شنبه، اردیبهشت ۰۷، ۱۳۹۲

حیواناتی که بر ما حکومت کرده‌اند(۱۴): گراز سمنانی

آن گراز متقلب سمنان، آن بنده خوک رفسنجان، آن صاحب مدرک دکترای بی‌رنگ و بو، آن مشتری دائم رنگ مو، آن فاقد فر فریدونی، آن دارای اخلاق سبزه میدونی، آن موافق خودکشی پسر، آن فاقد مهر پدر


آن گراز متقلب سمنان، آن  بنده خوک رفسنجان، آن صاحب مدرک دکترای بی‌رنگ و بو، آن مشتری دائم رنگ مو، آن فاقد فر فریدونی، آن  دارای اخلاق سبزه میدونی، آن موافق خودکشی پسر، آن فاقد مهر پدر، آن بنده اینتلجنس سرویس، آن دهان مملکت را سرویس، حسن فریدون روحانی بود به‌شدت نفسانی بود و مشغول به گربه رقصانی بود.
نقل است در جایی زاده شد که محل نزول شیطان بود و از این رو سرخه سمنان دو شرور به جامعه بشریت تحویل بداد که اولی شیطان رجیم بود و دومی شیطان حجیم. اوستاد مکتب‌خانه تا این گراز پای به آن گذاشت، فرمود، «اعوذ بالله من الشیطان الحجیم.»
او از ابتدای خلقتش دکترا داشت و وقتی دروس فقه می‌خواند، او را آقای دکتر روحانی می‌نامیدند.
در ایام جوانی خواست علوم غذایی بخواند که اشتباه املایی باعث شد تا از فاکولته علم قضا، سر در آورد! بعدالدانشگاه الطهران، راهی انگلستان، مرکز تشیع و علما و جماعت فراماسونر شد. گویند هر چه معلم انگلیسی درسش می‌داد، فرا نمی‌گرفت. شبی در خواب دید که روزی روزگاری، شیخی از اهالی مملکت کاتوزیه به آکسفورد همی‌ رود و در کنار حضرت هرتزیگ به امور تلامیذ خنگولیه مشغول شود، پس آن زمان  هم‌او معجزتی کند و حسن به مدرکش رسد، بی‌آنکه زبان خارجه بداند.
روزی دگر، شیخی مستجاب الدعوه در شهر «سوری» پدید آمد و گفتش که زبانت اثری خواهد داشت که پیرخمین را هم از سوراخ به در خواهد آورد، [یا چیزی در همین زمینه...لا اقل حرف از سوراخ که زد!]
در آن ایام، هم در بلاد ملکه بود و هم در ممالک شاهنشاه، و این از معجزات او بود، بی‌آنکه سر کلاس‌های ماتحت دکترا و دکترا حاضر باشد!
روزی به مسجد ارگ، در مراسم ختم فرزند لاشخور اعظم خمین، روح الله خمینی را «امام» نامید. چون خبرش به ولایات عراق رسید، خمینی غم از دست دادن فرزند که هم هیکل خرس بود را فراموش کرد و حسن فریدون روحانی که گرازی خرس‌سان بود را به سان فرزند به گرازی پذیرفت.
وقتی دیگر، برای زیارت لاشخور خمین به نجف همی‌رفت که پیر خمین به نوفل لوشاتو شد. پس گراز سمنان راهی ولایت پاریس شد. امام از او خواست سخنانش به انگریزی (انگلیسی) برگرداند، اما از معجزت زبان‌دانی، هیچ ندانست از زبان اهالی بلاد مسلمان پرور بریتانیا،  اما به حکم همان شیخ مستجاب‌الدعوه، زبانش آنقدر درون امام موثر افتاد و امام هیچگاه به آن اندازه احساس طهارت نکرده بود!
زبان در دهان ای فریدون، چیست؟          کلید در پشت پیر خمین!
 پس از انقلاب، پیرخمین مناصبی بخشیدش...گویند دوپایش را در دو سوی جام جم گذاشت و الباقی‌اش را بینندگان سیما به عینه مشاهده کردند.
در ایام جنگ، زیر دست خوک رفسنجان بود و به وقت مذاکره، از هنر زبان ساحر خود استفاده می‌کرد.
 چون خمینی مرد، مقام معظم رهبری از بس که از اثر زبان حسن روحانی خوشش آمد، به او نشان فتح داد از بابی که فتح کرده بود! مورد عنایت مقام معظم بود دبیر امنیت شد و با دبًر شورای امنیت مشغول.
گاه به مجلس شورا بود و گاه مجلس شورا به او!
در مجالس چهارم و پنجم، ناطق نوری از وجود متبرکش بهره یافت و زبان روحانی حلال مشکلات شیخ نور بود.
وقتی جواد لاریجانی رئیس کمیسیون روابط خارجی مجلس شد، خواست ملایی با خود به اسپانیا ببرد، اما حجت‌الاسلام «فاکر» نامی تحریک کننده به زبان خارجی داشت، پس حسن روحانی با خود به مملکت گاوبازان برد. روزی جواد سر راننده سفارت گرم کرد و حسن با خود به ساحلی به شنا برد با عینک زیرآبی دیدن، از سر تصادف، حسن را زیرآبی به جایی برد که پارچه گیر شناگران زن و مرد نیامده بود و چون آدم و هوا قبل از کشف برگ، بی‌برگ بودند. پس حسن روحانی یک ساعت بی‌نفس اضافه در زیر آب ماند و چون در آب کر بود، نیاز به غسل اضافه هم نیافت! (این داستان را خود جواد لاریجانی نقل کرده از سفر اسپانیا).
گویند زمانی که دبیر شورای امنیت ملی بود، فرزندش مدارکی از کیف ابوی کش رفت که به دست یاران فرقه رجویه افتاد. پس جماعت خفیه فلاحیان، خبر به شیخ حسن دادند از رابطه ماورایی فرزند با فرقه  کمپ اشرف،  پس با اجازت پدر، فرزند حسن روحانی خودکشی شد و آب از آب تکان نخورد از بس دل‌گنده بود!
زمانی دیگر، مدارک هسته‌ای که جور دیگری به  یاران فرقه رجویه رسیده بود، به مقامات فرنگی اهدا گردید، روحانی «ایکیوسان، نماینده حاکم بزرگ» شد و از بحر مذاکره به انگلستان و آلمان و فرانسه و ولایات دیگر رفت و همه بزرگان ماتحت تاثیر زبان او قرار گرفتند که از هر آفتابه‌ و بیده‌ای بهتر طاهر می‌کرد. گویند جک استرا را با زبان خود به عرش اعلا برد و از این جهت او را شیخ دیپلمات نامید.
چون علی لاریجانی کان‌دید شد، از شدت حسادت به جک استرا بابت عشق وزیر انگلیسی به گراز سمنانی، گفت روحانی به خارجی‌ها مروارید داده و آب‌نبات گرفته…این گزافه، جک استرا را گران آمد و در باب روحانی گفت:
آب حیات است پدر سوخته                  حب نبات است پدر سوخته
می نرسد جز به فرومایگان                 خمس و زکات است پدر سوخته
با همه ناراحتی و بد دلی                   خوش حرکات است پدر سوخته
قافیه هرچند غلط میشود                     باب […]* است پدر سوخته
در آن ایام، تا سنه ۲۰۰۵، مذاکره کننده ارشد او بود  یار مذاکره کننده دیگرش، حسین موسویان، از علما امور میکونوسیه نایبش شد.
وقتی میمون آرادان به قدرت رسید، علی لاریجانی را جانشین حسن روحانی ساخت، و حسن روحانی باز هم‌سنگر خوک رفسنجان شد.
نقل از است گرگ اژه‌، که در ایام مذاکرات هسته‌ای، سید حسین موسویان مدارکی سری را در بسته‌ای، به انگلیسی‌ها سپرد، حال این راست یا دروغ است، روحانی بداند، که نداند!
چون ۸ سال ریاست فرقه احمدی‌نژادیه پایان می‌یافت، کاندیدا شد با حمایت خوک‌بچه‌گان. اما فضولان عالم مدرک دکترایش به زیر سوال بردند و گفتند که او که انگلیسی نمی‌داند، چون است که از ولایت اسکاتلند دکترا گرفته به وقتی که در آنجا درس نمی‌خوانده، پس فرمود:
       هرگز وجود حاضر و غایب شنیده‌ای؟
                                         من در میان جمع و دیگری به کتابت تزم مشغول* *
حضرت روحانی در باب علت گم شدن رساله دکترایش، نداند که نداند که نداند، ولی مدرک  خود از دست انگلیسی‌ها سر موقع بستاند!
جک استرا نیز در مدح اثر زبان سرخ او گفته که اگر چه انگلیسی نداند، اما ‌داند به چه کاری در اندازدش…نیک براون و سر ریچارد دالتون در باب فن زبان‌دانی او گویند: بادی لنگوئجش ما را کشته:
وه چه نمک دارد و شیرین لب است              چون شکلات است پدر سوخته
 *عملی که از ذکر آن معذوریم (بچه نشسته! نمی‌شه گفت!)
**از معجزات او این بود که مدرک دکترایش را در سنه ۱۳۷۸گرفت، وقتی ۵۱ ساله بود اما تمام وقت در مجمع تشخیص، مادون خوک رفسنجان بود در شورای‌عالی امنیت ملی دبیر امنیت ایران و اخذ این مدرک هیچ ربطی به روابط ماورایی نداشت!