از آغاز جمهوری اسلامی ، همواره دو گروه ظاهراً متفاوت بر ایران حکومت کردهاند. گروه اول که به نظر بسیار تندرو و خشن، ضد قانون و ظاهراً اسلامی بودهاند و گروه دیگری که معتدل تر به نظر میرسیدهاند.
آغاز انقلاب، آیت الله خمینی و یاران روحانیاش از جمله آیت الله بهشتی، خامنه ای و رفسنجانی در یک سو بودند و مهندس مهدی بازرگان و یاران برخی دیگر از مکلاها در سوی دیگر.
در همان روزها همان روزها، یا بهتر بگویم از همان روزها، موضوع این بود که در این میان، این گروه دوم از گروه اول بهترند و ایکاش این ها قدرت را بگیرند. با گذشت سال ها، بازرگان و یاران مکلا کنار گذاشته شدند اما این نسبت «بد و بدتر» و انتخاب «بد»، به ویژه از سوی مخالفان ادامه یافت.
بازیگران صحنه سیاست در ایران آنقدر مهارت داشته و دارند که توانستند برخی از همان چهره های «بدتر» را – به صف ها «بدها» بکشانند و حالا مردم را وادار به انتخاب بدهای جدید – که جزو«بدترهای دیروز» بودند، بکنند.
چهره ی شاخص این ادعا، هاشمی رفسنجانی بود. کسی که، در دوران بازرگان، چهره ی تندرو محسوب میشد و در مقام ریاست مجلس، حتی اجازه هتاکی به نمایندگان طیف ملی/ مذهبی میداد و به آنان پوزخند میزد.
هاشمی ازصف «بدترها» به صف «بد»ها آمد و این بازی تا آنجا ادامه پیدا کرد که مثلاً خاتمی – روحانی که از ابتدای انقلاب در کنار احمد خمینی و دوست گرمابه و گلستان او بودند توانست یک شبه با آن استعفای انقلابی اش از کابینه رفسنجانی تبدیل به قهرمانی در مقابل دوستان دیروز خود تبدیل شود.
در دوره ی بعد ، احمدی نژاد در صف «بدترین»ها قرار گرفت و خاتمی همچنان در صف «بد»ها قرار داشت و بعد جای خاتمی و موسوی عوض شد و احمدی نژاد همچنان چهره ی بدتر بود.
خنده دار نیست اگر نگاهی به اوضاع امروز بیاندازیم: ظاهراً احمدی نژاد «بدترین» آرام آرام به صف «بد»ها منتقل میشود و دیگران جای او را در جایگاه بدترین اشغال میکنند.
نکته جالب این جابه جایی و یا کلید رمز آن، «ایران دوستی» است، یعنی هر یک از آنانی که در صف «بدترین» هستند برای انتقال به جبهه ی «بدها»، از ایران، کورش، هویت ملی و در نهایت ایران اسلامی سخن میگویند و اگر بتوانند چند نکته تاریخ باستان و یا حتی «رضا شاهی» هم چاشنی آن کنند و به این ترتیب جامعه به آسانی آنان را به «بدتر»ها ترجیح میدهد.
این بازی زیرکانه از نخستین روزهای انقلاب تا امروز با هوشیاری کامل از سوی حکومت ادامه داشته است و حیرت آور این که نیروهای مخالف ویا ظاهراً مخالف ، به آسانی بازیچه این سناریو بودهاند همانگونه که مردم را شانزده سال پیش امیدوار محمد خاتمی کردند و تشویق اشان نمودند که به پای صندوق های رأی بروند و نه به خاتمی که به جمهوری اسلامی رأی بدهند.
همان هایی که ۳ سال قبل با بستن دستبند سبز از موسوی قهرمان ملی ساختند و بعد از سی سال تازه یادشان افتاد که رأی اشان گم شده است.
اما، این تنها گزارشی بود از آنچه بر ما رفت. نکته قابل توجه این است که در همه ی این سال ها، مدافعان و حفظ کنندگان جمهوری اسلامی در حقیقت «بد»ها بودهاند نه «بدتر»ها!
این «بد»هایی مانند ملی/ مذهبی ها، اصلاح صلب ها، خاتمی ها بودند که با ایجاد امید به ظاهر ممکن، مردم را سرگرم نگه داشتند و اجازه ندادند در پی آرمان های واقعی خود باشند.
آنهایی که از جمهوری اسلامی با درک مفهوم «غیرقابل تغییر یافتن قوانین اساسی» در حکومتی دینی انتظار رعایت حقوق بشر را داشتند و دارند.
آنهایی که در صف «بدها » - حتی از سنگسار زنان و مردان انتقاد کرده و میکنند مگر نمیدانند و نمیدانستند که در حکومت اسلامی نمیتوان سنگسار نکرد.
آنهایی که در حکومت اسلامی، در پی بازیافت حقوق زن هستند مگر نمیدانند اسلام اساساً نمیتواند زن را پا به پای مرد ببیند.
«بدترها» در همه ی این سال ها، در حقیقت بهترین راه را برای ناجوری حکومت خود رفتهاند اگر «بدها» میگذاشتند و چهره ی واقعی «بدتر»ها، نمایان میشد مطمئن باشید جمهوری اسلامی مهمان ۶ ماه هم نبود.
دل بستن به «بدها» پروژه ی حکومت بوده و هست. پروژه ای که ظاهراً حق انتخاب بین «خوب وخوب تر» را اساساً از فرهنگ سیاسی ایران حذف کرده است و این خود جنایتی نابخشودنی است.
فرض کنید بازرگان نخست وزیری دولت موقت را نمیپذیرفت. فرض کنید که اگر آن روزها، خلخالی یا بهشتی نخست وزیر میشدند آیا مردم تحمل میکردند؟
فرض کنید خاتمی نبود ، خامنه ای همه ی آنچه را که میخواست میگفت و میکرد آیا همان ها که به خاتمی رأی میدادند، خامنه ای را از تخت به زیر نمیکشیدند؟
این «بدترها» نبودند که جمهوری اسلامی را حفظ کردند آنها بهترین دشمان جمهوری اسلامی بودند اما «بدها» بودند که همواره امیدی واهی را در جامعه ای ایجاد کردند که مردم به جای انتخاب راه درست و اساسی، فعلاً دلخوش بمانند.
اکنون پس از طی این چند سال اخیر، مأموریت «بد» بودن در مقابل «بدتر» بودن، به گروهی تحت عنوان «اصلاح طلب» واگذار شده است. گروهی که میگویند اصلاح طلب اند اما نمیگویند که چی را، چگونه میتوان «اصلاح» کرد که اساس آن بر اساس قوانین الهی از قبل تعیین شده است و بشر حق تغییر آن را ندارد؟!
آنها نمیگویند چگونه میتوان قوانین الهی را اصلاح کرد، وقتی خود در نهایت و همواره گفتهاند: «ما خواهان حفظ جمهوری اسلامی هستیم»! آری از «بدترها» نگران نباشید. «بدها» پدرمان را درآوردهاند.