در جریان حمله به سفارت امریکا در لیبی، سفیر آمریکا در آن کشور و سه تن از دیپلمات ها نیز به قتل رسیدند. گوئی تاریخ به گونه ای در حال تکرار است.از حمله مردم خشمگین ایران در عهد قاجاریه به سفارت روس و قتل گریبایدوف به فتوای علمای اسلام آن زمان، تا فتوای حمله به سفارت خانه های انگلستان و امریکا از ۳۱ سال پیش تا امروز، به تایید مراجع شعیه(روح الله خمینی، علی خامنه ای) و اینک حمله به سفارت خانه های کشورهای دیگر به فتوای مفتیان و مراجع مسلمین جهان. در تمام نمونه های یاد شده به طور واضح دستور و حکمی مذهبی، به عنوان فرمان و موتور محرک این کنش های بنیاد گرایانه نمود دارد.
مردم برانگیخته از یک فرمان و حکم مذهبی بدون اندیشیدن به پیامدهای احتمالی بعد از آن، صرفا به منظور ادای تکلیف خود که ریشه در باورهای مذهبی شان دارد، دست به حمله و کشتاری می زنند که در آن از خون های ریخته شده زیر عنوان مباح نام برده می شود. تنها حکم خدا بایستی جاری شود، بعد از آن هر چه پیش آید، خواست الله رحمان و رحیم است. اما به راستی از انجام این احکام و فتاوی اسلامی چه کسی بهره می برد؟ آیا آن مسلمان خشمگین پیرو یک مفتی یا مرجع عالیقدر پس از انجام و عمل به حکم الهی بر اساس دستور و تشخیص شارع دین، در فردای آن حادثه به زندگی بهتری خواهد رسید؟ آیا او پس از انجام تمام این فرایض دینی و مذهبی که به خودی خود حکایت از رحمانی بودن آن دارد، به کدامین امتیاز مشخصی در این دنیا و آن دنیا می رسد که سبب خوشبختی او و خانواده اش شود؟ آیا بعد از این همه غوغا و جهالت و نمایاندن تعبیر خاص رحمانیت از دیدگاه آنان، سایه جنگ و ویرانی بر سرشان گسترده نخواهد شد؟
این کنش ها و واکنش های لگام گسیخته که همگی مؤید مذهب زدگی مزمن جوامع اسلامی است، در طول تاریخ هیچ گاه سودی برای آنان که دست به چنین اعمالی زده اند نداشته و تنها به آبی می ماند که افراد ساده لوحِ مذهبی به آسیاب شارعان دین ریخته باشند. تمامی اینها را می توان همان سرسپردگی بی چون و چرا و دنباله روی محض از مذهب معرفی کرد. در واقع صاحبان مذاهب با تکيه بر اعتقاد و ايمان پيروان آنها، دست به بهره برداری سياسی - اجتماعی در راستای منافع خود می زنند.
اما آنچه مهم است، چگونگی مقابله با این نوع اعمال می باشد. به طور حتم دست بردن به روشی مانند آنچه در جوامع مذهب زده با آن مواجه هستیم خود، اعتبار بخشیدن به آن اعمال خواهد بود. به نگر من، تنها راه برون رفت از چنین مشکلی که بیش از پیش شاهد گسترش آن در نقاط مختلف دنیا می باشیم تنها از راه آشنا کردن هرچه بیشتر جوانان و نسل جدید جوامع مذهب زده و در این نمونه خاص، کشور های مسلمان، با دستآوردهای عصر روشنگری و روند دمکراتیزه شدن می باشد.سلاح مهلک جوامع مذهب زده نه خود مذهب، بلکه جوانان و افراد ناآگاهی هستند که احساسات شان مورد تعرض صاحبان قدرت و شارعان دین قرار می گیرد. قبل از هر اقدام تلافی جویانه نسبت به کنش های متأثر از مذهب و مذهب زدگی می بایست سلاح مخرب آنها را که همان روح و فکر جوانان مورد تعرض مذهب است، از آنها گرفته شود و سپس با داروی التیام بخش آگاهی و روشنگری به درمان قطعی آن پرداخت. اینکه حاکمان کشورهای مسلمان و شارعان دین و مذهب بر این ادعا هستند که مفاد منشور حقوق بشر سازمان ملل یا روح حاکم بر دموکراسی و سکولاریسم، مستتر در احکام الهی و قوانین دینی و مذهبی آنان است خود بیشتر به استهزا شبیه است. نمی توان فردی را با داروی خواب از خواب بیدار کرد و در ادامه میزان دارو را تا آنجا بالا برد که فرد از قید حیات خلاص شود. برای درمان بیماری مذهب زدگی می بایست قبل از هر چیز بیماران را از پزشکی که خود بیمار است، دور نگاه داشت. بیماران امروز جوامع مذهب زده جوانانی هستند که شارعان دین و مذهب، خود را به جای طبیبان آنها قلمداد می کنند.
بهزاد پرنیان
کیهان آنلاین
مردم برانگیخته از یک فرمان و حکم مذهبی بدون اندیشیدن به پیامدهای احتمالی بعد از آن، صرفا به منظور ادای تکلیف خود که ریشه در باورهای مذهبی شان دارد، دست به حمله و کشتاری می زنند که در آن از خون های ریخته شده زیر عنوان مباح نام برده می شود. تنها حکم خدا بایستی جاری شود، بعد از آن هر چه پیش آید، خواست الله رحمان و رحیم است. اما به راستی از انجام این احکام و فتاوی اسلامی چه کسی بهره می برد؟ آیا آن مسلمان خشمگین پیرو یک مفتی یا مرجع عالیقدر پس از انجام و عمل به حکم الهی بر اساس دستور و تشخیص شارع دین، در فردای آن حادثه به زندگی بهتری خواهد رسید؟ آیا او پس از انجام تمام این فرایض دینی و مذهبی که به خودی خود حکایت از رحمانی بودن آن دارد، به کدامین امتیاز مشخصی در این دنیا و آن دنیا می رسد که سبب خوشبختی او و خانواده اش شود؟ آیا بعد از این همه غوغا و جهالت و نمایاندن تعبیر خاص رحمانیت از دیدگاه آنان، سایه جنگ و ویرانی بر سرشان گسترده نخواهد شد؟
این کنش ها و واکنش های لگام گسیخته که همگی مؤید مذهب زدگی مزمن جوامع اسلامی است، در طول تاریخ هیچ گاه سودی برای آنان که دست به چنین اعمالی زده اند نداشته و تنها به آبی می ماند که افراد ساده لوحِ مذهبی به آسیاب شارعان دین ریخته باشند. تمامی اینها را می توان همان سرسپردگی بی چون و چرا و دنباله روی محض از مذهب معرفی کرد. در واقع صاحبان مذاهب با تکيه بر اعتقاد و ايمان پيروان آنها، دست به بهره برداری سياسی - اجتماعی در راستای منافع خود می زنند.
اما آنچه مهم است، چگونگی مقابله با این نوع اعمال می باشد. به طور حتم دست بردن به روشی مانند آنچه در جوامع مذهب زده با آن مواجه هستیم خود، اعتبار بخشیدن به آن اعمال خواهد بود. به نگر من، تنها راه برون رفت از چنین مشکلی که بیش از پیش شاهد گسترش آن در نقاط مختلف دنیا می باشیم تنها از راه آشنا کردن هرچه بیشتر جوانان و نسل جدید جوامع مذهب زده و در این نمونه خاص، کشور های مسلمان، با دستآوردهای عصر روشنگری و روند دمکراتیزه شدن می باشد.سلاح مهلک جوامع مذهب زده نه خود مذهب، بلکه جوانان و افراد ناآگاهی هستند که احساسات شان مورد تعرض صاحبان قدرت و شارعان دین قرار می گیرد. قبل از هر اقدام تلافی جویانه نسبت به کنش های متأثر از مذهب و مذهب زدگی می بایست سلاح مخرب آنها را که همان روح و فکر جوانان مورد تعرض مذهب است، از آنها گرفته شود و سپس با داروی التیام بخش آگاهی و روشنگری به درمان قطعی آن پرداخت. اینکه حاکمان کشورهای مسلمان و شارعان دین و مذهب بر این ادعا هستند که مفاد منشور حقوق بشر سازمان ملل یا روح حاکم بر دموکراسی و سکولاریسم، مستتر در احکام الهی و قوانین دینی و مذهبی آنان است خود بیشتر به استهزا شبیه است. نمی توان فردی را با داروی خواب از خواب بیدار کرد و در ادامه میزان دارو را تا آنجا بالا برد که فرد از قید حیات خلاص شود. برای درمان بیماری مذهب زدگی می بایست قبل از هر چیز بیماران را از پزشکی که خود بیمار است، دور نگاه داشت. بیماران امروز جوامع مذهب زده جوانانی هستند که شارعان دین و مذهب، خود را به جای طبیبان آنها قلمداد می کنند.
بهزاد پرنیان
کیهان آنلاین
|