آن پدر و... این پسر
هفته پیش درباره آن پدر نوشتم که سپهبد امان الله جهانبانی بود. این هفته تمام یادداشت ها را به این پسر اختصاص می دهم که مَثَل مجسمِ ایستادن و باور به حرفه و کارش بود. در پایان یادداشت ها، از پایان او حکایت ها دارم اما برای شروع بد نیست بدانید که وقتی وی را دستگیر کردند و به زندان شیخ خلخالی افتاد، به گفته دوستانش فقط یک کیف دستی کوچک داشت حاوی خمیردندان و مسواک و وسایل شخصی. جلاد دنبال این می گشت که جرمی برای او پیدا کند و چون موفق نشد روی کاغذی که به سینه اش آویزان کرده بودند نوشت: «سپهبد نادر جهانبانی» عامل فساد!
شاهزاده رضا پهلوی حتما به خاطر دارند که این عامل فساد با چه شرافتی به کار ورزش روی آورد. چه مشوقی برای ایشان بود زیرا که پدر، مسؤولیت ورزش را به او سپرده بود و جهانبانی باید ایشان را راه می برد. «ورزش از نگاه 2» که در آن شاهزاده جوان به کمک ایرج ادیب زاده، مانوک خدابخشیان، محمد اینانلو و دیگر گویندگان جوان آن روز تلویزیون در مسابقه های مختلف ورزشی حاضر می شد، محصول ابتکار جهانبانی در جهت مردمی کردن ورزش بود با همه ایرادهایی که به او می گرفتند.
در یادداشت های دیگر، گوشه هایی از روشن بینی های جهانبانی را می بینید که چگونه در پی بر پا کردن نظم نوین در ورزش بود و هزار افسوس... و دو نامه از او می خوانید که یکی داستان است پر آب چشم.
با تشکر از صدرالدین الهی
کیهان لندن