چگونه نظامی مطلقه و استبدادی علیرغم فساد و تقلب و دروغ و سرکوب چند دهه ادامه پیدا میکند و چگونه دو قشر روحانیون و سپاهیان همچنان از امکانات کشور بیشترین بهرهها را بردهاند و میبرند؟
همان طور که نظامهای دموکراتیک خود را با خواستها و مطالبات مردم انطباق میدهند تا بقای خود را تضمین کنند نظامهای استبدادی و مطلقه نیز با شرایط جهان پیرامونی و نیز فشارهای درونی وفاداران انطباق مییابند (بدون تن در دادن به مطالبات بنیادی مردم) تا تداوم پیدا کنند. از حیث غریزهی بقا تفاوتی میان این دو دسته نظام سیاسی نیست؛ تفاوت در سنجهها و معیارهایی است که هر یک برای انطباق پذیری و انعطاف پذیری انتخاب میکنند. این نکته یا بحث از این جهت اهمیت دارد که توضیح میدهد چگونه نظامهای مطلقه و استبدادی علیرغم فساد و تقلب و دروغ و سرکوب چند دهه ادامه پیدا میکنند.
حد انعطافپذیری استبداد
در عین آن که نظامهای غیر دموکراتیک از اصول واحدی پیروی میکنند (نظارت ناپذیرند، در اختصاص منابع به ماشین سرکوب اولویت میدهند، قانون در آنها همان زور است، غیر شفاف هستند، رانت و امتیازابزار خرید وفاداری است) هر یک بنا به جامعهای که بر آن حکومت میکنند راهبردهای متفاوتی را برای حفظ خود انتخاب میکنند. بدین ترتیب میتوان پرسید که خمینی و خامنهای چه راهبردهایی را در دورهی حکومتشان اتخاذ کردهاند تا حکومتشان کمتر متزلزل شود؟ اگر مشاوران خمینی و خامنهای خواسته باشند روشهایی را برای حفظ نظام به آنها انتقال داده باشند یا روشهای آنها را تنظیم کنند چه چیزهایی را پیشنهاد میکردند؟ آنها چگونه کشور را اداره میکردهاند، هر تعبیری که از اداره داشته باشیم؟
حکومت ارعاب: لاتوکراسی
امنیتی کردن فضای عمومی و تهدید و ارعاب راه حل جمهوری اسلامی برای حل همهی مشکلات است: از فقدان امداد رسانی به زلزلهزدگان تا کمبود مرغ، از اعتراض معلمان به بیتکلیفی در قراردادها تا اعتصاب کارگران برای عدم دریافت حقوق چند ماههی خود. این امر ناشی از آن است که مقامات جمهوری اسلامی در هر مشکلی به دم دستترین ابزار یعنی قوای قهریه (برای مدیرانی که عمدتا پیشینهی امنیتی و نظامی دارند) تمسک مییابند. خمینی و خامنهای اراذل و اوباش مورد نیاز خود را از میان طبقات فقیر بر میگزیدهاند اما عدالت آنها توزیع و تقسیم فلاکت و بدبختی میان همهی اقشار مردم بوده است. درسی که خمینی و خامنهای به خوبی آموختهاند آن است که مردم شریف هنگامی که با لاتها و حکومت لاتها (لاتوکراسی) مواجه میشوند یا مهاجرت میکنند یا به کنج خانههایشان پناه میبرند.
فقدان خط قرمز در ابزار قرار دادن دین
جمهوری اسلامی به باورها و نهادها و شعائر دینی به صورت معدنی تمام ناشدنی از امکانات مینگرد که در هر مورد و شکلی قابل استفاده است. استبداد فردی با ارتباط شخصی مستبد با امام زمان، مشکلات زلزله و دیگر بلایای طبیعی با ابتلای الهی، تنازعات و رقابتهای سیاسی با رقابتهای سیاسی ائمهی شیعه با قدرتمندان زمانهی خود، و تحمیل سبک زندگی یک قشر خاص با امر به معروف و نهی از منکر توجیه میشود. اما حتی سرسختترین باورمندان محدودههایی برای توجیه همهی خطاهای خود با ابتلای الهی و باورهای دینی دارند چون در غیر این صورت مرز میان شیطان و خدا یا خیر و شر برداشته میشود.
البته به دلیلی تحقیق ناپذیری و ابطال ناپذیری گزارههای دینی در همهی امور میتوان به سراغ مقدسان رفت و پیروزیها و شکستها را بر گردن آنها انداخت: «فرمانده حزب الله بار دیگر از حضرت زهرا درخواست میکند که فشار زیادی بر ما وارد میشود و حداقل یکی از هلیکوپترهای آنها را مورد هدف قرار دهید. این فرمانده میگوید که حضرت دست در گریبان خود کرد و دستمالی را به چرخش در آورد و با صدای انفجاری از خواب پریدم. این فرمانده میگوید که از سنگر خارج شده و هلیکوپتری را مشاهده کردم که منفجر شده است و به سمت فردی که این هلیکوپتر را منفجر کرده بود، رفتم و به او گفتم که چگونه او را مورد هدف قرار دادید که در پاسخ گفت با دوش پرتابی فقط به طرف صدای این هلیکوپتر شلیک کردم و آن منهدم شد.» (سقای بی ریا، خبرگزاری دانشجو نیوز، ۲۶ مرداد ۱۳۹۱)
شبه-چرخش نخبگان میان ۳۰۰-۴۰۰ نفر
حلقهای که مدیران جمهوری اسلامی از میان آنها انتخاب میشود هر روز کوچکتر، فاسدتر، ناکاراتر و محفلی/خویشاوندیتر شده است. مدیران جمهوری اسلامی وقتی بخواهند فردی را از مقامی بردارند به سراغ ایدهی چرخش میروند اما افراد جایگزین همیشه از حلقات خودی هستند. به عنوان نمونه محمدرضا باهنر در باب کنار گذاشتن احمد توکلی از مدیریت مرکز پژوهشهای مجلس میگوید: «این رویه معمولا در همه جا حاکم است کسی که ۲- ۳ دوره در جایی باشد بالاخره تغییر پیدا میکند.» (مهر ۱۴ مرداد ۱۳۹۱) اما نمیگوید که افراد جایگزین از همان حلقهی کوچک است. به همین علت است که برخی از افراد طبقهی ممتازه میگویند «قحطی مدیریت داریم نه کالا.» (اسدالله عسگر اولادی، فارس، ۱۵ مرداد ۱۳۹۱)
نظر سنجی فقط برای «آقا»
نظرسنجی صرفا برای رهبر جمهوری اسلامی از جملهی بازخوردهای اختصاصی برای گوش مدیران است. نتایج این نظر سنجیها که به سفارش سازمانها و نهادهای امنیتی و نظامی انجام میشود (و معلوم نیست تا چه حد مبنای علمی داشته باشد) صرفا برای رهبر فرستاده میشود تا ایشان به صورت مبدا علم مطلق در میان کارگزاران نظام ظاهر شود. بدنهی دولت و حکومت رنگ این نظر سنجیها را نمیبیند تا به تصحیح خود بپردازد چون اگر چند کارمند بدانها دسترسی پیدا کنند همهی ملت از آنها خبردار خواهد شد. اگر نتایج نظرسنجیها به بدنهی کارشناسی و مدیریتی دولت وارد میشد انتظار میرفت که خطاها در تصمیم گیریها کاهش یابد.
خریدن نظامیان و روحانیون
دو قشر که بیش از همه از منابع کشور در دورهی جمهوری اسلامی برخوردار شدهاند روحانیون و سپاهیان بودهاند. بالاخص علی خامنهای به این نکته واقف بوده که اولا تنها با اتکا بر اسلحه و ارعاب میتواند حکومت کند (او خود میدانسته که پذیرشی در میان اقشار اجتماعی جا افتاده نداشته) و ثانیا دستگاه تبلیغاتی باید وی را به صورت ولی امر مسلمین جا بیاندازد. روحانیون نقش اصلی را در این دستگاه تبلیغاتی و همچنین کنترل اجتماعی ایفا کردهاند. به همین دلیل منابع کشور از طرق و مجاری متفاوت در اختیار این دو قشر قرار میگرفته و از آنجا به دیگر بخشهای خودی توزیع میشود.
شیفتهی زندان و شکنجه
علی خامنهای همانند سلف خود، شیفتهی شکنجه، اعتراف گیری و زندان است و سپاهیانی که در لباس امنیتی/نظامی/انتظامی درآمده بودند مستعد انجام این اعمال بودند. آنها که آمادگی نداشتند یا بازنشسته شدند یا تصفیه. خمینی و خامنهای برای زندانی کردن مخالفان و منتقدان خود هیج زمانی را تلف نکرده و منتظر سالهای اوج قدرت خود نشدند. آنها از روز اول به بازداشت و شکنجه و اعترافگیری از منتقدان خود پرداختند (نمونهی آن ابراهیم اصغر زاده است که خود از نزدیکان خامنهای بود و جزء اولین بازداشتیهای جناح چپ مذهبی).
دو دیکتاتور جمهوری اسلامی معتقد بودهاند همه زندانیان سیاسی دشمن اسلام و خائن به کشور هستند و نباید بهسادگی بمیرند؛ باید مرگی تدریجی به همراه درد و شکنجه را تحمل کنند. این باور در رفتار زندانبانان و قوانین و آییننامههای انعطافناپذیر زندانها و تبعیدگاهها بهشدت هرچه تمامتر جریان داشته است. تحمل این درد و رنج برای زندانیان سیاسی از نخستین لحظههای ورود به داخل اتومبیل بازداشت کنندگان و گاه حتی از داخل خانهی خود آغاز میشده و شرایط محبسهایی که اینان در گذر ایام اسیر آن میشدند هرکدام فرسایندهتر و غیرقابل تحملتر از دیگری مینماید.