یکشنبه، خرداد ۱۴، ۱۳۹۱

ترکه های پدر برگرده ی یک ملت!؟

  سیاوش اوستا ـ پاریس
«سید علی خامنه ای» دومین فرزند «خدیجه میرداماد» و «جواد حسینی» می باشد!
خدیجه خانم فرزند عالمی بزرگ از خانواده میرداماد ی است که عشق و علاقه و شوق بسیار به شعر و ادبیات داشت!
او چندین دفتر شعر داشت و حافظ و خیام را بسان قرآن حفظ کرده بود . 14 ساله بود که او را به عقد آقا سید جواد 30 ساله در آوردند و او که معلمی و شاعری را بسیار دوست می داشت از هنگام ورود به خانه محقر و یک اتاقه ی سیدجواد، ارتباطش با همه ی فامیل قطع و حتی از شعر گفتن محروم شد! هرچند دزدانه در غیاب شوهر، دفاتری را سیاه می کرد.
سید جواد که از روستای «خامنه»  آذربایجان به مشهد آمده بود تا درس ملایی بخواند پس از ازدواج با خدیجه خانم ساکن مشهد شد و در نزدیکی حرم امام رضا خانه ای اجاره کرد که یک زیرزمین نمناک و یک اتاق بر بالای آن را داشت!
سید جواد انسان خشن و تندخویی بود که خیلی زود عصبانی شده و داد و بیداد می کرد و هرچه جلو دستش بود را به اینسو و آنسو پرتاب می کرد.
«محمد» فرزند بزرگتر و آرام و حرف گوش کن و مطیع بود اما سید علی که بسان مادرش شور و شوق و ذوق شاعری داشت شعر می گفت و موسیقی گوش می کرد و آواز خوانی می کرد!
به محض ورود پدر به خانه و آگاهی از انجام کارهای لهو و مطربی و شاعری سید علی، جنگ و دعوا و سروصدا راه می افتاد بگونه ای که همسایه ها عادت کرده بودند که در چنین هنگامی سید علی پا برهنه از خانه بیرون خواهد پرید!!
درختی در وسط حیات کوچک خدیجه خانم وسید جواد بود که هرگاه سید جواد بیکار می شد شاخه هایی از درخت را بریده و ترکه های خوش دستی را برای ادب کردن فرزندانش بویژه سیدعلی آماده می کرد.
سید هادی و سید محمد خیلی کم مزه ی ترکه ها را چشیده بودند اما سید علی دست کم هر دو روز یک بار چند ترکه نوش جان می کرد .
سید جواد در نظر داشت که فرزندانش از کودکی به مکتب قرآن و حوزه رفته و ملبس به لباس روحانیت باشند اما مادرشان خدیجه خانم ، محمد و علی را در مدرسه دارالتعلیم ثبت نام کرده بود که هر دو دیپلم خود را از آنجا گرفتند!!
سید علی نزد چند استاد تعلیم صدا هم می کرد و در نظر داشت تا وارد حرفه و فن موسیقی شود هرچند خدیجه خانم توانست تا گرفتن دیپلم فرزندانش با شوهرش سید جواد ، مبارزه کند اما پس از آن نتوانست مقاومت کند و در برابر جار و جنجال های سید جواد ، محمد و علی ملا شدند و به خواندن جامع المقدمات و سیوطی رفتند!!
محمد توانست حتی به دانشگاه رفته و ادبیات و تاریخ و حقوق بخواند و این موفقیت پای به دانشگاه نهادن از آن فرزند کوچک خدیجه خانم، سید هادی هم شد اما درپی پیروزی انقلاب کار درس و دانشگاه هادی معلق شد! و او به میدان روزنامه داران وارد شد!
اولین مقاله اش را در نشریه «ارشاد» به مدیریت من چند روز پس از انقلاب نوشت که نقدی بر نوع حکومت خمینی بود ـ زیرا در آن هنگام سید هادی خامنه ای هنوز از جمله هواداران ارشاد و مجاهدین خلق ایران بود!
او هر چند هواداریش  را از این دو جریان فراموش کرد ـ اما همچنان تا به امروز در خط روبروی برادرش سید علی خامنه ای قرار داشته و تا کنون چندین بار روزنامه هایش توقیف و محافل سخنرانی هایش مورد تاخت و تاز اوباش رژیم و شخص خودش نیزمورد ضرب و شتم واقع شده است!
خواهر بزرگ سید علی خامنه ای نیز که با شیخ علی تهرانی ازدواج کرد و تقریباً کمتر از بیست سال اختلاف سنی دارند از ابتدای انقلاب تا به رهبری رسیدن برادر در ردیف مخالفان او بود.
خانم «رباب» که به «بدرالسادات» مشهور است بسان مادرش خدیجه و برادرش «امین» که همان سید علی خامنه ای می باشد ـ قریحه شاعری داشته ودفترهای بسیاری را سیاه کرده است.
او سه دختر به نام های وحیده، سعیده و فریده و دو پسر به نام های احسان و محمود دارد که سالها به همراه شوهر و فرزندانش در عراق پناهنده به صدام حسین بودند اما در پی رهبر شدن سید علی ایشان و شوهر و فرزندان به آغوش جمهوری اسلامی که همان آغوش برادرش می باشد، بازگشتند ...
سید علی خامنه ای چهار پسر به نام های مصطفی و مجتبی و مسعود (محسن) و میثم و دو دختر به نام های هدی و شبری دارد که شبری در سال 1359 و هدی در سال 1360 بدنیا آمده اند و میثم در سال 1357 محسن 1353 مجتبی 1348 و مصطفی 1346 .
در میان فرزندان سید علی خامنه ای، فقط مجتبی و میثم به خلق و خوی خشن پدربزرگ و پدرشان رفته اند و دیگر فرزندان با برگرفتن خلق و خوی مادر انسان های آرام و کم دردسری هستند!!
سید علی خامنه ای سیزده ساله بود که با تروریست اسلامی نواب صفوی در مدرسه سلیمان خان مشهد آشنا شده و پس از پایان سخنرانی پرشور و جتجالی نواب صفوی، دقایقی با وی به گفتگو نشسته و در جلسه نیمه خصوصی که در خانه یک تاجر مشهدی برگزار شد شرکت کرد و به شدت شیفته وی شد.
علی خامنه ای 16 ساله بود که به نجف مسافرت کرد و جو کمونیستی پنهان حاکم بر عراق آن دوران به رهبری قاسم، وی را با ملاهای چپ و کمونیست ها و مارکسیست های نفوذ کرده در حوزه های نجف و کربلا، آشنا کرد.
پدرش سید جواد حسینی با ماندگار شدن فرزندش در عراق مخالفت کرد و علی خامنه ای به مشهد بازگشت.
در ماجرای «انقلاب شاه و ملت» و مخالفت خمینی با حق رأی زنان و تقسیم اراضی و سهیم کردن کارگران در سود کارخانه ها و ... سید علی خامنه ای در جانبداری از خمینی بازداشت و فقط یک شب در زندان به سر برد و با دادن تعهد آزاد شد.
در تظاهرات 15 خرداد 42 یکبار دیگر بازداشت شده و ده روز زندانی اش کردند.
در بهمن ماه همان سال در هنگامی که قصد خروج از کشور را داشت در زاهدان بازداشت و دو ماه در زندان ماند.
در سال 1345 در پی تشکیل جلساتی با بهشتی و هاشمی رفسنجانی و باهنر در مشهد برای تشکیل حزب جمهوری اسلامی یکبار دیگر سید علی خامنه ای به زندان رفت ...
در سال 1349 به خاطر نزدیکی با سازمان مجاهدین خلق و دوستی با چند تن از اعضای سازمان چریک های فدایی خلق و بخش اعلامیه های مجاهدین خلق و سخنرانی های تند، روانه زندان شد.
از سال 50 تا 53 در مسجد کرامت ، امام حسن و میرزا جعفر در شهر مشهد سرگرم نماز جماعت و درس هایی از نهج البلاغه بود.
مسجد کرامت که در چهار قدمی حرم امام رضا و آرامگاه نادرشاه بود یکی از شیک ترین و گرانقیمت ترین (از نظر ملک و زمین) مساجد مشهد بود که در اختیار کامل سید علی قرار گرفته بود و به عنوان مسجد خامنه ای شناخته شده بود.
در دی ماه 1353 به علت درس های تحریک آمیز و برداشت های چپ از اسلام و سخنان علی و نهج البلاغه و گزارشات و اعتراضات آیت الله های مشهد ـ که وی را«بابی وهابی و مارکسیست» می دانستند ـ یکبار دیگر ساواک مجبور به بازداشت وی شد.
در سال 1356 و در پی مرگ مصطفی فرزند بزرگ خمینی در عراق سید علی خامنه ای بازداشت و به 3 سال تبعید در ایرانشهر محکوم شد.
وی چندی پیش از انقلاب به همراه چند آخوند دیگر برای تجدید محاکمه به مشهد آمده و تا 22 بهمن که خمینی قدرت راه به دست گرفت، در مشهد مانده و به تبعیدگاه برنگشت!