
من هنوز نمیتوانم درک کنم که چگونه میتوان یک قاتل، یک دزد، یک سو استفادهگر بزرگ را به عنوان «قدیس» و «ناجی» به خورد مردم داد! این کاری است که به انحا مختلف از سوی کسانی که خود را روشنفکر میخواندهاند در هفتههای اخیر با شدت و حدت انجام شده.
سالها پیش، در جلسات «آگورا»ی دانشگاه تورنتو، رامین جهانبگلو روشنفکر را فردی تعریف کرد که به دنبال حقیقت است و حقیقتی که دست یافتن به آن بسی دشوار است. در کتابش هم آورده است: «روشنفکر حقيقتجوست و کارش زندگی در حقيقت و برای حقيقت است».
برای من عجیب است وقتی میبینم «روشنفکران» و اهالی رسانه، خودشان را برای دفاع از «حقوق بشر» به آب و آتش میزنند و گاه به عنوان مدافع حقوق بشر شناخته میشوند، به انحا مختلف از کسی که نقش بزرگی در نقض حقوق بشر در ایران داشته، حمایت کردهاند.
فکر میکنم برخی از ایشان، «مصلحت» را در توجیه آمدن شیخ اکبر دیدهاند.
برخی دیگر به گفته و گواهی اعضای خاندان، «صله بگیر» بودهاند.
برخی، از ترس از دست دادن منابع خبریشان در خاندان هاشمی، در برابر ظلم و ستمی که کاندیدا در هنگامه قدرتمداری بر شهروندان روا داشته سکوت کردهاند و خود را همراه خانواده نمایاندهاند.
گروهی اما انگار باید هر زمان در یک جریان غالب حاضر باشند و موج آمدن سردار، آنها را هم گرفته...
شاید دلایل بیشتری هم باشد، از جمله اعتقاد قلبی به حقانیت یک مجرم ناقض حقوق بشر و یک سیاستمدار غیر پاسخگو که هنوز ادبیاتش آمرانه است و خاندانش رای دادن مردم به «سردار» را وظیفه میدانند. گویی خان بهرمان، این بار رعایایی چند ده میلیونی دارد که باید وظیفهشناس باشند.
من، شهروندم، و شهروند بودنم به معنای همرنگ شدن با این موج و آن موج نیست.
اما برخی از دوستان اهل قلم میگویند که ممکن است «روشنفکران» و «قلمبهدستان» حامی هاشمی، از سوابق او به خاطر سن پایینشان بیاطلاع باشند و چون او را رقیب دولت کنونی و حاکم دیدهاند، پس این خود میتوانسته دلیلی کافی برای حمایت از او بوده باشد.
حمایت از هر فرد سیاسی، حق هر انسانی است، اما اگر روزنامهنگارید و خبرنگار، لطفا در دوره زمانی تبلیغات، از کار خودتان موقتا کناره بگیرید. بعد هم که به سر کارتان باز میگردید، سردبیرتان نباید شما را در حوزهای بگمارد که مرتبط با حوزه تبلیغیتان بوده است! اگر فردی سیاسی هستید و یادداشت نویس که هویتتان روزنامهنگاری نیست، حکم دیگری دارید. خداوند «مالهکش»ها(Spin Doctors) را به دلایل متعددی آفریده است.
اما اگر اهل قلم هستید و باید در باره کاندیدا تحقیق کنید، باید دنبال منابع مختلفی بگردید. نه منابعی که کاندیدا دوست دارد شما بخوانید، بلکه منابعی که احتمالا رو شدنش نامزد انتخاباتی را شرمنده خواهد کرد.
اگر باز بعد از بررسی همه مدارک، به این نتیجه رسیدید که این کاندیدا، لیاقت تبلیغ دارد، چه کسی میتواند در زمان مرخصیتان از کار رسانه مانعتان شود! اگر این نکات را نمیدانستهاید، خب ایرادی ندارد، اما الان که میدانید، مسوولیت دارید!
حالا اگر این کاندیدا، ناقض حقوق بشر و دزد و ... باشد:
اگر من نوعی، از ظلمی که یک نامزد و طالب قدرت روا داشته، بیاطلاع باشم، و یا شواهدی نبینم و به من چیزی ثابت نشود، خب، نادانیام توجیه دارد. از روی جهل حمایت کردهام.
اگر اطلاع داشته باشم که نامزد مورد نظر، نقشی مهم در سرکوب مخالفان داشته و دستش به خون خیلیها آلوده است، به واسطه قدرتی که داشته، معاملات اقتصادی بیشماری را در جهت منافع یاران خود دیگرگون ساخته و بر پایه اطمینان به آنان، مانع دستیابی شهروندان به حقوق خود و یا بهرهمندی از آسایش و سعادت شده، و حاکمیت گروههای اقتصادی غیرپاسخگو و مافیای مالی سپاه و اطلاعات عملا نتیجه کار اوست، و باز هم او را تبلیغ کنم، خب، احتمالا جای روده و مغز جابجا شده است!
حالا بحثهای منبری را کنار بگذاریم و به سراغ چند بحث ساده برویم:
چند مثال ساده از این در و آن در میزنم، آن هم بر اساس سوابق. به هر شکل، بر اساس سابقه مدیریتی فرد است که میتوان در باره کارآیی او نظر داد.
- دوستان عزیزی که استدلال میطلبند، لطفا به سابقه طرح «پارس جنوبی» دقتی چند برابر کنند. میدانید قطر چند سال است چند برابر ایران گاز استخراج میکند و ما عملا اندر خم یک کوچهایم؟ میتوانید مجموعه دلایل را بازگو کنید؟ میتوانند بفرمایند که سالانه بابت خطاها و سو استفادهها، چند ده میلیارد دلار آسیب میبینیم؟
- دوستان عزیز که خیال میکنند طرحهای نفتی به واسطه حضور هاشمی شکوفا شد، لطفا سراغ مدارک و اسناد شرکتهایی بروند که معاملات را برای هاشمیها جور میکردند و عملا به خارجیها این ایده را تحمیل کرده بودند که تنها میتوان با شرکتهایی قرارداد بست که یک «هاشمی» در هیات مدیره آنها حاضر باشد. لطفا بررسی کنید چرا مهدی هاشمی ۲۴ ساله در سال ۱۳۷۲،در راس شرکتی قرار گرفته که نقشی تعیین کننده در بستن قراردادها با خارجیها داشته است.
- دوستان عزیزی که از آنچه بر سر منابع معدنی ما در سالهای سازندگی آمد و نمیدانند، میتوانند به سراغ حسابرسی بروند که از دزدیهای یاران محلوجچی جانش به تنگ آمد و ایران را ترک کرد.
- دوستانی که نمیدانند بخش عمده سدهایی که در دوران سازندگی ساخته شد، چه اثرات مخربی بر منابع طبیعی ما آورده است. افتخار هاشمی در دوران سازندگی، علم کردن سدهایی بود که بعد از ساخته شدن، بخش بزرگی از آبشان در سال تبخیر میشود و به خاطر عدم رعایت بسیاری از کارها، بخشی از مخازنشان پر شده است.
- دوستان عزیز حامی سازندگی، لطفا بروند لیست کامل تمامی پروژههای افتتاح شده توسط هاشمی که عملا راه افتاده و به جایی رسیده را در بیاورند و میزان بازدهی این پروژهها را اعلام کنند.
...
دوستان عزیزی که احتمالا توان مالی خرید مسکن در شمال تهران را داشتهاند، اگر ساکن برجهای بلند شده باشند، متاسفانه در موقعیت بسیار بدی قرار دارند. فکر میکنید دولت هاشمی رفسنجانی از خطر گسلههای شمال تهران بیخبر بود؟ آیا فکر میکنید شهردار دست نشاندهاش نمیدانست بیتوجهی به خطر بروز زلزله چه برسر شهروندان تهرانی خواهد آورد؟ لطفا برای یک بار هم که شده، گفتگوی ما با دکتر مانوئل بربریان را بخوانید. برای یادآوری بسیاری از مسائل لازم است. پیشنهاد میکنم این جمله را با آب طلا بنویسید: «بنا کردن برجها روی خط گسلههای تهران، جنایت است.»
میخواهم از دوستان روشنفکر و روزنامهنگار سوال کنم! اگر مطمئن شوند که هاشمی و کرباسچی میدانستهاند که ساختمان سازی بیرویه در شمال تهران بر روی گسلهها خطرناک بوده، اما به خاطر نمایش «سازندگی» و دستیابی به منابع مالی بیشتر برای اهداف سیاسی، واقعیت را نادیده گرفتهاند، چه حکم میکنند؟ فراموش نکنید که در سال ۱۳۶۴ گزارش وضعیت گسلههای تهران و احتمالات مرتبط با فعال شدن این گسلهها در اختیار بالاترین مراجع مدیریتی کشور بوده است. باز به گفتگو با دکتر بربریان رجوعتان میدهم، آنجا که میگوید: «شگفتانگیز است که پس از بررسی جایگاه ساختمان «دائرة المعارف بزرگ اسلامی» (پیش از ساخت) که بهوسیله اینجانب انجام گردید، گزارش شد که این سازهها و و بسیاری از برجهای مسکونی و اداری بلند شمال تهران[که بعدها در آن محدوده بنا شدند]، که دقیقا بر روی خط گسلههای شمال تهران و نیاوران قرار دارند، نباید ساخته شوند. مسوول این بیخردیها، کسی جز دولتمردان نیست. چنین جنایاتی، در کشورهای پیشرفته، دانشی-صنعتی انجام نمیشود.»
من تازه هنوز وارد مباحث کلیشهای حقوق بشری نشدهام! حق زندگی امن را اگر سیاستهای دولت هاشمی از من نوعی گرفته باشد، احتمالا باید با خیالی راحتتر در موردش قضاوت کنم.
چند سوال بسیار کوتاه حقوق بشری!
- آیا هاشمی رفسنجانی نقشی در ترورهای برونمرزی تا پایان دولتش داشته است؟
- چرا ترورهای برون مرزی با قدرت گرفتن هاشمی تشدید و با پایان یافتن دولت هاشمی، پایان مییابد؟
- آیا سیاست خارجی و برنامههای دولت هاشمی نقشی در ایزوله کردن ایران و بیاعتبار شدن گذرنامه ایرانیان بازی کرده است؟
- آیا ترور برنامهریزی شده مخالفان نظام در خارج (ترور قاسملو، فرخزاد، بختیار، برومند، مظلومان و ...) توجیه حقوق بشری دارد؟
- آیا شکنجه و آدمربایی و حذف رقبای تجاری با واسطه قدرت، از هاشمی، یک حامی حقوق بشر میسازد؟
- آیا هاشمی نقشی در مرگ آیت الله لاهوتی داشته و چرا مانع کشف حقیقت در این باره شد، تا حدی که دامادش سالهای سال به او معترض بود؟ جز این بود که خیال میکرد لاهوتی جان بنیصدر را نجات داده و نگذاشته بازی او در مجلس، به حذف کامل نخستین رئیس جمهوری ایران منتهی شود؟ اگر باور ندارید، لطفا این سوال را در خلوت از لاهوتیها بکنید!
- آیا هاشمی نقشی در حذف آیتالله منتظری که به اعدامهای دستجمعی معترض بود داشته است؟
- آیا هاشمی رفسنجانی به عنوان دومین فرد قدرتمند کشور، نقشی در اعدامهای سیاسی دهه ۶۰ داشته است؟
...
میتوان دهها مورد نوشت و بررسی کرد، اما باز برای من این سوال باقی است که چرا در طول هفتههای اخیر، برخی از نهادهای شناخته شده مدافع حقوق بشر به هاشمی نپرداختند؟ آیا تلاش برای گرفتن نتیجهای سیاسی، مانع از پرداختن آنها به ناقض بزرگ حقوق بشر و شاهد زنده بسیاری از جنایتها بوده است؟
نکته جالب مشترک برخی از دوستان هم این است که وقتی بحث نقض حقوق بشر در ایران پیش میآید، توجه چندانی به سابقه نقض در دهههای پیشین نمیکنند و گویی هر آنچه پیش از ۱۳۸۸ رخ داده، چندان نباید زیر ذرهبین قرار گیرد.
شاید نگاه من خطا باشد، اما من این دوستان حقوق بشری که بازی سیاسی را در اولویت کار خود قرار میدهند و «مصلحت» را در همرنگی با جماعت (Politically Correctness) میبینند، نمیتوانم مدافع حقوق بشر بدانم.
البته لازم است بگویم که مثلا کار گروهها و موسساتی مثل «بنیاد برومند» و یا «مرکز اسناد حقوق بشر ایران»، چقدر به دور از این همرنگی با جماعت است. اما لطفا تحقیق کنید پیش از انتخابات ریاست جمهوری، نهادهایی که در باره حقوق بشر در ایران تحقیق میکنند، در باره کاندیداها و معرفیشان از نقطهنظر حقوق بشری به دفاتر «ایران» وزارتخانههای خارجه اروپایی و آمریکایی چه کردهاند؟
ما در خودنویس روی این موضوع متمرکز خواهیم بود. این وظیفه ما است که از دریچه حقوق بشری کاندیداها را ببینیم.
ادامه دارد...