چهارشنبه، اسفند ۲۳، ۱۳۹۱

عضو تحریریه خبرگزاری فارس، بازجوی من بود


20130310-LAVASANI-radiokoocheh-8
«مسعود لواسانی» یکی از روزنامه‌نگارانی است که در طول فعالیت حرفه‌ای خود در ایران، با بازداشت، فشار و شکنجه؛ و محکومیت‌های حبس و ممنوعیت از پرداختن به حرفه‌ی روزنامه‌نگاری (که خود آن را عشق نخستین‌اش می‌داند) روبه‌رو شد.

در پی یورش نیروهای امنیتی به دفتر روزنامه‌ها و نشریات در بهمن‌ماه گذشته و بازداشت گروهیِ اهالی رسانه، ماموران برای دستگیری او به سراغ‌اش رفتند اما موفق به بازداشت وی نشدند.

این خبر هم مثل بیانیه‌های دیگری که این روزها منتشر کرده‌اند، عناصر غیردقیقی دارد. روشن است که من ترکیه هستم. لندن نیستم و به جایی ملحق نشدم. الان به صورت پناهنده در ترکیه هستم.
 آقای لواسانی پس از چند هفته زندگی مخفی در ایران، توانست از کشور خارج شود. خروج او اما واکنش وزارت اطلاعات و سایت‌های وابسته به این وزارت‌خانه و سپاه پاسداران را در پی داشت.
وزارت اطلاعات در بیانیه‌ سوم خود درباره بازداشت روزنامه‌نگاران که روز یکم اسفند منتشر کرد، نوشت: «از دیگر عناصری که در لیست احضار یا بازداشت قرار داشتند، چهار نفر متواری شده‌اند که یک نفر از آن‌ها با خروج غیرقانونی از مرزهای کشور، به خارج فرار کرده است.» دو هفته بعد، سایت‌های وابسته به نهادهای امنیتی، از پیوستن «مسعود لواسانی» به کسانی که «عناصر ضد انقلاب در لندن» خوانده‌اند، خبر داده و نوشتند: «مسعود لواسانی، روزنامه‌نگاری که مرتبط با شبکه‌های ماهواره‌ای ضد انقلاب و مرتبط با پرونده شبکه بی‌بی‌سی فارسی که تحت تعقیب وزارت اطلاعات بود، به طور غیر قانونی از کشور فرار کرده و به عناصر ضد انقلاب در لندن ملحق شد».
آقای لواسانی اما با تکذیب حضورش در بریتانیا و ذکر این نکته که در حال حاضر در کشور ترکیه به سر می‌برد، معتقد است که این واکنش‌ها نشان از میزان اثرگذاری وی در حرفه‌ای دارد که خود را متعلق به آن می‌داند. اندکی پس از خروج وی از کشور، بازجوی «مسعود لواسانی» با یافتن شماره تلفن همراه‌اش، با او تماس گرفته و اقدام به تهدید، توهین و فحاشی کرده است.
«مسعود لواسانی» در نخستین مصاحبه خود پس از خروج از کشور، به «رادیو کوچه» از دلایل خروج خود، گوشه‌ای از فشارهایی که خانواده‌اش متحمل شده‌اند، وجود برخی بازجویان در لباس روزنامه‌نگار و بخش کوتاهی از فشارهایی که بر او وارد شده، گفته و توضیح می‌دهد که چگونه یک بازجوی سپاه، وی را تهدید به انتشار عکس‌های حریم خصوصی کرده و عکس‌های همسرش در روز عروسی‌شان، گوشه‌ای از پرونده رسیدگی به اتهام یک روزنامه‌نگار را تشکیل می‌دهد.
متن کامل این مصاحبه را در زیر می‌خوانید:
جناب آقای مسعود لواسانی، سلام بر شما و ممنون از این که دعوت رادیو کوچه را برای مصاحبه پذیرفتید. برای نخستین سوال، لطفا بفرمایید چه شد که پس از تحمل یک‌سری فشار، بازداشت، احکام حبس و محرومیت از پرداختن به حرفه‌ی روزنامه‌نگاری، تصمیم گرفتید تا ایران را ترک کنید؟
باید به اطلاع شما و شنوندگان «رادیو کوچه» برسانم که من تقریبا از بهمن‌ماه سال ٩٠ تحت فشار وزارت اطلاعات بودم که ایران را ترک کنم. حتی به طور مستقیم هم به من گفته بودند که چرا از ایران نمی‌روی؟
اولین بازداشت من پس از دستگیری همسرم در نهم بهمن‌ماه ١٣٩٠ بود که به همراه پسرم ١٠ ساعت در اوین بازجویی شدم. در حضور یک پسر چهارساله این‌ها من را بازجویی کردند. و مدت ١٠ ساعت من و پسرم را در اوین به گروگان گرفته بودند که باید بیایی و اعتراف کنی؛ در خصوص پرونده همسرم از من اعتراف تلویزیونی می‌خواستند.
20130310-LAVASANI-radiokoocheh-3
در خصوص پرونده همسرتان از شما اعتراف تلویزیونی می‌خواستند؟
بله؛ این که مثلا با «روزنامه قلم سبز» همکاری داشتی و مواردی از این دست. بعد از آن بارها به وزارت اطلاعات احضار شدم و وضعیت به گونه‌ای بود که حتی در رابطه با امضای یک بیانیه هم این‌ها مرا احضار می‌کردند و پرونده تشکیل داده بودند.
هر بیانیه‌ای که در حمایت از یک زندانی سیاسی و یک موضوع حقوق بشری امضا می‌کردم، این‌ها احضار می‌کردند و اذیت و آزارشان ادامه داشت.
بعد از آن، با فشاری که آوردند مانع از ادامه کارم شدند و به کارفرمای من فشاری وارد کردند که نتوانم کارم را ادامه بدهم.
یعنی باعث اخراج شما شدند؟
بله باعث اخراج من شدند همان‌طور که باعث اخراج همسرم از روزنامه همشهری شدند. اذیت و آزارشان به صورت تماس تلفنی یا هر جور که امکانش برایشان وجود داشت -قانونی یا غیرقانونی- ادامه داشت تا در نهایت در روزی که برای بازداشت خبرنگاران و روزنامه‌نگارها اقدام کردند، برای دستگیری من هم آمده بودند که من متوجه شدم و منزل نبودم.
از آن تاریخ به صورت مخفیانه در ایران زندگی می‌کردم به مدت یک‌ماه تا در نهایت موفق به خروج از کشور شدم.
دستگیری‌های گروهی روزنامه‌نگاران در بهمن‌ماه گذشته را می‌فرمایید؟
بله؛ همان شب دستگیری گروهی روزنامه‌نگارها برای بازداشت من هم آمدند و همان‌گونه که در بیانیه وزارت اطلاعات هم ذکر شده و خودشان هم اعتراف کردند، موفق به دستگیری من نشدند.
سایت‌های خبری وابسته به سپاه و وزارت اطلاعات از ملحق شدن شما به کسانی که «عناصر ضدانقلاب در لندن» خوانده‌اند، خبر دادند. واکنش شما به این خبر چیست؟
این خبر هم مثل بیانیه‌های دیگری که این روزها منتشر کرده‌اند، عناصر غیردقیقی در آن هست. روشن است که من ترکیه هستم. لندن نیستم و به جایی ملحق نشدم. الان به صورت پناهنده در ترکیه هستم.
در مورد ارتباط من با بی‌بی‌سی و شبکه‌های خارج از کشور گفتند؛ که من ضمن احترامی که برای تمام رسانه‌ها قایل هستم، ولی هرگونه ارتباط خودم را با رسانه‌های فارسی‌زبان خارج از کشور تکذیب می‌کنم.
در مورد ارتباط من با بی‌بی‌سی و شبکه‌های خارج از کشور گفتند؛ که من ضمن احترامی که برای تمام رسانه‌ها قایل هستم، ولی هرگونه ارتباط خودم را با رسانه‌های فارسی‌زبان خارج از کشور تکذیب می‌کنم.
در طول بیش از ده سال فعالیت روزنامه‌نگاری، هیچ‌وقت هیچ ارتباط رسانه‌ای با هیچ رسانه‌ی خارج از کشوری نداشتم. اگرچه برای تمام رسانه‌ها احترام زیادی قایل هستم، برای تمام عزیزانی که در این رسانه‌ها زحمت می‌کشند و وظیفه اطلاع‌رسانی را برای ما و مخاطب فارسی زبان انجام می‌دهند، احترام قایلم و از آن‌ها تشکر می‌کنم که در این فضایی که سانسور در ایران هست، آن‌ها این وظیفه را برعهده گرفته‌اند.
و لیکن تا به حال من با هیچ رسانه‌ای ارتباط سازمانی نداشتم و آن‌ها نه در سال‌ ٨٨ توانستند این اتهام را بزنند و ثابت کنند و نه پس از آن.
آقای لواسانی، از اتهام‌ها گفتید، لیست بلندبالایی از اتهام‌ها به شما وارد شد و در نهایت به حبس و محرومیت از روزنامه‌نگاری محکوم شدید. آیا این محرومیت، می‌تواند یکی از دلایل خروج شما از کشور باشد؟
خب، روزنامه‌نگاری عشق اول من است. این کار را من با جان و دل انجام می‌دهم. شما می‌دانید که وقتی سال‌ها به یک حرفه اشتغال داشته باشید و شما را از آن کار محروم کنند، چه ضربه روحی‌ای به شما وارد می‌شود.
من هم‌چنان و علی‌رغم این‌که این حکم را به من داده بودند، در ایران بودم و فعالیت می‌کردم و کار مطبوعاتی می‌کردم، خُب! با اسم خودم کار نمی‌کردم.
موضوع این است که مگر یک روزنامه‌نگار می‌تواند کار دیگری انجام بدهد؟ خب، من در حوزه‌ی کاری خودم ژنرال هستم، نمی‌توانم بروم در یک زمینه کاری دیگر مشغول بشوم و سرباز صفر باشم. نه! من کار می‌کردم در ایران و این را این‌جا برای اولین بار می‌گویم. این حکم نتوانسته بود بر من تاثیری بگذارد.
20130310-LAVASANI-radiokoocheh-2
من بیشتر به خاطر مشکلاتی که برای خانواده‌ام به وجود می‌آمد به‌خاطر دستگیری‌ام و پرونده‌هایی که برای من از سال ٩٠ ساخته شده بود، (شش‌ماه بعد از آزادی من، این‌ها دوباره برای من پرونده‌سازی کرده بودند و احتمال دستگیری‌ام وجود داشت) و با توجه به این که همسرم منتظر اعلام حکم دادگاه‌اش است و اگر من هم دستگیر می‌شدم، شرایط بدی برای خانواده‌ام به‌وجود می‌آمد و مشکلاتی که فرزندمان دارد [خارج شدم]. پسر من صدمات زیادی از زمان دستگیری من به او وارد شد و اختلال تکلمی که به آن دچار شد و این را انجمن‌های تخصصی روان‌شناسی در ایران تایید کردند؛ ادامه این شرایط برای سلامتی فرزند ما، شرایط را دشوار می‌کرد.
صدمات زیادی از زمان دستگیری من به پسرم وارد شد و به اختلال تکلمی دچار شد. این را انجمن‌های تخصصی روان‌شناسی در ایران تایید کردند؛ ادامه این شرایط برای سلامتی فرزند ما، شرایط را دشوار می‌کرد.
من خیلی خوشحالم که وقتی این حکم را دادگاه انقلاب برای من نوشت و صادر کرد، این فکر برای من به وجود آمد که من از چه سطح تاثیری در کارم برخوردار بودم که گفتند، تو حق نداری کار روزنامه‌نگاری کنی. اگرچه آزار دهنده بود این حکم، مقداری هم برای من دلگرمی‌دهنده بود و تشویقم می‌کرد که لابد سطح تاثیری در کارم دیده‌اند که راضی نیستند من کارم را ادامه بدهم.
نکته‌ی دیگری که هست، من در گفت‌وگویی که چند روز پیش با «احمد شهید»‌ داشتم، [اشاره کردم به] این که بالاخره این سازمان‌ها و نهادهای حقوق بشری به مساله محرومیت از حقوق اجتماعی که دادگاه‌ها و محاکم امنیتی جمهوری اسلامی به ویژه پس از انتخابات ٨٨ به شکل خیلی گسترده‌ای برای بی‌اثر کردن، خانه‌نشین کردن و منفعل کردن فعالین اجتماعی در تمام حوزه‌ها صادر کردند، باید بیشتر توجه کنیم.
دو تا از معروف‌ترین احکامی که به عنوان محرومیت از حقوق اجتماعی پس از انتخابات توسط محاکم امنیتی و انقلاب صادر شده، حکم خانم «نسرین ستوده» و آقای «جعفر پناهی» است با محرومیت از وکالت و فیلم‌سازی برای بیش از دو دهه.
ما با یک مجموعه‌ای از احکام برای روزنامه‌نگاران مواجه هستیم که خیلی بدان پرداخته نشده، حتی شاید بتوانم به جرات بگویم که اصلا به آن پرداخته نشده، و متاسفانه در گزارش آقای «احمد شهید» و نهادهای حقوق بشری دیگر هم جای آن‌ها را خالی می‌بینیم.
ولی ما با یک مجموعه‌ای از احکام برای روزنامه‌نگاران مواجه هستیم که خیلی بدان پرداخته نشده، حتی شاید بتوانم به جرات بگویم که اصلا به آن پرداخته نشده، و متاسفانه در گزارش آقای «احمد شهید» و نهادهای حقوق بشری دیگر هم جای آن‌ها را خالی می‌بینیم.
از حکم محرومیت مادام‌العمر از فعالیت روزنامه‌نگاری برای آقای دکتر «احمد زید‌آبادی» که اساسا این حکم با توجه به قانون مجازات اسلامی که دکتر زیدآبادی با آن محاکمه شده، غیرقانونی است.
حکم خانم «بدرالسادات مفیدی»، حکم خانم «ژیلا بنی‌یعقوب»، خانم «فریبا ابتهاج شیرازی»، آقای «سعید نورمحمدی»، آقای «عارف»، و حکمی که برای خود من صادر کردند که از محرومیت مادام‌العمر از روزنامه‌نگاری شروع می‌شود و احکام سی سال محرومیت، بیست سال و ده سالی که برای خود من نوشته شده.
20130310-LAVASANI-radiokoocheh-1
آقای لواسانی، ظاهرا شما هم در دادگاه بدوی محرومیت مادام العمر داشتید و در تجدید نظر ده ساله شد.
بله محرومیت مادام العمر داشتم در تجدید نظر شد ده سال. اساسا این حکم غیرقانونی است. مرا که دادگاه مطبوعات محاکمه نکرده. این تعارضی است که در قوانین جمهوری اسلامی وجود دارد. قانون اساسی تصریح دارد که اتهام‌های مطبوعاتی و سیاسی باید در دادگاه‌های مطبوعاتی و سیاسی با حضور هیات منصفه بررسی شود با یک قاضی که تخصص‌اش این باشد.
پرونده‌ای که برای من تشکیل شده بود، ششصد صفحه بود و زمانی که در دادگاه برای دفاع از اتهامات من داده شد، بیست دقیقه بود
تمام روندهای قضایی در دنیا و آن چیزی که از آن به عنوان عدالت قضایی یاد می‌کنیم، این است که شما به عنوان متهم تا زمانی که دفاع خود را کافی ندانید، اگر بیش از یک سال کیفر زندان متوجه‌ات باشد، می‌توانی دفاع‌ات را این‌قدر ادامه دهی تا وکیلت بگوید شما دفاع ات کافی بوده.
پرونده‌ای که برای من تشکیل شده بود، ششصد صفحه بود و زمانی که در دادگاه برای دفاع از اتهامات من داده شد، بیست دقیقه بود! جالب است که من با کیفر هشت سال و نیم زندان، با حکم دادگاه بدوی از دادگاه آمدم بیرون. در صورتی که در تمام روندهای قضایی باید مجال دفاع کافی را برایتان فراهم کنند اما در جمهوری اسلامی این‌گونه نیست.
جالب است که من در این دادگاه، تنها در این بیست دقیقه توانستم وکیلم را ببینم. هیچ‌گاه موفق به خواندن پرونده‌ام نشدم و بعد از آن هم برای نوشتن لایحه دفاعیه اجازه ندادند وکیل من بیاید و در زندان مرا ببیند.
روزی که حکم هشت‌سال‌ونیم زندان را به من اعلام کردند، با خودم گفتم آیا این قاضی متوجه شده چه نوشته؟ چه حکمی داده؟ اساسا درک‌اش از هشت سال با هشت ماه فرقی می‌کند؟
پیش خودم گفتم دوست دارم این هشت سال را تحمل کنم اما یک روزش را با این قاضی باشم تا ببینم این یک‌روزش را چطور می‌گذراند. کسی که به راحتی در بیست دقیقه تصمیم می‌گیرد که تو باید هشت سال به زندان بروی.
جالب است که من در این دادگاه، تنها در این بیست دقیقه توانستم وکیلم را ببینم. هیچ‌گاه موفق به خواندن پرونده‌ام نشدم و بعد از آن هم برای نوشتن لایحه دفاعیه اجازه ندادند وکیل من بیاید و در زندان مرا ببیند. این چیزی است که درباره روزنامه‌نگارها اتفاق می‌افتد. بیشترین حکم را در بین بچه‌های روزنامه نگار به من دادند تا این لحظه. ممکن است من خبر نداشته باشم اما نشنیدم حکم هشت‌سال‌ونیم زندان به کسی بدهند. اما خیلی جای پرسش دارد و بالاخره باید جوابگو باشند که چرا چنین اتفاقی می‌افتد؟
اشاره کردید به مواردی مانند محرومیت از حق دسترسی کامل به وکیل و نقص‌هایی که در روند پی‌گیری قضایی وجود دارد؛ مورد دیگری که بسیار شنیده می‌شود، اعمال فشارها و شکنجه‌های روجی و جسمی بر روزنامه‌نگاران و زندانی‌های سیاسی برای اعتراف‌گیری و یا وادار ساختن آنان به مصاحبه‌های تلویزیونی است. در این مورد چه می‌فرمایید؟
این‌ها مرا دو هفته تحت فشار قرار داده بودند که بگویم با خانمی در انجمن صنفی رابطه دارم. حالا این خانم جای مادر من بود. با بی‌شرمی کامل… من اساسا از نظر روانی فروپاشیدم که چرا باید چنین چیزهایی بخواهند. این‌ها عکس عروسی من، عکس‌های خانوادگی من را، عکس‌های خصوصی و حریم شخصی ما را تهدید کردند که منتشر می‌کنند.
گفتند این عکس‌ها را ما بلوتوث می‌کنیم. بازجوی سپاهی من تهدید کرد که عکس‌های خصوصی و حریم شخصی ما را منتشر می‌کند.
20130310-LAVASANI-kheradmand-radiokoocheh-8b
در روز دادگاه آقای قاضی به همسر من گفته بود این چه لباسی است که تو در روز عروسی پوشیدی؟ همسر من متعجب ایستاده بود که: «مگر تو عکس‌های عروسی ما را دیده‌ای؟» قاضی پاسخ داد: «بله! این‌ها همه پرینت شده و در پرونده‌ات موجود است».
یعنی ورود یک مساله کاملا شخصی در پرونده بررسی به جرایم احتمالی یک روزنامه‌نگار؟
بله. اساسا عکس عروسی ما و روز عروسی ما جرم بود‍! که چرا روز عروسی‌مان همسرم عکس بی‌حجاب انداخته! تازه خانم من محجبه است. این‌ها این‌قدر بی‌شرمانه در این خصوص وارد گفت‌وگو شدند که مانده بودم چه بگویم.
آن‌چه که از دستشان برمی‌آمد انجام دادند؛ رفتارهای خشونت‌آمیز، تحقیر، برهنه کردن، تهدید به انتشار عکس و فیلم حریم خصوصی که اساسا به آن‌ها ربطی نداشت.
به جز آن، رفتارهای خشونت‌آمیز با من داشتند. شما می‌دانید که گردن من بر اثر ضربه‌ای که با پوتین به آن من وارد می‌شد، به شکل خیلی بدی آسیب دید و این صدمه، مرا دو سال رنج می‌داد و آثارش هنوز با من است.
همان زمان که من در بیمارستان بستری شدم و اخبارش منعکس شد، به من شوکر برقی زدند. همان زمان در بازداشت‌گاه من تشنج کردم و از بازداشتگاه سپاه مرا به بهداری اوین منتقل کردند.
آن‌چه که از دستشان برمی‌آمد انجام دادند؛ رفتارهای خشونت‌آمیز، تحقیر، برهنه کردن، تهدید به انتشار عکس و فیلم حریم خصوصی که اساسا به آن‌ها ربطی نداشت.
و یک بخش از بازجویی‌های من درباره این صورت می‌گرفت که اساسا هم‌کارهای من به چه کسی رای داده‌اند.
مواردی درباره «خبرگزاری فارس» هست. مجموعه‌ای که اسمش را خبرگزاری گذاشته‌اند و بنگاه، درباره‌اش صحبت خواهم کرد. کسانی از بازجوهای من بودند که از تحریریه کنونی این مجموعه هستند. مجموعه‌ای که اسمش خبرگزاری است.
پدیده‌ی روزنامه‌نگار-بازجو؟
اساسا من این‌ها را روزنامه‌نگار نمی‌دانم. چون این‌ها خودشان می‌گفتند که ما با هم همکاریم. می‌گفتم ببخشید! من تا به حال از کسی بازجویی نکرده‌ام ولی تو داری از من بازجویی می‌کنی!
نکاتی هست که حتی در برنامه‌ای که در ده‌سالگی خبرگزاری فارس از شبکه صدای آمریکا پخش شد، در باره این‌ها ملاحظاتی دارم که می‌خواهم مطرح شود. این‌ها را در مصاحبه‌ی بعدی با شما، به «رادیو کوچه» خواهم گفت.