شنبه، دی ۰۲، ۱۳۹۱

بازگشت به عصر امامت و خلافت


در آخرین یادداشت سال قبل نوشته بودیم سال 2012 سال انتخاباتی است زیرا در تعدادی از کشورهای بزرگ جهان، موعد رأی‌گیری و گزینش رهبران سیاسی فرا می‌رسد. در فهرست این کشورها نامی از مصر به‌میان نیامده بود زیرا تحولات انقلابی و تغییر نظام حکومتی، سقوط حسنی‌مبارک و جلوس محمد مُرسی بر کرسی ریاست جمهوری در تقویم سیاسی سال 2012  پیش‌بینی نشده بود.
اوضاع مصر در آخرین روزهای سال 2012 مهمترین مسألۀ بین‌المللی را تشکیل می‌دهد. شش ماه پس از انتخابات ریاست جمهوری و روی کار آمدن محمد مُرسی کاندیدای اخوان‌المسلمین، اکثریتی از آنها که با سنگر گرفتن در میدان «التحریر» قاهره و بالا بردن پرچم انقلاب، «بهار آزادی» را برای مصر به ارمغان آوردند بر دولت جدید شوریده و با مقاومت نیروهای دولتی و طرفداران دولت روبرو شده‌اند.

شباهت عجیبی که میان وقایع مصر در این ایام و وقایع ایران در سال 1358 پس از سقوط رژیم  پادشاهی و تأسیس جمهوری اسلامی وجود دارد، انسان را به‌فکر می‌برد و به تأمل وامی‌دارد. آیا این یک تصادف است یا رویدادی به‌قول امروزی‌ها مهندسی‌شده؟
انقلاب اسلامی، جاده را برای تشکیل دولت موقت به‌ریاست مهندس بازرگان هموار کرد. بازرگان نمایندۀ ملی‌‌ ـ مذهبی‌ها بود، ملی‌گرایانی که در عین حال مذهب‌گرا بودند و عقیده داشتند با تشکیل حکومتی مبتنی بر مبانی مذهبی می‌توان به آرمان «دموکراسی اسلامی» جامۀ عمل پوشاند و آزادی و عدالت به جامعه ارمغان کرد.
چنانکه دیدیم آن رؤیا تعبیر نشد. مذهبیون بر شانۀ ملیون سوار شدند، از نردبان قدرت بالا رفتند و چون به مقصد رسیدند بازرگان و دولت او را کنار زدند و نظام امامت را به‌زعامت «امام» خمینی بنیاد نهادند.
محمد مُرسی شباهت زیادی به مهدی بازرگان دارد، چه از حیث اعتقادات و چه از جهت شکل و شمایل و تحصیلات و آرایش ظاهری. روی کار آمدن هر دو نیز معلول ساده‌لوحی و ساده‌نگری تودۀ مردم از یک سو و از دیگرسو، تفرقه و تشتت احزاب و گروه‌های وابسته به طیف روشنفکری جامعه بود.
بخشی از مردم ایران، به‌ویژه زنان و جوانان، که  در تظاهرات انقلابی و رساندن انقلاب به مرحلۀ پیروزی سهم مؤثر داشتند، وقتی با مشروعه‌طلبی و برخورد خشونت‌آمیز تجددستیزان روبرو شدند، مثل آزادی‌خواهان کنونی مصر، به تظاهرات اعتراضی روی آوردند ولی در نهایت امر کاری از پیش نبردند و پیروزی به‌نام نظام ولائی رقم خورد.
خواهید گفت در قاهره اما یک «امام‌خمینی» که حوادث را کارگردانی کند و قانون اساسی مبتنی بر اصل ولایت فقیه از تصویب مجلس خبرگان بگذراند، بالای سر مهندس بازرگان مصری ننشسته است. «کارن لاژون» فرستادۀ ویژۀ  هفته‌نامۀ فرانسوی «ژورنال دو دیمانش» به قاهره، عکس این عقیده را دارد.
او می‌نویسد معلم محمد مُرسی، کسی که در گوش او زمزمه می‌کند (اشاره به داستان مردی که در گوش اسب‌ها زمزمه می‌کرد) خیرت‌الشاطر، مرد شماره 2 اخوان‌المسلمین است. یک اسلامگرای تندرو و معتقد به قاطعیت و خشونت در راه برقراری خلافت اسلامی.
«شاطر» البته یک ملای حوزوی و فارغ‌التحصیل «الازهر» نیست. این مولتی میلیونر 62ساله در رشتۀ مهندسی تحصیل کرده است. ابتدا گرایش کمونیستی داشت. پس از خاتمۀ تحصیلات دانشگاهی،  در سال 1970  به لندن رفت و در آنجا بود که مثل  «سیّد قطب» بنیانگذار اخوان‌المسلمین، ناگهان در سلک مسلمانان تندرو قرار گرفت و به اسلام انقلابی گروید. همانند سید قطب فکر می‌کرد اما برخلاف او، حسابگر و دنبال کسب ثروت بود. در مدت کوتاهی موفق شد از طریق کسب و کار و معاملات پر رونق، ثروت کلانی به‌هم رساند. در بازگشت از انگلستان، ده سالی در امارات خلیج فارس به‌سر برد و بر ثروت خود افزود، در عین حال سرنوشت سیاسی خود را با مصطفی عاشور، یک اسلامیست خشن و متعصب گره زد و همراه او پایگاهی برای حمایت مالی از اخوان‌المسلمین در مونیخ (آلمان) بنا نهاد.
پس از آن به‌دعوت شیخ عبدالسّتار فتح‌الله که استاد خیرت‌الشاطر بود، هر دو به مصر رفتند و به مبارزه با حکومت حسنی‌مبارک ـ به‌زعم خودشان غاصب و سفاک ـ کمر بستند. آنها در وزارت دفاع و وزارت کشور و دستگاه امنیتی مصر به شکار افراد نفوذی پرداختند و چون فعالیتشان از نظر رژیم پنهان نبود، مبارک اموال شاطر را مصادره کرد و خودش را به زندن افکند.
انقلاب مصر به شاطر فرصت داد  دوباره در میدان مبارزه ظاهر شود. در انتخابات ریاست جمهوری ابتدا او کاندیدای اخوان‌المسلمین بود ولی چون سابقۀ محکومیت داشت صلاحیتش تأیید نشد و محمد مُرسی که چرخ یدکی محسوب می‌شد شانس ورود به میدان و راه یافتن به کاخ ریاست جمهوری پیدا کرد.
خیرت‌شاطر از نظر تشریفاتی مرد شماره 2 تشکیلات اخوان‌المسلمین شمرده می‌شود اما قدرت و نفوذش به درجه‌ای است که همپایۀ رئیس جمهوری به‌حساب می‌آید وگفته شده است با وجود روابط بسیار نزدیک آن دو، اخیراً مُرسی به شاطر گفته است بگو ببینم، چه کسی در رأس دولت قرار دارد، من یا تو؟!
حرف شاطر این است که باید بدون اتلاف وقت، بازی دموکراسی را برچید و «خلافت اسلامی» برقرار کرد، در قدم اول با الحاق مصر و تونس و سوریه. مُرسی هم مخالفتی ندارد اما می‌گوید قدم به قدم و منزل به منزل.
انقلاب اسلامی در ایران نوزایی «امامت» را به ارمغان آورد و انقلاب مصر بازگشت به «خلافت» را در شکم می‌پروراند.
آنها که با تاریخ آشنایی دارند از خود می‌پرسند این رجعت چندقرنی آیا تصادفی است یا به‌قول امروزی‌ها هدفمندانه و مهندس‌شده!
احمد احرار