اشغال گران هیچگاه پاسخ گوی نقش خود در تحکیم دیکتاتوری، هزاران میلیارد دلار خسارت و … نبودهاند
گروگانگیری افراد یک عمل مجرمانه است؛ تفاوتی نمیکند که گروگانگیر، انقلابی است یا غیر انقلابی. در فضای غیر اخلاقی جمهوری اسلامی، هیچگاه اعمال دانشجویان اشغالگر از منظر اخلاقی مورد نقد قرار نگرفته است.
حادثهی اشغال سفارت امریکا در تهران را از شش زاویه میتوان بررسی کرد:
۱) پیشینه و روند شکل گیری ماجرا و آنچه در طول آن و پس از آن رخ داد،
۲) نقش مخرب آن بر اعتبار بینالمللی جمهوری اسلامی و ایران و مخاطرات آن برای منافع و امنیت ملی کشور در ۳۴ سال گذشته،
۳) پیامدهای این حادثه در سیاست داخلی کشور مثل سقوط دولت بازرگان و برآمدن چپ مذهبی به قدرت در دوران خمینی،
۴) پیامدهای این حادثه در سیاست داخلی و خارجی ایالات متحده مثل روی کار آمدن ریگان و همکاری این دولت با دولت صدام،
۵) رنجها و مشکلاتی که گروگانها در طول ۴۴۴ روز گروگانگیری تحمل و مشکلاتی که پس از آن پیدا کردند، و
۶) سرنوشت سیاسی و حقوقی گروگانگیران و حامیان آنها قبل، در حین و پس از گروگانگیری. در این نوشته به موضوع ششم میپردازم.
در باب گروگانگیران نیز چهار موضوع میتواند به فهم آنها کمک کند:
۱) آنها چگونه به انجام این عمل رسیدند،
۲) بیشتر چه تیپهایی بودند،
۳) پس از گروگانگیری چه به سر آنها آمد و چه سرنوشتی پیدا کردند، و
۴) آیا میتوان آنها را برای عملشان مورد بازخواست قرار داد؟ آیا آنها در پیامدهای اشغال سفارت مسوولیتی دارند؟
فرایند تصمیمگیری، انگیزهها و اهداف
انجمنهای اسلامی و سازمانهای دانشجویان مسلمان دانشگاههای تهران (بعدا با اضافه شدن دانشگاههای شهرستانها تحت نام دفتر تحکیم وحدت به فعالیت پرداختند) که گروگانگیران از اعضای آنها بودند در درون خود مثل هر گروه دیگری بلافاصله بعد از انقلاب ۵۷ ساختاری دموکراتیک داشتند. اعضای شورای مرکزی این انجمنها و سازمانها که تصمیمگیری میکرد با رای اکثریت اعضا انتخاب میشد. در موضوعات مهم نیز جلسات عمومی (و نه علنی) برگزار میشد. از این جهت آنها که به این اقدام دست زدند رای اکثریت اعضای این گروهها را در اختیار داشتند.
اما این که چرا این تصمیم بخصوص را گرفتند بر میگردد به تب ضد امپریالیستی آن سالها تحت تاثیر جریان چپ بینالمللی؛ این که دانشجویان مذهبی میخواستند این شعار را از چپهای مارکسیست گرفته و در ایران و دنیا رهبری جریان ضد امپریالیستی را بر عهده بگیرند. آنها باید گامی بر میداشتند که چپها را به حاشیه میبردند. این کار مثل کارهای دیگری که اسلامگرایان در ۳۵ سال گذشته کردهاند از رانت حمایت حکومت برخوردار بود. اگر دانشجویان مارکسیست این کار را میکردند و از آن بهره میگرفتند طبعا به سرعت نهادهای انقلابی آنها را از سفارت بیرون میکردند- کاری که یک بار در ۲۵ بهمن ۵۷ توسط سازمان چریکهای فدایی خلق انجام هم شد و ولی به دستور خمینی پایان یافت. اما وقتی این کار با دفتر خمینی هماهنگ شده باشد و خمینی نیز منفعتی سیاسی از آن ببرد دیگر آن مخاطره را نخواهد داشت.
هدف دیگر تداوم حرکتهای انقلابی بود. انقلابیون بهمن ۵۷ به انقلاب دائمی باور داشتند و نمیخواستند انقلاب و بسیج عمومی در ۲۲ بهمن پایان یافته باشد. آنها میخواستند مردم کوچه و بازار را هر روز به خیابانها بیاورند و صحنه سازی جلوی سفارت امریکا در تهران این امکان را به آنها عرضه میکرد. همین که افراد فکر میکردند گروگانهایی در یک ساختمان وجود دارد و امکان حملهی ایالات متحده هم وجود داشت میتوانست نمایش جذابی را برای مردم فراهم آورد. گروگانگیران بازیگران این نمایش بودند.
مقوله بندی گروگانگیران
در آن سالها دانشجویان مذهبی دانشگاهها بزرگترین رقبای خود را دانشجویان نزدیک به مجاهدین خلق (انجمنهای دانشجویان مسلمان) و مارکسیستها (دانشجویان نزدیک به گروههای فدائیان و پیکار و حزب توده) میدانستند. از این جهت اختلافات عمیق میان خود آنها در خواب زمستانی بود.
در انجمنهای اسلامی دانشجویان و سازمانهای دانشجویان مسلمان در آن دوره چهار طیف فعال بودند:
۱) چپهای مذهبی که تحت تاثیر شدید آثار شریعتی بودند،
۲) راستهای مذهبی که به بازاریها و روحانیت شیعه نزدیکتر بودند،
۳) بعضا برخی از اعضای انجمن حجتیه که با بهاییت مبارزه میکردند، و
۴) کسانی که دیدگاههای ملی- مذهبی داشتند اما دولت بازرگان و نهضت آزادی را در سالهای بعد از انقلاب به اندازهی کافی انقلابی نمیدانستند.
چپها و راستهای مذهبی در انجمنهای اسلامی و سازمانهای دانشجویان مسلمان اکثریت داشتند و همانها بودند که دیدگاه ضد امریکایی شدیدی را نیز یدک میکشیدند. در آن سالها ایالات متحده مسبب همهی بدبختیهای ملت ایران شمرده میشد و خود شهروندان ایرانی از هر مسوولیتی مبرا دانسته میشدند. نظریهی توطئه همیشه در فضایی شکل و قوت میگیرد که افراد حاضر به پذیرش هیچ گونه مسوولیتی نیستند.
مسیرهای کاری متفاوت
پس از فروکش کردن امواج اشغال سفارت دانشجویانی که خود را پیرو خط امام میخواندند (تا اختلافات درونی آنها بروزی پیدا نکند) به چهار مسیر متفاوت کشانده شدند:
۱. حافظان میراث. اینها گروهی بودند که در سفارت ماندند و شروع کردند به نشر اسناد بازیابی شدهی سفارت. اینها در نشر اسناد دو سیاست را در پیش گرفتند: الف) نشر گزینشی به این معنا که اسنادی را که در آنها اسمی از مخالفان آنها آمده بود سریعا منتشر میکردند و اسناد مربوط به همپیمانان آنها به زیر میز میرفت؛ و ب) به جای انتشار خود اسناد گزیدههایی از آنها با ادبیات خاص نظریهی توطئهای منتشر میشد تا زمینهی پرونده سازی برای افراد مخالف آنها فراهم شود (عباس امیر انتظام از قربانیان مشهور این سیاستهاست).
۲. جنگاوران. گروهی از آنها که نقش چندانی نیز در مدیریت اشغال نداشتند بلافاصله به جبهههای جنگ رفتند. در یک عملیات در هویزه در همان ماههای اول جنگ چند تن از آنها کشته شدند.
۳. فعالان سیاسی. گروهی دیگر که پیش از این نسبت سازمانی با هیچ یک از جریانهای سیاسی نداشتند با این جریانها نزدیک شده و عملا به نیروهای فعال سیاسی و جناحی مبدل شدند. همینها بودند که بعدا در انتخابات مجلس و شوراها نامزد میشدند (ابراهیم اصغرزاده، معصومه ابتکار، محمد نعیمی پور)، به عضویت هیات دولت در آمدند (رحمان دادمان، حبیب بیطرف، معصومه ابتکار)، به مقاماتی در قوهی قضاییه دست یافتند (عباس عبدی در مقام معاونت دادستانی) یا در سطوح معاونت وزیر به فعالیت مشغول شدند. فعالان سیاسی در شرایطی که دولت در دست آنها نبود به فعالیت در روزنامهها یا گروههای سیاسی میپرداختند.
۴. عناصر نظامی/امنیتی. به دلیل اعتمادی که خمینی و نزدیکانش به این دانشجویان پیدا کرده بودند دستهای از آنها نیز به همکاری با وزارت اطلاعات یا سپاه فراخوانده شدند یا خود به این نهادها پیوستند. رضا سیف اللهی (فرمانده نیروی انتظامی در دوران رفسنجانی)، محسن میردامادی و عزتالله ضرغامی نمونههایی از افراد شناخته شدهی این گروه هستند.
آن دسته از دانشجویانی که با جریان چپ مذهبی نزدیک بودند اعم از سیاسیها یا نظامی/امنیتیها در دوران خمینی از پلههای قدرت بالا رفتند اما خامنهای یک به یک آنها را از این پلهها پایین آورد. بسیاری از آنها در دوران خامنهای سالها در زندان بودهاند. اما آن دسته که به جریان راست مذهبی نزدیک بودند در دوران خامنهای به بالاترین مدارج قدرت رسیدهاند.
پاسخگویی و مسوولیت
در این که اشغال سفارت امریکا در تهران نقشی جدی در تحکیم قدرت اسلامگرایان، تشویق صدام حسین به جنگ با دولتی در انزوا و تحت فشار بینالمللی، هزاران میلیارد دلار خسارت ناشی از دور افتادگی از فرایند توسعهی جهانی، و تحریمهای بعدی دولت امریکا داشته شکی نیست. اما آیا میتوان دانشجویانی را که سفارت را اشغال کردند از این جهات پاسخگو دانست؟ در رخدادهای سیاسی ذکر شده شکی در مسوولیت آنها نیست. اما از جهات حقوقی و اخلاقی باید با دقت بیشتری در باب عمل آنها (و نه خود آنان) داوری کرد.
دانشجویانی که سفارت امریکا را اشغال کردند و این عمل بعدا مورد تایید حکومت نیز قرار گرفت مرتکب جرمی آشکار شدهاند و از این جهت بدون توجه به تبعات این عمل قابل بازخواست هستند. تجاوز به ملک دیگری و گروگانگیری افراد یک عمل مجرمانه است که در نظام حقوقی ایران نیز علاوه بر حقوق بینالملل مجازاتهایی برای آن در نظر گرفته شده است. در این حال تفاوتی نمیکند که فرد اشغالگر ملک دیگری یا گروگانگیر، انقلابی است یا غیر انقلابی. در نظامهای حقوقی جای خاصی برای اعمال انقلابی باز نشده است. البته جمهوری اسلامی ارزشی برای قوانین مصوب مجلس اسلامی خود نیز قائل نیست و پس از ۳۳ سال که از اشغال سفارت امریکا میگذشت اراذل و اوباش تحت امر دستگاه رهبری به اشغال سفارت بریتانیا پرداختند بدون آن که هیچ یک از آنها مورد تعقیب قرار گیرند.
از لحاظ اخلاقی نیز زندانی کردن دهها نفر کارمند وزارت خارجهی امریکا (پس از آزادی زنان و سیاهپوستان، ۵۲ نفر) که به کارهای دفتری مشغول بودهاند و از محل ماموریت خود گزارشهای روتین ارسال میکردهاند کاری است که با هیچ اصل و بنیاد اخلاقی جور در نمیآید. برای انتقام گیری از کودتای ۲۸ مرداد یا پناه دادن به شاه در ایالات متحده نمیتوان افرادی دیگر را مجازات کرد. متاسفانه در فضای غیر اخلاقی [جموری اسلامی] ایران هیچگاه این گونه اعمال دانشجویان اشغالگر از منظر اخلاقی مورد نقد قرار گرفته نشده است. مدرسان اخلاق جمهوری اسلامی اصولا به این حیطهها وارد نمیشوند یا اعمال غیر اخلاقی را توجیه میکنند. اخلاق و حقوق از اولین قربانیان نظام انقلابی و حکومت دینی بودند.