چهارشنبه، دی ۰۴، ۱۳۹۲

رابطه جنسی با عمل جنسی متفاوت است

نمی‌توان حقی نداشت و عاشق ماند

نیاز به عاشق بودن و معشوق بودن صفتی برای زنان نیست که می‌تواند مردان را نیز در خود جای دهد. چنین عشقی، حتی چنین دوست داشتنی در رابطه نابرابر شکل نمی‌گیرد. نمی‌توان حقی نداشت و عاشق ماند.
آمار طلاق بالاست و هر روز یک آمار جدید سر تیتر خبرها می‌شود و در پی آن تحلیل‌های متفاوتی صفحات روزنامه‌ها و وب سایت‌ها را بخود اختصاص می‌دهد. تحلیل‌هایی که انواع و اقسام دلایل از اقتصادی گرفته تا روحی و روانی و معیشتی برایش ذکر می‌شود. هفته گذشته معاون اجتماعی دادگستری کرمان در یک گفت و گو گفت: «آمارها بیانگر این امر است که مسائل جنسی، اقتصادی و مداخلات مهم‌ترین دلایل مطرح شده از سوی زوج‌های جوان متقاضی طلاق هستند. همچنین اعتیاد، مشکلات معیشتی، سو رفتار زوج‌ها، ازدواج‌های تحمیلی و مصلحتی، فساد اخلاقی و خیانت زوج‌ها به یکدیگر هم از  دلایلی است که مورد استناد زن و شوهرها برای ارایه دادخواست طلاق بوده است.» این آقا که حمید خالقی نام دارد با ارائه آماری که معلوم نیست از کجا آورده می‌گوید: «۹۰ درصد ازدواج‌هایی که از طریق دوستی‌های خیابانی و اینترنتی شروع می‌شود، به طلاق منجر شده‌.» و ازدواج‌ها به همه دلایل ممکن منجر به طلاق می‌شود و هر سال هم آمار  رشد طلاق نگران کننده‌تر می‌شود.
 
اما در بررسی آمار طلاق هیچ‌کدام از مسوولان و دست‌اندرکاران به رنج و پیامدهای ناشی از نابرابری در پروسه شکل‌گیری زندگی مشترک و نگاه متقابلی که بین دو انسان نابرابر در زیر یک سقف  شکل می‌گیرد اشاره نمی‌کنند. بدون شک تصمیم دو انسان برای این‌که با یکدیگر زندگی کنند و بچه‌دار شوند و با هم مسافرت و مهمانی بروند و فیلم تماشا کنند و موزیک گوش کنند و خلاصه سال‌های طولانی کنار هم بمانند از دشوارترین و جدی‌ترین تصمیماتی است که قرار است یک انسان در طول زندگی بگیرد.بخصوص اگر این دو فرد فراتر از زیست گیاهی و نباتی به یکدیگر نگاه کرده و به رضایت‌مندی از این رابطه فکر کنند. رضایت‌مندی که هرگز در فضای نابرابر یا سلسله مراتبی اتفاق نمی‌افتد.
نابرابری در قانون و در منزلت اجتماعی افرادی که تصمیم به زندگی مشترک گرفته‌اند، از چنان قدرتی برخوردار است که می‌تواند یک زن و مرد را که معتاد هم نیستند، تحصیل‌کرده هستند و مشکل معیشتی ندارند و در زندگی آن‌ها دخالتی صورت نمی‌گیرد را تا طلاق پیش ببرد. می‌تواند بین آن‌ها جدایی ایجاد کند و حداقل آن‌ها را با طلاق عاطفی مواجه کند در یک خانه زندگی کنند اما حرفی برای گفتن و موضوعی برای دیدن یک دیگر نداشته باشند. در این میان هم زن و مرد به یک اندازه از تنفس در چنین محیطی رنج می‌برند و متضرر می‌شوند.
در چنین وضعیتی، حتی اگر وزنه نابرابری به سمت مردان سنگینی کند باز هم مهم نتیجه است. نتیجه چیزی به جز  فروپاشی نیست. فروپاشی زندگی که قرار بوده اسم مشترک را با خود یدک بکشد، حتی در مواردی که زندگی با عشق شروع شده ولی پس از مدتی به یک هم‌زیستی غیرقابل تحمل تبدیل شده است.  
عمده‌ترین دلیل ازدواج مهم‌ترین نیاز انسان به عشق است. نیاز به عاشق بودن و معشوق بودن... و معشوق بودن صفتی برای زنان نیست که می‌تواند مردان را نیز در خود جای دهد. چنین عشقی، حتی چنین دوست داشتنی در رابطه نابرابر شکل نمی‌گیرد. نمی‌توان حقی نداشت و عاشق ماند. بنابراین  دلیل رشد آمار طلاق در ایران را باید در نابرابری حقوقی و منزلتی جستجو کرد چرا که همه عوامل ریز و درشت دیگر در همه کشورها صادق است و مخصوص ایران نیست.

مریم ۴۰ ساله  است و مدتی است که از همسر اولش جدا زندگی می‌کند. او در واشنگتن با مردی برخورد کرد که در نگاه اول برای او هیچ جاذبه‌ای نداشت و حتی نظرش را جلب نکرد. اما مریم ۴ سال است که در روند آشنایی عاشق این مرد شده است. مریم می‌گوید: «او از من ۱۳ سال بزرگتر است ولی به مرور زمان آن‌چنان احترام و بزرگ منشی از او نسبت به خودم و به جنس زن و انسان‌های دیگر دیدم که روز به روز به او علاقه‌مندتر شدم. هیچ نابرابری در نگاه و در عمل نسبت به من وجود نداشت و متقابل من با همه تجربه ناگوارم به او اعتماد پیدا کردم.» مریم عشق را یک احساس بی‌دلیل نمی‌داند و معتقد است عاشق شدن و عاشق ماندن دلیل می‌خواهد و دلیلش جدا از جاذبه‌های که در یک یا چند نظر انسان را جذب می‌کند احترام، نگاه برابر و توجه طرفین به یکدیگر است. او خمیر مایه تداوم زندگی مشترک را باور زن و مرد نسبت به یکدیگر می‌داند و معتقد است در رابطه عاشقانه بی‌حرمتی وجود ندارد و تفاوت‌های بین طرفین ناشی از بی‌حرمتی نیست. اختلاف نظرهای هم طبیعی است و گاهی نیاز به حل آن هم وجود ندارد، ولی به رسمیت شناختنش ضروری است.
مریم که در زندگی گذشته‌اش با یک فرد تحصیل‌کرده زندگی کرده که علی‌الظاهر مرد خوبی بوده، می‌گوید: «من همه چیز داشتم به جز احترام. سر کوچک‌ترین اختلافی او بارها تکرار می‌کرد که الحق والانصاف بچه شهرستانی و لیاقت نداری. بارها این جمله را شنیده بودم که اگر روت زیاد بشه طلاقت می‌دم و جالب این بود که بعد از یک ساعت از من انتظار داشت که رابطه جنسی گرمی با او داشته باشم و این امکان‌پذیر نبود. من نمی‌توانستم با مردی زندگی کنم که خودش را برتر از من می‌دانست و این برتری را به رخ من می‌کشید.»
احساس آرامش و امنیت و رضایت نیاز دیگری است که زندگی مشترک را می‌سازد و زن یا مرد نباید درحالی با یکدیگر زندگی کنند که دائما در اضطراب از دست دادن این احساس به سر می‌برند. این اضطراب دایمی در زندگی مشترک از نداشتنش خطرناک‌تر است. همان‌گونه که مریم به آن اشاره کرد، تهدید به طلاق، علم به این‌، که حق طلاق از آن مرد است، یا مرد می‌تواند بعد از طلاق حضانت بچه‌ها را از مادر سلب کند، همه و همه این قوانین به گونه‌ای است که زن همیشه احساس یک مهمان یا فردی را دارد که نسبت به این زندگی هیچ مالکیت پر دوام و قابل اطمینانی ندارد. بنابراین به جای آن‌که نیروی‌اش را خرج تعمیق رابطه کند، هم‌واره به این می‌اندیشد که چگونه برای شخص خودش و یا فرزندانش آینده قابل اطمینانی بسازد.
  ساخت این آینده با مردی که نمی‌تواند آینده روشنی از آرامش و رضایت را تضمین کند امکان‌پذیر نیست. در چنین حالتی است که نه تنها زن که مرد نیز از عوارض ناآشکار قوانین نابرابر بین زن و مرد آسیب می‌بیند ولی دقیقا در نمی‌یابد که سر این کلاف سردر گم در قانون تبعیض آمیزی نهفته است که علی‌الظاهر به نفع او نوشته شده ولی در واقع همه زندگی او را نابود کرده است.  
مصاحبت و هم‌راهی نیز از دیگر دلایلی است که طرفین یک رابطه را به خود جلب می‌کند اما آیا وقتی شهادت این هم‌راه نیم مرد تلقی می‌شود و یا زن احساساتی خوانده می‌شود و یا در روایات مرد را از مشورت با زن پرهیز می‌دهند امکان تحقق مصاحبت واقعی به وجود می‌آید؟ وقتی قانون می‌گوید که زن برای خروج از کشور یا کار باید از شوهرش اجازه بگیرد و اطاعت کند فضای برای مصاحبت واقعی است، آن‌هم با زنانی که امروز خود تحصیل‌کرده و صاحب رای و رویه هستند. بنابراین ریشه طلاق را باید باز در قوانین جاری ایران و نگاهی جستجو کرد که بر آن مسلط است.
اما نیاز جنسی نیز از مهم‌ترین عواملی است که انگیزه زندگی مشترک را ایجاد می‌کند. یک نیاز طبیعی که چگونگی پاسخ‌گویی به آن در دوران بلوغ می‌تواند بر روی سلامت روانی و جسمی و جنسی افراد تاثیر بگذارد. چندی پیش مدير مركز سلامت خانواده گفته بود: «بر اساس آمارهای رسمی ۵۰ درصد علت طلاق در كشور به عدم آگاهی‌ها درباره مسائل جنسي بر می‌گردد»، که البته آمارهای اين مركز عدد بيشتری را نشان می‌دهد. نسرين تهرانی در گفت‌وگو با فارس، با بيان اين‌كه يكی از عوامل مهم طلاق مسائل جنسی است یادآور شده بود که مسائل جنسی در كشور به نوعی تابو تبدیل شده است. لذا بايد ادبياتی را تدوين و ايجاد كنيم كه با توجه به عقايد مذهبی، فرهنگی، اجتماعی و نظام سياسی حاكم بر جامعه و با لحاظ كردن همه نيازهای خانواده بتواند ضمن آن‌كه تمام اين فاكتورها را لحاظ كند جواب‌گوی نيازهای زوجين هم باشد.
اما آیا واقعا همه ماجرا در تابو بودن مسئله جنسی در ایران است. به نظر می‌رسد تنها مشکل زوجین فقدان آموزش یا تابو بودن روابط جنسی در ایران نیست. برای داشتن رابطه جنسی تنها نیاز آموزش کافی نیست، بلکه آن‌چه در یک رابطه جنسی تعیین کننده رابطه خوب است، رفتار جنسی توام با میل دو طرفه و کنش‌های است که از قبل رابطه فیزیکی آغاز و بعد آن ادامه دارد. ما باید بدانیم اصولا رابطه جنسی خوب میان زن و شوهر بدون رابطه عاطفی خوب ممکن نیست و رابطه مستقیمی بین کیفیت ارتباط عاطفی و ارتباط جنسی انسان ها وجود دارد. رابطه‌ای که رابطه جنسی را از صرف عمل جنسی متمایز می‌کند و به نیازهایی چون،  دوست داشته شدن، درک شدن، احساس امنیت و مورد قبول طرف مقابل واقع شدن و نیاز به احترام پاسخ می‌دهد.
زنی که می‌داند در قانون ایران نفقه را در مقابل تمکین جنسی، یعنی سکس دریافت می‌کند، زنی که می‌داند چنان‌چه به هر دلیل امکان تمکین جنسی وجود نداشته باشد او را ناشزه  می‌خوانند با چه نگاهی به خود و جسمش و زیبایی‌های آن می‌تواند در یک رابطه دو طرفه جنسی چنان موفق باشد که بتواند بگوید من از رابطه جنسی با همسرم رضایت دارم. مشکلات جنسی به رغم آن‌که در صدر عوامل طلاق معرفی شده‌اند نباید ما را از ابعاد دیگر این پدیده غافل کنند. ازدواج یک رابطه دو‌طرفه است و اغلب مشکلاتی که به طلاق منجر می‌شوند ریشه در ضعف یا عدم توانایی در برقراری یک رابطه سالم دارند.
بخشی از مشکلات جنسی ناشی از مسایل روحی، می تواند بازتابی از اختلافات و عدم تفاهم در زندگی زناشویی باشد. به همین دلیل است که آموزش روش‌های برقراری ارتباط سالم در خلال کلاس‌های قبل از ازدواج هم لازم به نظر می‌رسد. اما احترام و حفظ  عزت نفس يك فرد تاثير زيادی بر كيفيت روابط عشقی عاطفی و هم‌چنين زناشويش دارد. كسی كه از عزت نفس پايينی برخوردار است در واقع برای خودش ارزش زيادی قايل نيست و ارزيابی‌اش از توانايی‌هایش منفی است. چنين كسی كه برای خودش ارزش قائل نيست به كسی كه به او ابراز عشق و علاقه می‌كند هم ارزش نمی‌دهد و محبت‌ها و ابراز علاقه‌اش را پس می‌زند.

اما والد شدن دليل درست ديگر برای ازدواج  است. والد شدن تجربه‌ای ناب است، و می‌تواند بر دوام ازدواج تاثير مثبت داشته باشد. اما مادری که می‌داند در قوانین ایران هیچ حقی بر سرپرستی کودک خود ندارد، همین کودک را مانعی برای رهایی از خشونت می‌داند که گریبان او را گرفته است.
سخن را کوتاه می‌کنم چرا که  سخن آخر در یک عبارت نهفته است. اگر به دنبال حل فروپاشی خانواده در ایران می‌گردید قانون را اصلاح کنید. با احساس نابرابری هیچ رابطه پایداری شکل نمی‌گیرد.