در خبرها خواندید که مجلس شورای اسلامیدر واکنش به تشکیل جلسهای در باکو، قرارداد ترکمانچای را با هدف الغای آن و بازگرداندن هفده شهر قفقاز به ایران در دستور کار خود قرار داده است.
بهقول معروف «قاچ زین را بچسب، اسبدوانی پیشکش»!قرارداد ترکمانچای اگر قرار باشد مورد مطالعه قرار گیرد جایش در مجلس آخوندها نیست. این مجلس و این حکومت اگر ایران را به مصیبتی بدتر از جدا شدن هفده شهر قفقاز دچار نکنند جای شکرش باقی است. مسخرهتر از این نمیشود که در واکنش به جلسهای متشکل از تنی چند مهملباف و فاقد هرنوع ارزش و اعتبار، پارلمان کشور قراردادی را که نزدیک به دو قرن پیش،
در پی شکست نظامیایران از روسیه تزاری امضا شده است مورد بررسی قرار دهد با هدف بازپس گرفتن شهرهای جداشده از ایران.
اگر پانایرانیستها اجازۀ فعالیت داشتند و در جلسه حزبی یا حتی یک میتینگ عمومیچنین بحثی را با چنین شعاری بهمیان میکشیدند، یک واکنش بحق و منطقی بود. اما طرح آن در پارلمان، آن هم پارلمان آخوندی نهایت بیخردی است.
چرا! از یک نظر شاید مفید باشد و فرصتی فراهم آید تا آخوندهای حاکم بر ایران تصویر خودشان را در آئینه ببینند و بر حکم تاریخ دربارۀ «جنگ جهادی» و علل وقوع و نتایج آن صحّه بگذارند.
آتش جنگ ایران و روس را در عهد سلطنت فتحعلیشاه، «علمای جهادی» برافروختند که در رأس آنها سیدمحمد مجاهد قرار داشت.
فتحعلیشاه زیر فشار آخوندها، با وجود مخالفت برخی وزرا و امنای دولت به این جنگ تن درداد که در دو مرحله به دو شکست منجر شد و دو قرارداد گلستان و ترکمانچای را بر ایران تحمیل کرد.
رضاقلیخان هدایت در «روضهالصفای ناصری» مینویسد: «علمای ایران که برحسب مذهب اثنیعشری، خود را نایب امام و مجتهد اَنام (خلق خدا) میدانستند، از دیار عرب و عجم به همهمه و دمدمه درآمدند که اگر پادشاه ایران در این باب (جنگ با روس منحوس) مسامحه و معاطله کند تکلیف ما، که مروّجان دین مبین و حامیان شرع حضرت سیدالمرسلینیم، آن است که بالاتفاق با همۀ عوام و خواص اهل آفاق موافقت ورزیم و مرافقت جوییم و با سرداران دولت روسیه راه محاربت و مضاربت پوییم، اگر مغلوب شویم و مقتول آییم عواقب ما بهخیر و منزل و مرجع ما بهشت عنبرسرشت، و اگر غلبه کنیم مآل کار ما بر تحصیل مثوبات خواهد بود. چون عوام کالانعام مطیع و منقاد علمای معروف به اجتهادند، بر این قول اتفاق کردند و این سخن را تصحیح و این عقیدت را تصریح نمودند و چون جناب مجتهدالزمانی آقا سیدمحمد اصفهانی را ظن بر آن بود که حضرت شاهنشاه صاحبقران مخالفت با اولیای دولت بهیّه روسیه را صلاح دولت ابدمدت نخواهد دانست اسلم و اصلح آن دید که معتمدی از خود بدان حضرت روانه نماییم و استمزاجی حاصل آوریم. لهذا ملا رضا خوئی را با صورت حکم جهاد به حضرت خاقان صاحبقران فرستاد که استمزاجی رود و از مکنون خاطر خطیر صاحبقرانی تحقیق شود… »
ملارضا خوئی به تهران آمد و با پاسخ مساعد فتحعلیشاه به عتبات بازگشت. راه «جهاد» گشوده شد. سیدمحمد مجاهد با کبکبه و دبدبه وارد تهران شد و مورد استقبال قرار گرفت و همراه با سپاه اسلام عازم جهاد با روس منحوس گشت.
باز بهروایت هدایت: «عوام کالانعام را کار به جایی رسید که احکام علما بر اوامر سلطان ایران ترجیح دادند و گوش جان و دل بر طاعت و اطاعت مجتهدین نهادند و کمر همت بر جهاد بستند و بر درِ ارباب اجتهاد نشستند. بازار لاف و گزاف گرم و دیدۀ عقل و انصاف بیشرم گردید. کتابخوانان شمشیرجوی شدند و قلمزنان رَمح (نیزه) برگرفتند. عمامهها و خامهها به خود (کلاه جنگی) و رمح بدل و عباها و قباها به خفتان و قزاگند (جامههای جنگ) مبدّل آمد. ازدحام عام مایۀ امید عوام گشت و جلوۀ سراب در دیدۀ متعطشان (تشنگان) نادان دریای آب همینمود… »
داستان ورود سیدمحمد مجاهد و پایان کار او شنیدنی است و برای هنگامهگران امروز عبارتآموز.
در «ریحانهالادب» آمده است «صاحب مناهل سیدمحمد معروف به مجاهد در کاظمین مقیم و مشغول انجام وظایف علمیّه بوده تا آن که سلطان فتحعلیشاه قاجار به مدافعۀ روس و دفع شرّ و تعدیات ایشان نسبت به بلاد اسلامیّه تصمیم گرفته و محض تبرّک و استمداد از معنویت سید خواستار حضور او در موکب همایونی گردید. سید نیز اجابت کرده و با چندی از اکابر علمای وقت که محقق نراقی (حاج ملا احمد) نیز از آن جمله بوده عزیمت ایران داده و بیش از اندازه مورد عنایت ملوکانه و احترامات درباریان و عموم اهالی گردید که به معنویت و اهل باطن بودن سید اعتقادی کامل داشتند. حتی گویند سید در حوض مسجدشاه قزوین وضو گرفته و اهالی آن بلده در اثر حسن عقیدتی که دربارۀ وی داشتهاند تمامیآن آب حوض را به اندکزمانی محض تبرّک و استشفا (شفا گرفتن) بردند، لکن بهاقتضای تقدیر ازلی که سلطان ایران بدان مرام مقدس موفق نگردید آن رسوخ و خلوص عقیده که دربارۀ سید داشتند فتور یافته و سید نیز با دلی پر ملال که از اقوال ناشایست و نابایست آن جماعت بیخبر از اسرار غیبیّه الهیه داشته در قزوین اقامت کرده تا در اوایل سال دوهزار و دویست و چهل و دویم هجرت در همانجا وفات و جنازهاش با تمام فوریت به کربلای معلاّ نقل و در بازار بینالحرمین مدفون گردید… »
هدایت در روضهالصفا مینویسد «و هم از واقعات این سال وفات عالیجناب فخرالمجتهدین آقا سید محمد اصفهانی بود که در تبریز مریض و در عرض راه به مرض اسهال ارتحال جست و با مقام اجتهاد و ثواب جهاد روی به سوی عالم جزا نهاد»!
احمد احرار
بهقول معروف «قاچ زین را بچسب، اسبدوانی پیشکش»!قرارداد ترکمانچای اگر قرار باشد مورد مطالعه قرار گیرد جایش در مجلس آخوندها نیست. این مجلس و این حکومت اگر ایران را به مصیبتی بدتر از جدا شدن هفده شهر قفقاز دچار نکنند جای شکرش باقی است. مسخرهتر از این نمیشود که در واکنش به جلسهای متشکل از تنی چند مهملباف و فاقد هرنوع ارزش و اعتبار، پارلمان کشور قراردادی را که نزدیک به دو قرن پیش،
در پی شکست نظامیایران از روسیه تزاری امضا شده است مورد بررسی قرار دهد با هدف بازپس گرفتن شهرهای جداشده از ایران.
اگر پانایرانیستها اجازۀ فعالیت داشتند و در جلسه حزبی یا حتی یک میتینگ عمومیچنین بحثی را با چنین شعاری بهمیان میکشیدند، یک واکنش بحق و منطقی بود. اما طرح آن در پارلمان، آن هم پارلمان آخوندی نهایت بیخردی است.
چرا! از یک نظر شاید مفید باشد و فرصتی فراهم آید تا آخوندهای حاکم بر ایران تصویر خودشان را در آئینه ببینند و بر حکم تاریخ دربارۀ «جنگ جهادی» و علل وقوع و نتایج آن صحّه بگذارند.
آتش جنگ ایران و روس را در عهد سلطنت فتحعلیشاه، «علمای جهادی» برافروختند که در رأس آنها سیدمحمد مجاهد قرار داشت.
فتحعلیشاه زیر فشار آخوندها، با وجود مخالفت برخی وزرا و امنای دولت به این جنگ تن درداد که در دو مرحله به دو شکست منجر شد و دو قرارداد گلستان و ترکمانچای را بر ایران تحمیل کرد.
رضاقلیخان هدایت در «روضهالصفای ناصری» مینویسد: «علمای ایران که برحسب مذهب اثنیعشری، خود را نایب امام و مجتهد اَنام (خلق خدا) میدانستند، از دیار عرب و عجم به همهمه و دمدمه درآمدند که اگر پادشاه ایران در این باب (جنگ با روس منحوس) مسامحه و معاطله کند تکلیف ما، که مروّجان دین مبین و حامیان شرع حضرت سیدالمرسلینیم، آن است که بالاتفاق با همۀ عوام و خواص اهل آفاق موافقت ورزیم و مرافقت جوییم و با سرداران دولت روسیه راه محاربت و مضاربت پوییم، اگر مغلوب شویم و مقتول آییم عواقب ما بهخیر و منزل و مرجع ما بهشت عنبرسرشت، و اگر غلبه کنیم مآل کار ما بر تحصیل مثوبات خواهد بود. چون عوام کالانعام مطیع و منقاد علمای معروف به اجتهادند، بر این قول اتفاق کردند و این سخن را تصحیح و این عقیدت را تصریح نمودند و چون جناب مجتهدالزمانی آقا سیدمحمد اصفهانی را ظن بر آن بود که حضرت شاهنشاه صاحبقران مخالفت با اولیای دولت بهیّه روسیه را صلاح دولت ابدمدت نخواهد دانست اسلم و اصلح آن دید که معتمدی از خود بدان حضرت روانه نماییم و استمزاجی حاصل آوریم. لهذا ملا رضا خوئی را با صورت حکم جهاد به حضرت خاقان صاحبقران فرستاد که استمزاجی رود و از مکنون خاطر خطیر صاحبقرانی تحقیق شود… »
ملارضا خوئی به تهران آمد و با پاسخ مساعد فتحعلیشاه به عتبات بازگشت. راه «جهاد» گشوده شد. سیدمحمد مجاهد با کبکبه و دبدبه وارد تهران شد و مورد استقبال قرار گرفت و همراه با سپاه اسلام عازم جهاد با روس منحوس گشت.
باز بهروایت هدایت: «عوام کالانعام را کار به جایی رسید که احکام علما بر اوامر سلطان ایران ترجیح دادند و گوش جان و دل بر طاعت و اطاعت مجتهدین نهادند و کمر همت بر جهاد بستند و بر درِ ارباب اجتهاد نشستند. بازار لاف و گزاف گرم و دیدۀ عقل و انصاف بیشرم گردید. کتابخوانان شمشیرجوی شدند و قلمزنان رَمح (نیزه) برگرفتند. عمامهها و خامهها به خود (کلاه جنگی) و رمح بدل و عباها و قباها به خفتان و قزاگند (جامههای جنگ) مبدّل آمد. ازدحام عام مایۀ امید عوام گشت و جلوۀ سراب در دیدۀ متعطشان (تشنگان) نادان دریای آب همینمود… »
داستان ورود سیدمحمد مجاهد و پایان کار او شنیدنی است و برای هنگامهگران امروز عبارتآموز.
در «ریحانهالادب» آمده است «صاحب مناهل سیدمحمد معروف به مجاهد در کاظمین مقیم و مشغول انجام وظایف علمیّه بوده تا آن که سلطان فتحعلیشاه قاجار به مدافعۀ روس و دفع شرّ و تعدیات ایشان نسبت به بلاد اسلامیّه تصمیم گرفته و محض تبرّک و استمداد از معنویت سید خواستار حضور او در موکب همایونی گردید. سید نیز اجابت کرده و با چندی از اکابر علمای وقت که محقق نراقی (حاج ملا احمد) نیز از آن جمله بوده عزیمت ایران داده و بیش از اندازه مورد عنایت ملوکانه و احترامات درباریان و عموم اهالی گردید که به معنویت و اهل باطن بودن سید اعتقادی کامل داشتند. حتی گویند سید در حوض مسجدشاه قزوین وضو گرفته و اهالی آن بلده در اثر حسن عقیدتی که دربارۀ وی داشتهاند تمامیآن آب حوض را به اندکزمانی محض تبرّک و استشفا (شفا گرفتن) بردند، لکن بهاقتضای تقدیر ازلی که سلطان ایران بدان مرام مقدس موفق نگردید آن رسوخ و خلوص عقیده که دربارۀ سید داشتند فتور یافته و سید نیز با دلی پر ملال که از اقوال ناشایست و نابایست آن جماعت بیخبر از اسرار غیبیّه الهیه داشته در قزوین اقامت کرده تا در اوایل سال دوهزار و دویست و چهل و دویم هجرت در همانجا وفات و جنازهاش با تمام فوریت به کربلای معلاّ نقل و در بازار بینالحرمین مدفون گردید… »
هدایت در روضهالصفا مینویسد «و هم از واقعات این سال وفات عالیجناب فخرالمجتهدین آقا سید محمد اصفهانی بود که در تبریز مریض و در عرض راه به مرض اسهال ارتحال جست و با مقام اجتهاد و ثواب جهاد روی به سوی عالم جزا نهاد»!
احمد احرار