذشته، اول طاغوتیها...وبعد ادامه پیدا کرد.
مجاهدین را گرفتند، چریکهای فدایی را گرفتند، جبهه ملی ها را و روحانیون را گرفتند!

این دستگیریها و اعدامهای بدون محاکمه، تسویه حسابها، تعقیب و گریزها، ضبط  و مصادره اموال و فرارها همه و همه نشانی از یک وحشت بزرگ بود.
همان سخنی که محمد رضا شاه پهلوی زد.
مثل روز روشن است که در 33 سال گذشته چگونه این وحشت بزرگ با قدرت خودش را برهمه تحمیل نموده.
نکته جالب اینجاست که وحشت تنها شامل مخالفین نظام نیست  بلکه مسببین، مسئولین و همراهان این نظام از پایین ترین سطوح تا بالاترین مقامات را نیز شامل می شود!
مگر نیست شخص دوم انقلاب را خانه نشین و در حصر کردند.
مگر نیست سران ارشد سپاه را به اشکال مختلف از بین بردند.
مگر نیست فرزند بانی انقلاب (احمد خمینی) را کشتند.
وهزاران هزار نمونه از این دست در این سی و سه سال دیده و شنیده ایم که از بحث ما خارج است.
همه اینها در وحشت بودند و در وحشت زندگی می کنند.
پس می بینیم که سخن شاه بعنوان یک سیاست مدار کارکشته به حقیقت پیوست.
حال سی و سه سال گذشته و برای اینکه حداقل فرزندان و نوهایمان در این وحشت به دنیا نیایند و زندگی نکنند باید یک بار و برای همیشه همت کنیم و کمر این وحشت بزرگ را شکسته و از مملکت بیرون کنیم .
این مهم فقط به اراده، دوستی و اتحاد ما بستگی دارد و هیچ .
به امید روزی که با خاطری آسوده و آرامش زندگی را سپری کنیم .
پاینده ایران
با سپاس از شهرام همایون
ماهستیم...