من باور کردهام که صنف روحانیت را امروز باید جور دیگری تعریف کرد. لا اقل بخشی که در قدرت است و گروهی که به دنبال قدرت هستند. به نظرم وزن بخش «رو» در «روحانی» بسیار سنگین شده است.
اکبر هاشمی رفسنجانی از ابتدای انقلاب در ساختار قدرت حاضر بوده است. در ائتلافهای مختلف و ایجاد اختلافهای متعدد.
نقش عمده در به رهبری نشاندن یک «روحانی» ضعیفالنفس را بر عهده داشته است.
آدمی موثر در طولانیتر کردن جنگ و بهرهمند شدن از سودهای سرشار بازار سیاه اسلحه و نفت بوده است. خاندان هاشمی را از نفت و اسلحه جدا کنید، چه کار خواهند کرد؟ نهایتا وارد کار پر سود معاملات املاک و بساز و بفروش میشوند. آنقدر از منابع آبی رفسنجانی بدون رویه استفاده کردهاند که درآمد سنتی از فروش پسته سیرابشان نخواهد کرد. باورتان نمیشود؟ در باب معاملات ملکی، از مهندس سیادتان، از شرکای قدیمی ساخت و ساز ایشان بپرسید. حتما خاطرات جالبی از قبل و بعد از انقلاب و خرید گسترده زمین در مناطقی که امکان رشد در آینده را دارد برایتان خواهد گفت.
ضمن احترام به تمامی اهالی «نوق» و «بهرهمان»، گمانم شیخ اکبر و خاندان مربوطه، تعبیرشان از نام فامیلیشان [بهرمانی]، «بهرهمندی بدون دلیل از امکانات کشور بدون پاسخگویی و مالیات دادن» بوده است.
...
آقای هاشمی رفسنجانی، در مقابل مرگ پدر دامادهایش سکوت میکند. حتما واقعیت را میداند اما «مصلحت» برای «امیر کبیر تقلبی» مهمتر است.
آقای هاشمی در حذف بنیصدر، هدایت کننده اصلی است و حتما مرحوم لاهوتی به عنوان هشدار دهنده به رئیس جمهوری وقت یک مزاحم محسوب میشود.
بازیهای تصادفی حذفی سالهای اول انقلاب هم دست به دست هم داد تا افرادی بالاتر از هاشمی، یکی یکی حذف شوند و این «بهرمانی»، بهره لازم را ببرد و بالاتر و بالاتر رود...کنترل جنگ در اختیارش باشد و کسی از معاملات سلاح باخبر نشود و طولانی شدن جنگ و کشتار مخالفان داخلی هم زیر سوال نرود.
هزاران هزار مخالف سیاسی اعدام شدهاند، به خاطر طولانی شدن جنگ، صدها هزار ایرانی جان باختهاند و جانباز شدهاند. میلیونها نفر در غم از دست دادن عزیزان خود، اشک ریختهاند و غم دیدهاند. یک کشور هزینه سیاستهای یک گروه و در راس آن، بهرهمند بزرگ را داده است، آنوقت فلان مدعی اخلاق، ماندگاری عقلانیت را منوط به ماندگاری هاشمی در چارچوب قدرت میداند. شاید! یک گرگ در مقابل درندگان دیگر در شرایطی میتواند برای برخی کفتارها امتیازآور باشد. من بسیاری از تحلیلگران منفعت طلب را به شکل کفتار میبینم که از لاشه برجای مانده دیگران ارتزاق میکنند.
ما موجودات عجیبی هستیم. راضی به اینیم که یک دزد، دزدی کند، سو استفاده کند اما استخوانی هم برای بقیه بیاندازد تا از گوشت مانده به استخوان بخوریم و فکر کنیم که سیر شدهایم.
ما موجودات غریبی هستیم. طرف سالها در ساختار قدرت، عامل بزرگی برای ظلم به شهروندان بوده، حقوق اقلیتها در دوران ریاست جمهوریاش نقض شده، دهها نفر مخالف در خارج از کشور ترور شدهاند، تبعیض به اوج رسیده، رقبا با استفاده از ابزار شورای نگهبان حذف شدهاند، بعد خیال میکنیم آیندهمان بدون وجود چنین هیولایی دچار مشکل خواهد بود.
ما ملت جالبی هستیم! ضد قهرمان بهرمانی، ایدهآل و امید بسیاری از شهروندان ماست. کافی است تملقهای جماعت اهل قلم در فیسبوکهای خاندان بهرمانی را بررسی کنید! وحشتناک است! روشنفکرمان که اینها باشند، وای به روزگار غیر روشنفکران جامعه!
هاشمی رفسنجانی میگوید: «ظلم کنندگان علاوه بر توبه باید در جهت احقاق حقوق ضایع شده اقدام کنند». یکی نیست به حاج اکبر آقا یادآوری کند که بزرگترین ظلم، پنهان کردن واقعیتهای ۳۴ سال گذشته از مردم بوده! واقعا سنگ پا سیری چند؟
هاشمی در ظلم به ملت ایران تنها نیست. شرکای فراوانی داشته است. باید همهشان خطاها و سو استفادههایشان را جبران کنند. اگر قطر و امارات از ذخایر نفتی مشترک بیشترین استفاده را میکنند و بسیاری از پروژهها به خاطر کمیسیون و سهمخواهی خاندان «بهرهمند» به تاخیر افتاده، چه کسی پاسخگو است؟
اگر سپاه به خاطر رقابت با هاشمی، توی کار شرکای او گذاشته باشد تا سهم بیشتر بازار نفت به سرداران برسد، باز چه کسی پاسخگو است؟
اگر خاندان خامنهای، از طریق سید حسن، برادر رهبری دستی در بازار نفت داشته تا همه چیز به اکبر آقا نرسد، باز چه کسی پاسخگو است؟
ما مردم عجیبی هستیم. مردمی که نفت و دولتها و حاکمان کثیف و رنگی بلای جانمان بودهاند.
وقتی هاشمی رفسنجانی میگوید: «ظلم کنندگان علاوه بر توبه باید در جهت احقاق حقوق ضایع شده اقدام کنند»، از خودم میپرسم این بابا و دستمال به دستان سنتی و جدید خاندان «بهرهمندی» توی دلشان به روی زیاد اکبر آقا نمیخندند؟ هاشمی طوری حرف میزند که انگار قبل از احمدینژاد، هیچ ظلمی به کسی نشده است و هرچه سر مردم آمده، حقشان است. هاشمی به سنگ پا گفته ...
منتظرم ببینم طنازان دستمال به دست در این باب چه میگویند و چه مینویسند. منتقدان حرفی (نه حرفهای) چه عرضه خواهند کرد و کارشناسان تاریخ معاصر چه خواهند گفت؟